هر چه به جز خيالِ او
قصد حريم دل كند
در نگشايمش به رو،
از در دل برانمش... !
#مولانا
#سلام_مولای_مهربانم❤
نشسته بر رخ ما
گرد هجران
بیا دست محبت را
بکش بر چهره ما
که ما بی تو
یتیم و بینواییم
#اللهم_عجل_لوليڪ_الفرج
#حدیث_دل ❄️
چه شود گر تــو بیائی و بری غم ز دل ما
ڪه به هر خسته دوائی و به هر بسته ڪلیدی
#بیدل_شیرازی
اللهم عجل الولیک الفرج
دلم آشفته آن مايۀ نازست هنوز
مرغ پر سوخته در پنجۀ بازست هنوز
گرچه بيگانه ز خود گشتم و ديوانه ز عشق
#يار ، عاشق كش و بيگانه نواز است هنوز
همه خفتند به غير از من و پروانه و شمع
قصۀ ما دو سه ديوانه دراز است هنوز
عماد خراسانی
فرورَفتم بهدریایی
که نه پای ونه سَردارد
ولیهرقطرهایازوی، بهصَددریااَثردارد
#شیخعطار
السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ النَّاظِرَةَ
سعی ڪردم تا گناهم را نبیند عابرے
غافل از اینڪه مرا دارے تماشا میکنـي ...
اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج
.
جانا نظری فرما چون جان نظرهایی
چون گویم دل بردی چون عین دل مایی
جانها همه پا کوبند آن لحظه که دل کوبی
دل نیز شکر خاید آن دم که جگر خایی
تن روح برافشاند چون دست برافشانی
مرده ز تو حال آرد چون شعبده بنمایی
گر جور و جفا این است پس گشت وفا کاسد
ای دل به جفای او جان باز چه میپایی
امروز چنان مستم کز خویش برون جستم
ای یار بکش دستم آن جا که تو آن جایی
چیزی که تو را باید افلاک همان زاید
گوهر چه کمت آید چون در تک دریایی
مردم ز تو شد ای جان هر مردمک دیده
بیتو چه بود دیدهای گوهر بینایی
ای روح بزن دستی در دولت سرمستی
هستی و چه خوش هستی در وحدت یکتایی
ای روح چه میترسی روحی نه تن و نفسی
تن معدن ترس آمد تو عیش و تماشایی
ای روز چه خوش روزی شمع طرب افروزی
او را برسان روزی جان را و پذیرایی
صبحا نفسی داری سرمایه بیداری
بر خفته دلان بردم انفاس مسیحایی
شمس الحق تبریزی خورشید چو استاره
در نور تو گم گردد چون شرق برآرایی
نه حرف عقل بزن
با کسی نه لاف جنون
که هر کجا خبری هست
ادعایی نیست....
#فاضل_نظری
نوشت از او خالی است دنیایم
کجاست آینهای تا کند تماشایم
برای خلوت خود دوست، دوست میخواهم
در این هزاره غم چاره اوست میخواهم
که خمره خمره ایجاد را به کاسه کنم
خودم خدایی خود را در او خلاصه کنم
میآفرینمش اینسان به خود اشاره کنم
به هر چه مینگرم خویش را نظاره کنم
به قصد خلقت عالم قلم گرفت آنگاه
گذاشت نقطه باء را و گفت بسمالله
به نقطه خیره شد و چیز دیگری ننوشت
بر آن تکامل بیحد فراتری ننوشت
به نقطه خیره شد و نقطه جان گرفت از او
در این معاشقه کمکم زبان گرفت از او
به نقطه گفت که تو جوهر صدای منی
خوشا به حال من آری که تو برای منی
به نقطه گفت که ای آرزوی غائب من
خوش آمدی به من ای مظهرالعجایب من
به نقطه خیره شد و گفت این چقدر من است
به نقطه گفت که هنگامه علی شدن است
بسنده کرد به یک نقطه از علی فرمود
که این هم از سر عالم زیاد خواهد بود
سلیقه داشته آری، سلیقه داشته است
خدا تخلص خود را علی گذاشته است
خدا به خلقت ایجاز خویش مایل شد
تمام گستره کائنات ساحل شد
خدا به حوصله برداشت مشتی از آن گل
جمال شکل گرفت و کمال کامل شد
نیافرید خدا چیز دیگری گویا
غرض وجود یدالله بود و حاصل شد
اضافه آمد از آن گل کمی که بعد از آن
هر آنچه خلق شد از ما بقیه آن گل شد
سید حمید رضا برقعی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه آقامون نیومد 😔😔
نزاریم دلها بمیره😔
انتظار مهدیامروز همه حرف غدیر 👌😔
جــامــی شــڪــســتــه دیــدمــ
در بــزم مــی فــروشــیــ....
