کشتیِ نوح
امید، سروِ سترگیست موجِ طوفان را
امید، سدّ بزرگیست سیلِ طغیان را
امید، شوقِ بهار است و سایهسارِ سُرور
که آفتاب، سبک میکند زمستان را
دل -این کویرِ ترکخورده- سخت محتاج است
نمِ ترنّمی از گریههای باران را
اگر عجوزۀ دنیا به عشوت و رشوت
نشانده بر سرِ یک سفره گرگ و چوپان را،
از این سراچۀ ذلّت هراس نیست، عزیز!
که گاه مأمنِ یوسف کنند زندان را
قراولانِ تباهی وگر کرورکرور،
امید، صبحِ سپید است شامِ حرمان را
هجومِ موجِ تباهی وگر کلافکلاف،
امید، کشتیِ نوح است بحرِ بحران را
امید، پیکرِ کوه است اگرچه یک پرِ کاه
امید، قوّتِ زانوست مردِ میدان را
نگاهِ آینهها سوی شهرِ زنگازنگ
شکانده شیشۀ سنگینِ خوابِ انسان را
کشانده سرخیِ قَد قامتِ سلحشوران
به خاکمالِ شقاوت بُروتِ شیطان را
هماره عرصهٔ بَدعهدِ کوفه، میطلبد
وفای مالک و قلبِ سلیمِ سلمان را
صدای روشنِ «بیدار باشِ!» قاسمها
نگاهِ نافذِ عبّاسهای دوران را
شهامتِ قَرَنی، همّتِ جهانآرا
صفای روحِ بُرُونسی، رجای چمران را
که دوره، دورۀ غربالِ حقّ و ناحقّ است
جهان به درک رسیدهست کفر و ایمان را
به یاد دار شبی را که ذوالفقارِ قیام
شکافت معنیِ «با خاکِ مرگ یکسان» را
غبارِ شوکتشان را به یادِ باد سپرد
به «چشمِ شیر» چشانید طعمِ پیکان را
زدهست فاتح و سجّیل و رعد و قدر و شهاب
کلنگِ جادۀ آزاد قدس-تهران را
به تیغِ خشمِ مقدّس بریده دستِ کسی
رگِ تعفنِ عفریتِ اَنگَلستان را
زوالِ روبهِ پیر است، مرگِ گرگِ جوان
کسی گرفته از این قوم چنگ و دندان را
کسی به خونِ سراسر خروشِ خویش سرود
میانِ واقعه جولانِ پایکوبان را
شکست رونقِ بازارِ شامِ رنگ و سلاح
کسی بههم زده سودای شبنشیان را
فضای دهکده را عطر نور او پر کرد
بهار شد تب این زمهریر سوزان را
دو دست صفشکنش را هدیه داد و نداد
به دست اهرمن انگشتر سلیمان را
دو چشم در شطی از خون تپیده دید و ندید
نگاه خیرۀ خصم دژم، مسلمان را
الا که بخت شهادت نصیب مرد خداست
هلا! که وقت هلاک است کدخدایان را
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری | #حاج_قاسم_سلیمانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
صدای آمریکا
سلام مردمِ ایران که حالتان خوش نیست!
سلام مردمِ ایرانِ سربلند!
سلام مردمِ ایرانِ سرفراز!
منم
صدای آمریکا
صدای آمریکا میرسد به گوشِ شما؟
منم که سفرهٔ نوروز پهن میکنم و
دریغ میکنم از سفرهتان طروات را
به مرگ میسپرم سبزهٔ سلامت را
زدم به نامِ شما سکّهٔ مصیبت را
دوای آفتِ پروانه را دریغ از تو
به احترامِ تو کردم
که باغتان میپوسد بدونِ پروانه
به احترامِ شما غربِ آسیا در جنگ
به احترامِ شما غربِ آسیا تاریک
به احترامِ شما غربِ آسیا در بیم
به احترامِ شما آشوب
به احترامِ شما آتش
به احترامِ شما تحریم...
به احترامِ شما سالهاست میجنگیم
نه با شما که برای شما!!!
تمامِ دور و برت را حصار میکشم و
برای امنیتت پایگاه میسازم
دلارهای عزیزم را
قمار میکنم و
برای خاطرِ آسودهٔ تو میبازم
بریز توی خیابان برای آزادی
خراب کن همهجا را برای آبادی
به صبرِ آینهها اعتراض کن با سنگ!
برای قرص، برای سرم، برای سرنگ
برای واکسن آلوده
برای توپ و تفنگ
برای گاز و فشنگ
برای سایهٔ جنگ
برای ناامنی
برای ناامنی
خطر نداشته باش!
فقط به کشتیِ جنگی نظر نداشته باش!
خلیجِ فارس از آنِ تو نیست
شکوهِ پارس از آنِ تو نیست
شکوه و رونقِ دیرینهٔ هخامنشی
غرور و شادیِ بی حدّ و حصرِ اشکانی
کُنامِ امنِ پُر از شیرهای ساسانی
به قصّهها پیوست
غیورِ زندهٔ میهن به قصّهها پیوست
دلیرِ آریوبرزن به قصّهها پیوست
بپوس در تاریخ!
گذر نداشته باش!
هجومِ غرب به سرکردگی اسکندر
به قلبِ فرهنگ و
شکوهِ شرقیِ تو
به قصّهها پیوست
بمیر در تبِ شب! نه! سحر نداشته باش!
به این سیاستِ رنگی نظر نداشته باش!
خطر نداشته باش!
بریز روی سرازیرِ شانه مویت را
که آبرویت را
که پاکدامنیات را
که گوهرِ زنیات را
که احترامِ حیا را به قهقرا ببری
نگاههای طمعبارِ هارِ شهوت را
به جان خود بخری
که حجمِ اینهمه دلسوزی
فقط برای شما و
به احترامِ شماست
قسم به نیتِ پاکِ خدایمان: ابلیس!
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی
🏷 #حوادث_اخیر | #استکبار_جهانی
🇮🇷 @Shere_Enghelab
«نبردِ واپسین»
نگاه کن!
دوباره اتّفاقِ تازهای
-که تازه نیست-
شرارهای فکنده بر وجود شهر
دوباره دستِ اژدهای رنگرنگِ قهر
پیالهٔ شرنگِ زهر
نگاه کن!
رسانههای شبمرام، بیدرنگ، بیتفنگ، بیفشنگ، با سلاحِ پرهیاهویی به اسمِ شایعه،
گلولههای چند تکّهٔ دروغ،
سیاهجامگانِ جبههٔ فریب،
صداقتِ چراغِ صبح را نشانه رفتهاند
نگاه کن!
نگاهِ تازهای به روزگارِ هم سپید و هم سیاه کن!
نگاهی از عمیقِ روشنی
به سوی ماه کن!
نگاه کن!
من و تو در میانهٔ نبردِ واپسین عصر ایستادهایم
نشانِ تیرهای زهربارِ مکر و حیلهایم
من و تو همتبار و همنژاد و همعشیرهایم
من و تو ریشهدار در وجودِ خاکِ پاکِ این قبیلهایم
نگاه کن!
که در کدام جبهه ایستادهایم؟
که دل به صحبتِ کدام دادهایم؟
نگاه کن!
به پرچمی که باشکوه و باوقار و استوار و جاودان
عَلَم شدهست در جهان
عَلَم شدهست در زمین و آسمان
نگاه کن!
به پیشرفتِ لشکرِ خدا به قلبِ سرزمینِ کفر و کین
به نوجوانههای هستیآفرین
به صبرِ سرخِ آرمان و آرتین
به آرمانِ کودکانِ این بلندْسرزمین
نگاه کن!
به مادری که سالهاست
نگاه میکند به در
که شاید از عزیزِ او کسی بیاورد خبر
ولی...
نگاه کن!
به دخترِ شهیدِ امنیت که سایهٔ سرش
برای انقلاب و کشورش
مسیرِ آسمانِ عشق را -به اعتقاد- انتخاب کرد و رفت...
فرشتهٔ عروج را مجاب کرد و رفت...
که انقلاب کرد و رفت...
نگاه کن!
به سینهٔ تباهِ غرب
به کشتیِ به گل نشستهاش
به خندههای زهربارِ این فرشتهٔ پلید
به مشتهای محکمِ گرهگره
که بر سر سیاه ابرهای سرد و سایهآوری فرود
که آسمانِ زندگی شود سپید
نگاه کن!
که چشمِ آفتاب سوی کیست؟
نگاه کن که پرچمِ امید،
به دست کیست؟
نگاه کن که روشنِ امید بردمید!
زمانِ دیگری رسید
نگاه کن!
شُکوهِ جاودان از آنِ ماست
زمان، زمان ماست
غرورِ بیکران از آنِ ماست
زمان، زمانِ ماست
وطن...
وطن...
وطن...
همیشه سربلند،
همیشه سرفراز،
همیشه پرچمِ سهرنگِ تو در اهتزار
همیشه پُرشکوه
همیشه برقرار
همیشه نامِ نامیِ تو غرقِ افتخار!
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی
🏷 #ایران_اسلامی | #شعر_پایداری
🇮🇷 @Shere_Enghelab
یا شاهِ چراغ!
با لشکرِ ابلیس تفاهم نکنیم
بر دشمنِ بیرحم ترحّم نکنیم
دلگرمیِ ما به توست یا شاهِ چراغ!
تا در شبِ فتنه راه را گم نکنیم
✍🏻 #مرتضی_کریمی_قهفرخی
🏷 #شهدای_حرم_شاهچراغ
🇮🇷 @Shere_Enghelab