eitaa logo
شـعـــــرنـاب
4.1هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
6 فایل
خامش نشسته شـعرم ، در پیش دیدگانت ای شیوه ی نگاهت،از #شعرناب خوش تر زیبـــاترین و نـــاب تــــــرین اشعار کلاسیک ومعاصر در #کانال‌شـعــــرناب. آیدی جهت تبلیغات : @sherijat_tab پل ارتباطی ما: @Fatemeh_t287
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیده سوز زمستان و هر دو می‌‌بافیم تو شال گردن او را و من خیالت را...
چه کسی می‌فهمد ، در دلم رازی هست می‌سپارم آن را ، به خیالِ شب و تنهایی خود ...
🌤أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيب ٍ... ✍صبح وقتی می دمد که، شب، به منتهی الیه خویش رسیده باشد، حال و روز زمین ، حال و روز بین الطلوعین است... اندکی صبر، سحر نزدیک است او خواهد آمد بعد از ظهور، دنیا رنگ دیگری خواهد گرفت جهان طعم عدالت، و محبت را خواهد چشيد و جهان مهیا می شود برای طلوع آفتاب ولایت از افق مکه... سال هاست ڪہ براے دیدنش چشم به راهیم ------------------- ان شــاءاللــہ ظہــۅر نزدیــڪ استـــ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کامل گرا نباش! اجازه بده گاهی مداد رنگی‌ات از خط بزند بیرون، نقاشی‌‌ات را بخاطر یک بیرون زدگی و یک نقطه‌‌ی کوچکِ رنگ نشده مچاله نکن! اشکالی ندارد اگر همیشه خوب نیستی، اگر همیشه همه چیز خوب پیش نمی‌رود، اگر همیشه همه چیز صاف و مرتب و قرینه و دقیق نیست، به خودت حقِ اشتباه کردن بده، حق دلگیر شدن، نه گفتن، گاهی نتوانستن، نخواستن. فراموش نکن که تو نه به خودت و نه به هیچ‌کس دیگری، کامل و بی‌نقص بودن بدهکار نیستی ...!🪽🫧 نرگس صرافیان صبح بخیر🤍
♥️
رسيدن من و تو وصلت دو ديوار است چقدر عشق دو مغرور مردم آزار است اگر چه درد زياد است در دلم اما نگفتن از تو برايم هنوز دشوار است يگانه بودى و بسيار عاشقت بودم ولى به چشم نمى آيد آنچه بسيار است به خواب بى خبرى رفته ايم و در دلمان هنوز هم كه هنوز است عشق بيدار است اگرچه در دل من اشتياق ديدن توست هميشه روى لب تو خدا نگهدار است . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وصل خود دوایی کن، دل دیوانه‌ ما را
من از بغلت شکوفه بر‌می‌گردم... 🌸🍃
به دنیا آمدم، اما به من، دنیا نمی‌آید چه باید کرد؟ دنیا، جز به بی‌غم‌ها نمی‌آید گشودم با چه امّیدی منِ دیوانه، دیوان را زدم فال و چنین آمد: میاید یا نمی‌آید مرا وعده به فردا دادی و دی، پشت دی، طی شد نشسته روی مویم برف و آن فردا نمی‌آید نفس، بیهوده می‌آید برون، وقتی نمی‌آیی بدون بودنت، بودن، به من حتی نمی‌آید دلِ خوش‌باور و انبوه شایدهای تو ...، اما به جز غم، همدمی، بی شاید و اما نمی‌آید زدی لبخند و رفتی، بعد از آن، هر قدر نوشیدم از این دمنوش اشک و شعر، حالم جا نمی‌آید میان بیم و امّیدی دمادم، با تپش‌هایش دلم، هی پشت هم می‌گوید: او می‌آ... نمی‌آید در این غم، دلخوشم، بالاتر از این، بعد از این دیگر بلایی بر سرم، ای خوش قد و بالا! نمی‌آید