فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آنقدر قوی باش
تا هرروز با نگاه تازه ای
با زندگی رو به رو شوی…
زندگی یک مسابقه نیست،
بلکه سفری است
که هر قدم از مسیر آن را
باید لمس کرد،چشید،
و لذت برد🌱
روزبخیر🌸
خواهی که چو صبح، صادقالقول شوی
خورشید صفت، با همه کَس یک رو باش...
#ابوسعید_ابوالخیر...🕊🔖
روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت شهریار گرامی باد
دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین
به علی شناختم من، به خدا قسم خدارا
#شهریار
شـعـــــرنـاب
روز شعر و ادب پارسی و بزرگداشت شهریار گرامی باد دل اگر خداشناسی، همه در رخ علی بین به علی شناختم من
🌱❤️
شهریار در سال ۱۲۸۵ خورشیدی در شهر تبریز متولد شد. دوران کودکی را - به علت شیوع بیماری در شهر - در روستاهای قایش قورشاق، خشگناب و بستانآباد سپری کرد. پدرش «حاج میرآقا بهجت تبریزی» نام داشت که در تبریز وکیل بود. پس از پایان سیکل (راهنمایی) در تبریز، در سال ۱۳۰۰ برای ادامهتحصیل از تبریز عازم تهران شد و در مدرسهٔ دارالفنون تا سال ۱۳۰۳ و پس از آن در رشتهٔ پزشکی ادامهتحصیل داد.
حدود شش ماه پیش از گرفتن مدرک دکتری، بهعلت شکست عشقی و ناراحتی خیال و پیشآمدهای دیگر، ترک تحصیل کرد. پس از سفری چهارساله به خراسان، برای کار در ادارهٔ ثبت اسناد مشهد و نیشابور، شهریار به تهران بازگشت. در سال ۱۳۱۳ که شهریار در خراسان بود، پدرش حاج میرآقا خشگنابی درگذشت. او به سال ۱۳۱۵ در بانک کشاورزی استخدام و پس از مدتی به تبریز منتقل شد. دانشگاه تبریز شهریار را یکی از پاسداران شعر و ادب میهن خواند و عنوان دکتری افتخاری دانشکدهٔ ادبیات و علوم انسانی تبریز را نیز به وی اعطا کرد.
در سالهای ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ اثر مشهور خود -حیدربابایه سلام- را میسراید. در تیر ۱۳۳۱ مادرش درمیگذرد. در مرداد ۱۳۳۲ به تبریز میآید و با یکی از بستگان خود بهنام «عزیزه عبدِخالقی» ازدواج میکند که حاصل این ازدواج سه فرزند - دو دختر به نامهای شهرزاد و مریم و یک پسر به نام هادی - میشود.
شهریار پس از انقلاب ۱۳۵۷ شعرهایی در مدح نظام جمهوری اسلامی ایران سرود. وی در روزهای آخر عمر، به دلیل بیماری، در بیمارستان مهر تهران بستری شد و پس از فوت در ۲۷ شهریور ۱۳۶۷، بنا به وصیت خود در مقبرةالشعرای تبریز مدفون گشت
🌱🌺🌸❤️
تو که راهی شدی نمیدانی
معنیِ بیقرار یعنی چه
مثل یک ماهوارهی تنها
گم شدن در مدار یعنی چه
حملهی لشکرِ غزل دیدی؟
امشب از حسِ شعر لبریزم
غرق آرامشی نمیفهمی
لحظهی انفجار یعنی چه
میروی سمتِ یک فراموشی
چمدانی گرفته دستت را
شاعری بیقرار میفهمد
سوتِ تلخِ قطار یعنی چه
تو دلم را زدی به دریاها
این دلی که ندیده دریا را
چشم دریاییات به من فهماند
آبیِ بیگدار یعنی چه
مدتی میشود پُر از دردم
مثل یک سالِ پیشِ حالِ خودت
تو خودت هم که خوب میدانی
قرص روزی سهبار یعنی چه
باز با میلههای مواجی
چشمهای تو در محاصرهاند
مژههایت به من نشان دادند
آسمان در حصار یعنی چه
با شنیدن نمیشود فهمید
حال و روزم چگونه میگذرد
تا نبینی مرا نمیفهمی
مردهی بیمزار یعنی چه
#محمد_شریف
#چارپاره
اگر چه حال مرا از کسی نمی پرسی…
همینکه حال تو خوب است حال من خوب است!
#سجاد_سامانی
لبت “نه” گوید و پیداست میگوید دلت آری
که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری😃
#محمدعلی_بهمنی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بهانه ی من
بغض خانه ی من . .🍃🪐
من عاشق پاییز و زمستانم! 🍁🍂
عاشق اینم که پشت پنجرهی بخارزده بنشینم
و گرمای فنجان چای را در پنجهی دستانم حس کنم !
باران ، نمنم و آرام خیابانها را خیس کند
و من این طرف پنجره
به لطافت قشنگ آسمان زل بزنم !
قند در دلم آب شود و
بعد از جوشش ذوقِ کودکانهام ،
انگشتانم را روی شیشه بچرخانم
و شکلکهای دوران بچگی را رویش زنده کنم !
من از اول هم سرما را به گرما ترجیح دادم !
هر فصلی که زور سرمایش به گرما بچربد را دوست دارم !
تابستان قهرش نگیرد ولی من
آفتابِ کمرنگ زمستان را
به خورشید سوزان تابستان ترجیح میدهم...!
من دلم خنک شدن میخواهد...
وگرنه همهی ما از داغیِ تابستانهای زمانه ،
به قدر کافی سوختهایم !
#نازیلا_زارع 🌱💛
ای آنکه دل از نام تو آرام گرفته
گل بوی نسیم ازدهنت کام گرفته
تو یک غزل نابی و انگار که طبعم
از قهوه ای چشم تو الهام گرفته
درخواب تورادیدم وخوشحال نبودی
از صبح مگر این دلم آرام گرفته؟؟
بگذشت همه عمروجوانی، که نکردیم
حالم دگر از گردش ایام گرفته
آخرچه بگویم به توای عشق، گلویم
از دست تو بغضی پُر دشنام گرفته
با این همه زیبایی و از این همه آشوب
دیگر سرم ازدست تو سرسام گرفته
#جواد_شادفر
4_6001321200989509175.mp3
8.84M
🎶🎶
برای گریه هایت شانه آوردم نفهمیدی
برایت یک دل دیوانه آوردم نفهمیدی...
#اشرفزاده
خواهی نخواهی عشق ویرانیست در هر حال
پایان هر عشقی پشیمانیست در هر حال
یا اشک شوق دیدنت یا اشک دلتنگی
دنیای من با عشق بارانیست در هر حال
هر اتفاقی در زمان خود فقط زیباست
وقتی نمیافتد پشیمانیست در هر حال
یا وحشت تنها شدن یا ترس دل بستن
عاشق شدن تنها پریشانیست در هر حال
یک روز با تنهایی و یک روز با آغوش
این عشق بی شک قاتلی جانیست در هر حال
شاید صلاح هر دوی ما رفتنت باشد
دل کندنت "آغاز ویرانیست" در هر حال
تصمیم رفتن یا نرفتن با خودت، اما
لطفا نرو، این حرف پایانیست در هر حال
#علی_صفری