#امام_باقر
پایم نمی کشد , همه با چوب میزنند
یک چوب ساده نیست که , از آن ضخیم ها
انگشتر , کلاه و زره , هیچیک نماند
اینگونه است بخشش ابن الکریم ها
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#امام_باقر_علیه_السلام
زخم اسارت دیده ای ای داد بیداد
دعوای غارت دیده ای ای داد بیداد
در مجلس اغیار بر لبهای بابات
چوب جسارت دیده ای ای داد بیداد...
محمد حبیب زاده
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
یاباقرالعلوم ...
من را به پای عشق تو شاعر نوشتند
در آستان عاشقی زائر نوشتند
با لطف «زهرا و علی» نام مراهم
از شیعیان «حضرت باقر» نوشتند
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
💚زمین و آسمان ای شیعه
🖤در حزن و غم است امشب
💚همه اوضاع عالم زین مصیبت
🖤در هم است امشب
💚امام پنجمین شد کشته
🖤از زهر هشام دون
💚مدینه غم سرا از این غم و
🖤زین ماتم است امشب
💚شهادت مظلومانه
🖤امام محمد باقر (ع)تسلیت باد
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
زمین ، سوگوار عزیزی است.
پروانه ها به کوچه آمده اند
تا در آتش فراغ امام محمد باقر علیه السلام بعد از این خاکستر شوند ...
سینه هایمان تاب این حجم سنگین اندوه شهادت مولا را ندارند و پشت آسمان از این داغ ، شکسته است.
این بوی بهشت است ، که در
فضای شهرمدینه شناوراست.
خداحافظ خورشید پنجم
#شهادت آقا امام محمد باقر علیه السلام را تسلیت عرض می نماییم..
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#امام_باقر
راوی کرببلایم ، جگرم میسوزد
سوز زهرست که پا تا به سرم میسوزد
زهر تسکین شده بر آتش جان و جگرم
از جفا سوخته مادر همه ى بال و پرم
در جگر آتشی از آتش صحرا مانده
جای زنجیر اسارت به برم جامانده
بوی سیب است که از خون لبم می آید
بوی دود است که از سوز تبم می آید
راوی خیمه ی افروخته و نیزارم
خاطرات بدی از آتش و صحرا دارم
من که جامانده ی ویرانه و آن بازارم
بر غم طفل سه ساله است چنین میبارم
دامنش در شرر آتش صحرا میسوخت
پیش چشمان ترم چادر زهرا میسوخت
آه ،هم بازی من با لگد از پا افتاد
با تنی سوخته از دوری بابا افتاد
من که جا مانده ی آن خار و خسم میدانم
من که از دود گرفته نفسم میدانم
که چه دردیست به صحرا غم بی بابایی
غم گهواره ی خالی و غم لالایی
زهر میسوزد و خون جگرم میریزد
خاک صحراست که از موی سرم میریزد
دست و پا میزنم و گاه زمین میافتم
یاد آن سوخته ی نیزه نشین میافتم
باقر علمم و در سایه ی إنا لله
مادرم آمده با ناله و با واویلا
تا ابد هست به لب ،ناله ی هل من ناصر
شیعه حاصل شده از ،مکتب قال الباقر
🏴🥀🕯
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#امام_باقر
داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را
مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را
قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی
بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را
درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی
در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را
کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر
آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را
آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتتد و
اما دریغا درد و غمهای مجسّم را
آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است
در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را
پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند
در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را
با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق
با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را
دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود
غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را
صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا!
از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را
گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن
گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را
امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو
تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را
هستی محرابی
🌷🥀🏴🕯
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست.mp3
961.5K
"سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست
تا زندهام چو شمع ازینم گزیر نیست
هر درد را که مینگری هست چارهای
درد محبت است که درمان پذیر نیست
هیچ از دل رمیده ما کس نشان نداد
پیدا نشد عجب که به دامی اسیر نیست
بر من کمان مکش، که از آن غمزهام هلاک
بازو مساز رنجه که حاجت به تیر نیست
رفتی و از فراق تو از پا درآمدم
باز آ که جز تو هیچکسم دستگیر نیست
سهلست اگر گهی گذرد در ضمیر تو
وحشی که جز تو هیچکسش در ضمیر نیست"
#وحشی_بافقی
#برنامه_قرار_شاعرانه
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
"هیچکس"
سرش آنقدر شلوغ نیست
که "زمان"
از دستش در برود و "شما"
را از "یاد"
ببرد
همه چیز برمی گردد به "اولویت های آدم"
اگر "کسی"
به "هردلیلی"
در هر "مکانی"
باهر"احساسی"
"تو"
رایادش رفت،،،
فقط یک دلیل دارد؛
"جزو اولویت هایش نیستی…
✍✍✍
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
بگو حسین کجایی؟بگو چه کار کنم؟
برای اینکه نیایی ؛بگو چکار کنم؟
به هر دری زدم اما نشد پیام دهم
به دستِ بسته از اینجا به تو سلام دهم
تمام شب سر بازار راه رفتم من
غریب و بی کس و بی یار راه رفتم من
اگر که نامه نوشتم« بیا» حلالم کن
نشد پیام رسانم ؛نیا... حلالم کن
قسم به حولهٔ احرام تو امیرِ حرم
تمام شهر به یکباره ریختند سرم
دعا کنم که نگاه از دیارشان بٍبُری
خدا نیاورد آن لحظه را زمین بخوری
همینکه زانوی من زیر ِ ضربه خورد زمین
تمام ِ کوفه سرم ریخت از یسار و یمین
به دور بازوی من ریسمان که پیچیدند
شبیه شهر مدینه بلند خندیدند
خدا رو شکر که طوعه میان ِ خانه نشست
ولی غرور عمویم میان کوچه شکست
بگو به خواهر خود کوفه با مدینه یکیست
اگر اسیر شوی چادر توهم خاکیست
بگو که نیزهٔ کوفی شبیه مسمار است
مسیر قافله آخر به سوی بازار است
ز چشم ِ بی ادب ِ کوفیان خبرداری؟
خداکند که تو چادر اضافه برداری
مسیر قافله را از عراق برگردان
خداکند نشوی بین کوفه سرگردان
سرم شکسته فدای سرت فقط برگرد
قسم به بی کسی مادرت فقط برگرد
خداکند که صدایم به کاروان برسد
وگرنه زیور زنها به ساربان برسد
خبر رسید اگر مسلمت زدنیا رفت
حمیده را بغلش کن بگو که بابا رفت
بجای من پدری کن برای دخترمن
خداکند که نبیند به نیزه ها سرمن
#قاسم_نعمتی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
#غزل
#قربانی
عید قربانست و می خواهم که قربانت شوم
من فدای قامت رعنا و چشمانت شوم
گاهگاهی گر چه عصیان کرده ام در پیش تو
بعد از این فرمانبر هر امر و فرمانت شوم
عالمی را کرده ای دیوانه ای سلطان عشق
یک نگاهی کن که تا محشر پریشانت شوم
ای بلا گردان عالم جان فدای جان تو
جلوه ای کن بار دیگر مست و حیرانت شوم
من مریض عشقم و نامت دوا و کن نظر
تا ابد محتاج این دارو و درمانت شوم
اب و اتش افکنم خود را به هر در می زنم
تا که شاید یک شبی در خانه مهمانت شوم
گشته ام از روز اول عاشق و مدهوش تو
گر چه لایق نیستم از خیل یارانت شوم
#مدهوش
#محمد هوشمند
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
هدایت شده از کانال ܝوܢܚ݅ܝ̇ߺܭَـــܝܨ و ܢ̣صــــیܝࡅ߳ߺߺܙ
✨پروردگارا
امشب به عزیزانم
✨اندیشه ای خلاق
دیده ای بینا
✨گوشی شنوا
زبانی مهربان
✨دستهایی بخشنده
پاهایی استوار
✨ تنی سالم
و قلبی پراز عشق
✨عطا کن
شبتون آروم و در پناه خدا 🌙
ز باغ روی تو صد سرخ گل چرا ندمد
که آب و رنگ بهارت روانه در رگهاست
مگر ز جان غزل آفریده اند تنت
که طبع تازهپرستم چنین بر او شیداست
نه چشم و دل که فرومانده در گریبانت
که روح شیفته ی آن دو مصرع شیواست
نگاه من ز میانت فرو نمیآید
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست
حریف وسعت عشق تو سینهی سایهست
چو آفتاب که آیینه دار او دریاست
#هوشنگ_ابتهاج
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
الهی!
این بنده چه داند
که چه می باید جُست؟
داننده تویی
هر آنچه دانی، آن ده...
#خواجه_عبدالله_انصاری
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
جا مانده از قافله
یاران همه رفتند و چه تنها ماندیم
افسوس که از قافله ما جاماندیم
دانی ز چه اینگونه پریشان حالیم ؟
چون خیره در آن زینت دنیا ماندیم
ما همسفران را گذری تنها بود
پای همه در رهگذری زیبا بود
از چیست که ما مانده و آنها رفتند
خوبان همه چیدند و سپس ما ماندیم
آنروز که نیک و بد هم آغوش شدند
آسان چه گذشته ها فراموش شدند
گفتند ز بسکه در گذشته باختیم
در حسرت آینده و فردا ماندیم
#خادم
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور