ازدور بدیدم آن پری را
آن رشک بتان آزری را
در مغرب زلف عرض داده
صد قافله ماه و مشتری را
بر گوشهٔ عارض چو کافور
برهم زده زلف عنبری را
جزعش به کرشمه درنوشته
صد تختهٔ تازه کافری را
لعلش به ستیزه در نموده
صد معجزهٔ پیمبری را
تیر مژه بر کمان ابرو
برکرده عتاب و داوری را
بر دامن هجر و وصل بسته
بدبختی و نیکاختری را
ترسان ترسان به طنز گفتم
آن مایهٔ حسن و دلبری را
کز بهر خدای را کرایی؟
گفتا به خدا که انوری را
#انوری
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد ازین
ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
#سلمان_ساوجی
تظاهر می کنم خوبم بدون بودنت اما
امان از اشک های نا به هنگام سرازیم...
#علی_صاحبکار🦋
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
از لب میگون او قانع به دشنامم که می
از رگ تلخی دواند ریشه در دل بیشتر
#صائب_تبریزی
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
@Shere_naab
┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
میخواستم برای تو درمان بیاورم
لب بر لبت... و قند فراوان بیاورم
با چشمهای خیره به در، گفتگو کنم
باید برای وصل تو باران بیاورم
امشب دوباره قهوه شود میهمان من
شاید تو را به حیلهی فنجان... بیاورم
باید که با نگاه خود احیا کنی مرا
تا بر مسیح چشم تو ایمان بیاورم
رفتی و روح قصد سفر کرده از تنم
آئینه، آب، سینی و قرآن بیاورم؟
از ساغر نگاه تو مستاند عالمی
باید برای میکده دربان بیاورم...
#نسیم_سحری