شکوه باورم
من آن سروم که دائم از خضوع خاک میخوانم
من آن رودم که مدیون محبتهای بارانم
به صد نوجامه نفروشم لباس کهنۀ خود را
من آن پروانهای هستم که پای شمع میمانم
هزاران لاله پرپر شد اگر امروز سرسبزم
یقیناً دسترنج باغبان را قدر میدانم
تمام ماههای سال فهمیدند حرفم را
که من دلبستۀ خردادم اما اهل آبانم
به فصل عاشقیِ ما رخ تاریخ زیبا شد
خوشم میراثدار سربلندیهای دورانم
مخواه از من که با ظلمت سر یک سفره بنشینم
منی که سالها همسفرۀ نور شهیدانم
نمیبیند شکوه باورم را عجز چشمانت
که من حتی فراتر از بلندیهای جولانم..
✍🏻 #محمود_یوسفی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab