پشت در، عشق را اذان میداد
پرچم شیعه را تکان میداد
با تمام توان به مسلخ عشق
راه را بر همه نشان میداد
او که با چشم روشنش هر روز
نور را هدیه بر جهان میداد
مثل باران دعای هر روزش
به همه اهل شهر نان میداد
امتحان بود و حال غیرت را
ارث سرخی به شیعیان میداد
مثل روز ازل برای خدا
فاطمه، باز امتحان میداد
زن، ولی مثل ذولفقار علی
به حماسه، به غم، زبان میداد
حجت اللهِ اهل بیت اینجا
درس سختی به مشرکان میداد
دشمن او را به جرم عشق علی
بین دیوار و در مکان میداد
در که بر روی پهلویش وا شد
عرش را نالهاش تکان میداد
دشمن از عرش چادرش رد شد
مرتضی دید و داشت جان میداد
دست هایش سپر شدند اما
تازیانه مگر امان میداد
دست شیطان غلاف را پر کرد
نوبتی دست این و آن میداد
محسنش روزگار را میدید
اگر آتش کمی زمان میداد
پای مسمار در حرم وا شد
فضه آمد اگر نه جان میداد
خط خون در مسیر آن کوچه
خبر از زخم خون فشان میداد
#فاطمیه
پرستوی مهاجرم چرا زلانه میروی.mp3
زمان:
حجم:
799.5K
پرستوی مهاجرم چرا ز لانه می روی
اگر ز لانه میروی چرا شبانه می روی
قرار من شکیب من مهاجر غریب من
فدای غربتت شوم که مخفیانه می روی
حیات جان امید دل علی بود ز تو خجل
که با کبودی بدن ز تازیانه می روی
کبوتر شکسته پر مرا به همرهت ببر
چرا بدون جفت خود ز آشیانه می روی
چهار طفل خون جگر زنند در غمت به سر
تو بر زیارت پدر چه عاشقانه می روی
الا به رخ نشانه ات مگر شکسته شانه ات
که موی زینبین خود نکرده شانه می روی
همای بی ترانه ام چرا ز آشیانه ام
به کوی بی نشان خود پر از نشانه می روی
فتاده بر دلم شرر که تو در این دلِ سحر
ز همسرت غریب تر برون ز خانه می روی
«میثم» از چه واهمه تو راست مهر فاطمه
به حشر هم سوی جنان بدین بهانه می روی
#شعر
#استاد_سازگار
11.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه #فقط_برای_تو
قسمت چهاردهم : تنوع در خلقت رنگ پرندگان
#حضرت_زهرا_س_مدح_و_شهادت
چنان که قصد میسازند از الفاظ، معنا را
خدا از آفرینش قصد کرده، خلقِ زهرا را
"ولولا فاطمه" یعنی که بیزهرا نمیدیدیم
نه احمد را، نه حیدر را، نه هرگز خلق دنیا را
بهشت از تابش یک نور زهرا خلق گردیده
عنایاتش رسیده عالَم پنهان و پیدا را
صفاتش آینهدارِ صفات کبریا باشد
چه برهانی از این بهتر وجود حق تعالی را
چگونه در حجابی و همه عالم به دست توست؟!
خدایا! فاطمه حل کرد بر ما این معمّا را
کجا با تار و پودِ لفظ در توصیف میآید
که ممکن نیست گنجاندن درونِ کوزه، دریا را
نشسته از الف تا یاء، حیران چنین معنا
بلی ظرفیّتِ وصفش نمیباشد الفبا را
حماسه می تراود آنقدر از خطبههایش که
به خطبه میکَند از جای، کوهِ پای بر جا را
زهی عفّت، زهی عصمت، زهی بانوی نوری که
علی نشنیده هرگز از زبان او تقاضا را
تنور خانهی او گرم دارد جان عالم را
به رشک انداخته نورِ تنورش، طور سینا را
قناتِ جنّت از نورِ قنوتِ فاطمه جاریست
نمازش غرق رحمت کرده محراب و مصلّا را
بلی آن فاطمه که خلق، عاجز مانده از درکش
که در اسمش خِرد حیران و گُم کرده مُسمّا را
بلی آن فاطمه که یک عنایت از عنایاتش
رسانده تا نبوت نوح و موسی و مسیحا را
بلی آن فاطمه که بهر کار خانهاش حتی
فرستاده خدایش "سَوفَ یُعطیکَ فَتَرضی" را
بلی آن فاطمه که خطبههای آتشین او
به ما آموخت معنای تبرّا و تولّا را
بلی آن فاطمه که خطبههای آتشین او
بهم زد حیلهها و مکرهای شومِ اعدا را
بلی آن فاطمه که خطبههای آتشین او
شکست آخر سپاهِ بُتپرستِ لات و عُزّا را
بلی آن فاطمه که سیرهاش تفسیر قرآن است
هم آیات جهادش را و هم آیات تقوا را
بلی آن فاطمه که مادری کرده برای ما
و از ما دستگیری میکند امروز و فردا را
* *
مسیر مدحِ شعرم را به سوی مرثیه انداخت
خدا لعنت کند آن ضرب دست بی محابا را
نمیدانم که سیلی با رُخش...اصلأ چه میگویم؟!
که حتی گل اذیت میکند آن روی حورا را
دلیلش شرم از شرمِ علی بوده اگر زهرا
میان شعلهها تنها صدا زد نامِ بابا را
کنار بسترش با گریه میگفتند اطفالش:
به دامن گیر مادرجان سرِ آشفتهی ما را
گره وا میکند از کار شیعه، گریه بر مادر
مگیر از ما خدایا روضهی امّابیها را
✍حجتالاسلام علی مقدم
غزل در مرثیه جان می گرفت آهسته آهسته
توان از قلب انسان می گرفت آهسته آهسته
چه آسان بسته می شد در دل شب دفتر خورشید
شتاب قصه پایان می گرفت آهسته آهسته
هراسان دفن می شد در دل شب چشم آئینه
غبار فتنه تاوان می گرفت آهسته آهسته
گل نیلوفرش را در حصار خاکها می دید
نگاهش عطر باران می گرفت آهسته آهسته
دمادم در سکوت گریه هایش واژه می پژمرد
غزل حال پریشان می گرفت آهسته آهسته
دلش را دست طوفان می سپرد آهسته آهسته
کنار فاطمه جان می سپرد آهسته آهسته
#فاطمه_الله_مرادی
🌺 سلام یا مهدی
سَر شد به شوق وصل تو فصل جوانیَم
هرگز نمی شود که از این در برانیَم
یابن الحسن برای تو بیدار می شوم
روزت بخیر ای همه ی زندگانیم
💫💖 الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج💖💫
📎 #ظهور
📎 #امام_زمان
سلام حضرت ارباب✋️
نام حسین را که نوشتم قلم گریست
اول قلم گریست سپس دفترم گریست
خوشبخت آن که بینِ حسینیه گریه کرد
خوشبختتر کسی که میانِ حرم گریست
در روز حشرحسرت بسیار میخورد
هرکس که در مصیبت ارباب کم گریست
#صلی_الله_علیک_یا_ابا_عبدالله
💗 #پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله:
🍃برترین ایمان آن است که بدانی خداوند همه جا با توست.🌻
📚میزان الحکمه، ج۱🌿
ای آنکه تو طالب خدایی به خود آ
از خود بطلب کز تو جدا نیست خدا
اول به خود آ چون به خود آیی به خدا
کاقرار نمایی به خدایی به خدا
#سلمان_ساوجی