eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
4.7هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
چیزی که از من خواستی جز دل بریدن نیست چیزی مخواه از من که در اندازه‌ی من نیست! دنبال آرامش مگرد ای رود سرگردان چیزی که در دریا نباشد، در تو قطعا نیست گاهی برای گریه کردن بس که تنهایی جایی برایت بهتر از آغوش دشمن نیست... پیراهنم روزی گواهی می‌دهد پاکم ای عشق گاهی وقت‌ها پاکی به دامن نیست در عشق باید پر تحمل بود و دوراندیش پروانه گشتن چاره‌اش جز پیله کردن نیست
به شوق اینکه در آغوش گیرمت ای ماه! من آب حوض حیاطم که آسمان شده‌ام
به بر و بحر نخواهی دید کسی چنین که منم آتش دو سوم بدنم آب است، تو سوم بدنم آتش نهنگ شعله‌وری هستم که می‌توانم اگر باشی میان آبیِ اقیانوس محیط را بزنم آتش چه کرده داغ تو با قلبم که با تپیدن این کوره رسوخ کرده به جای خون، به پاره‌های تنم آتش؟ چه کرده‌ای که منِ آرام میان پیله‌ی ابریشم چو اژدها شوم و یکسر بریزد از دهنم آتش؟ چه دوزخی‌ست حیات من که روز واقعه هم حتی بعید نیست که چون ققنوس، برآید از کفنم آتش نه شیخم و نه ز صنعانم، جوان کافر زنجانم که چشمِ خیره‌سری انداخت میان پیرهنم آتش زهی زبان پر از قندی، که سوخت جان مرا چندی نداد آب حیات اما، نهاد در سخنم آتش
هزار شکر که دارم ولای دُرّنجف شدم گدای ولای خدای دُرّنجف قلم به هیبت الماس هند آوردم نوشته ام دوسه بیتی برای دُرّنجف من از قبیله فیروزه شهر نیشابور عنایتیست شدم آشنای دُرّنجف علیست دُرّ و نشسته است بر رکاب حرم “وَ اِن یکاد “بخوان در سرای دُرّنجف شبیه ابر به باران رسیده ام پابوس به اشک آمده ام در هوای دُرّنجف دلم گره به نگاه ضریح خورده و چشم دخیل بسته به ایوان طلای دُرّنجف همیشه بین رکوع آمدم برای هبّه منم گدای علی و گدای دُرّنجف بگو چه کار کنم تحفه ای به من بدهی؟ بگو که جان بدهم در ازای دُرّنجف؟ نپرس از چه گرفت است آبرو کوفه کشیده روی تن خود ردای دُرّنجف هر آنکه مهر کسی غیر مرتضی دارد نگین شیشه خریده است جای دُرّنجف چقدر خون به دلش شد اویس در هجران که شد عقیق یمن مبتلای دُرّنجف چه ربط بین ضریح علیست با انگور؟ برو سوال کن از مست های دُرّنجف نجف به پای علی سر گذاشت پر دُر شد رواست سر بگذارم به پای دُرّنجف رسید مصرع آخر رسید وقت وداع فدای حضرت حیدر فدای دُرّنجف (حامد فلاحی راد)
چرخید و پیش آورد رنگ دیگری را شاید بنوشاند شرنگ دیگری را... تا وصل«شیدا»برد و«رسوا»بازگرداند مهتاب کوهستان پلنگ دیگری را... دیوانه وار از ماه رفتم تا لب چاه انداختم در چاه سنگ دیگری را... بر تار«چنگ»دیگری زد،چنگ«دیگر» بر تار زد بر تار چنگ دیگری را... دست پشیمانی به پیشانی گرفتم یک ننگ پوشانید ننگِ دیگری را..!
از جام محبت تو هر کس نوشید یک جامه‌ی زیبا ز ولایت ، پوشید عشقت صدف و معرفتت گوهر اوست جز با در و درگاه حرم ، کی جوشید
تو نو برانه ترین میوه ی گناه منی که فتح باب جنونی و اشتباه منی... هزار مرتبه لغزیدم و دلم قرص‌است به صد دلیل نلغزی و سر براه منی... قرار شد که نبخشی مرا ولی هر بار که بغض می‌شکند،باز تکیه گاه منی... به بی‌ستاره‌ترین مرد دل سپرده،بتاب تو تک‌ستاره‌ی این بختِ رو سیاه منی... سه تیغِ قله‌ی عشق‌است جایگاه پلنگ اگر چه ماه بلندی  و پرتگاه منی... ‌اگر به تو نرسیدم گناه فاصله‌هاست ببین شکوه سقوطم،شبی که‌ماه منی...
حدیث عشق حدیث عشق به او خط‌به‌خط مطالب ماست غم نبودن او اعظمِ مصائب ماست نماز واجب‌مان شد از آن‌که وقت قنوت دعای آمدن او، دعای واجب ماست دعای آمدن او که گرچه در غیبت نظر به ما کند از لطف خویش، صاحب ماست که کودکیم در این روزگار و مثل پدر همیشه هر طرفی دیده‌اش مُراقب ماست چه آرزو بنماییم، هر چه می‌خواهیم منوطِ وقت ظهورِ امام غایب ماست در آرزوی عزیزی که می‌رسد یک روز تمام طول زمان، لیله‌الرغائب ماست
از هایم برایش گفتم و خندید زان پس تمام آرزویم خنده او شد
گرَم بیایی و پرسی چه بردی اندر خاک... ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را 🕊️💔
غوغا به پا شود به میان فرشته‌ها وقتی که شاعری به قلم چنگ می‌زند تا نوبت علی شد و در مأذنه شکفت بر جان و نفس آینه‌ها سنگ می‌زند مبهوت نام حیدر کرار مانده و... کاغذ، غزل و قافیه‌ها زنگ می‌زند از کوچکی و خردی شاعر همین که او لب وا که می‌کند،به خودش انگ می‌زند گنجشک رو سیاه نشسته به دامنش او هم دوباره مرغ مرا رنگ می‌زند شعرم شبیه خواب مه آلود نیمه شب وزنش دوباره هول شده، لنگ می ‌زند
شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ شب‌تا به‌سحر گریه‌یِ جانسوز و دگر هیچ... افسانه بود معنی دیدار که دادند در پرده یکی وعده‌یِ مرموز و دگر هیچ... خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ... زین‌قوم چه‌خواهی؟که بهین پیشه‌ورانش گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ... زین‌مدرسه هرگز مطَلَب علم که اینجاست لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ... خواهد بدل عمر، بهار از همه گیتی دیدار رخ یار دل‌افروز و دگر هیچ...