یه روزی میای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم
میخواستم بیای تا مگه چارهای
به حال پریشونی من کنی
میخواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی
میخواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصههات
تو هم پای قصهم بشینی پدر!
چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسهت
تو فالت همین بود: یه روزی میای
میخواستم پس از سالها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونیتو
تو که سر نداری بمیرم برات
✍🏻 #سعید_بیابانکی
🏷 #فرزندان_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یه روزی میای
میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
بشینم انار دل تنگمو
تا اون دون آخر برات دون کنم
میخواستم بیای تا مگه چارهای
به حال پریشونی من کنی
میخواستم بیای با گل پیرهنت
که تکلیف چشمامو روشن کنی
میخواستم پس از این همه سال و ماه
قد و قامتم رو ببینی پدر!
بشینم پای آخرین قصههات
تو هم پای قصهم بشینی پدر!
چقدر آینه و شمع چیدم برات
چقدر چشم به راهت نشستم بیای
چقدر فال حافظ گرفتم واسهت
تو فالت همین بود: یه روزی میای
میخواستم پس از سالها انتظار
بیای جشن بارون بگیرم برات
ببوسم سر و زلف و پیشونیتو
تو که سر نداری بمیرم برات
✍🏻 #سعید_بیابانکی
🏷 #شهدا | #فرزندان_شهدا
🇮🇷 @Shere_Enghelab
شرط زندگی
خِرَد صغیرترین طفل وادی طلبش
سخن فقیرترین پیر مکتب ادبش
همیشه ساری و جاریست، شرط زندگی است
به آبشار، به خورشید میرسد نسبش
هزار سال گذشتهست و گوشۀ دالان
هنوز چشم به راه است کیسۀ رطبش
ستم ز غرّش او مثل بید میلرزد
دلاوری، اسدالله اگر شود لقبش
شکوه و شوکت تاریخ هجری قمریست
شهادت رمضانش، ولادت رجبش..
ذغال سرخ به دستت اگر گذاشت، منال
که مهربانی محض است آتش غضبش
نیامد از غم و اندوه، خم به ابرویش
به خون نشست اگر آفتاب نیمهشبش
بلا به دور از این سرزمین، از این وادی
که سرو نام علی رُسته در وجب وجبش
هر آنکه دستدرازی کند به ساحت او
حواله دار به تَبَّت یَدا اَبی لَهَبش
جهان همیشه و هرجا به او بدهکار است
به عدل و داد بگویید، چون علی طلبش
✍🏻 #سعید_بیابانکی
🏷 #شعر_علوی
🇮🇷 @Shere_Enghelab