گــفــتــم بــدیــن شــڪــســتــه
چــون بــاده مــیــفــروشــیــ؟...
خــنــدیــد و گــفــت زیــن جــام
جــز عــاشــقــان نــنــوشــنــد....
مــســتــِ شــڪــســتــه دانــد
قــدر شــڪــســتــه نــوشــیــ...!
#خــيامــ_نــیــشــابــوریــ
.
صبح است و ازل بر
رخ مهتاب،دمیدہ است ،
ماییم و هوایی شدݩ
رخ دلدار، چہ نیڪوست .
نگاهت می کنم خاموش و خاموشی زبان دارد
زبان عاشقان چشم است و چشم از دل نشان دارد...
چه خواهش ها در این خاموشیِ گویاست نشنیدی؟
تو هم چیزی بگو چشم و دلت گوش و زبان دارد...
درون ها شرحه شرحه است از دم و داغ جدایی ها
بیا از بانگ نی بشنو که شرحی خون فشان دارد...
:
نمیدانم پریشانی چه میخواهد ز جانم
غمی ناگاه میریزد به هم روح و روانم
غمی هم مینوازد جانِ من هم میگُدازد
دل آشوبم ولی حرفی نیاید بر زبانم
فرو میریزد اشکم، صورتم را میکند تر
غمی پچیده در جانم، شکسته استخوانم
کمی با من مدارا کن سخنها با تو دارم
نمیچرخد زبانم وقتِ گفتن در دهانم
که میخواهم بگویم حرف دل را «من تو را دوست...»
نمیدانم پریشانی چه میخواهد ز جانم
#الف_ح
#غزل
وقت طلا نیست.
وقت زندگی است.
و هیچ چیز با ارزش تر از
زندگی نیست...
قدر لحظه ها را بدانیم
که عمر و زندگی المثنی ندارد...
قاصدک های پریشان را
که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم
می توان از یاد برد...
#فاضل_نظری
❄️
دوباره گم شده بودم در ازدحامِ خودم
غزل برای تو گفتم ولی به نام خودم
چقدر خسته گذشتی چرا نفهمیدی؟
چقدر هست که افتادهام به دام خودم
نماز ثانیه را بی تو نیز میخوانم
خودم برای خودم میشوم امامِ خودم
چه سرنوشت عجیبیست! تازه فهمیدم
که دور بوده ز من، نیمی از تمام خودم
کسی دوباره از آن سوی شعر میآید
بلند میشوم از جا، به احترام خودم
از این به بعد بدون تو نیستم تنها
من آشنا شدهام با کسی به نام "خودم"
#نجمه_زارع
🍃🌸
با آنکه رفته در سر مهر تو، جان من
جانم هنوز، بر سر مهر و وفای توست
#سلمان_ساوجی
🍃🌸
🍃🌸
شیوهی خوشمنظران چهره نشان دادن است
پیشهی اهل نظر دیدن و جان دادن است
#فروغی_بسطامی
🍃🌸