میآید بهارها
..بگشای چشم و کشور خود را نگاه کن
هممیهنان دیگر خود را نگاه کن
آن کودکی که دید به یکباره غرق خون
مادر... پدر... برادر خود را... نگاه کن
آن طفل دست و پا زده در خون که در حرم
در بر گرفته مادر خود را نگاه کن
آن تشنۀ غریب که یک ناسزا نگفت
زیر شکنجه رهبر خود را... نگاه کن
ویران شود ز خون شهید آشیانِ ظلم
آتش زند ز ریشه بسوزد جهانِ ظلم
::
یک عمر تکیه داده به دیوار انقلاب
حالا نشستهاند به انکار انقلاب
هی خوردهاند نان، و نمکدان شکستهاند
این قومِ خوشنشینِ طلبکار انقلاب
هی زخم میخوریم ولی جا نمیزنیم
ماییم حامیان وفادار انقلاب
افراشتهست یکسره، تا هست این عَلَم
در دستهای سبز علمدار انقلاب
فردا از آنِ ماست، به آینده دلخوشیم
پاینده باد رهبر بیدار انقلاب
بر عهد خویش، تا به ابد ایستادهایم
بر دامن وطن، همه یک خانوادهایم
::
بگذشت و باز میگذرد روزگارها
سر میشود خزان و میآید بهارها
میآید آن سوارِ جهاندار و در پیاش
فرمان پذیر و پا به رکابش، سوارها
میآید و جهان نفسی تازه میکند
سر میرسد قرار دل بیقرارها
القصه میرسد به سرانجام سبز خویش
چشم انتظاری همه چشم انتظارها
در انتظار لحظۀ دیدار ماندهایم
آری به شوق وصل تو بیدار ماندهایم
✍🏻 #فاطمه_معینزاده
🏷 #شعر_پایداری | #شعر_انتظار
🇮🇷 @Shere_Enghelab