من اختیار نکردم پس از تو یار دگر
به غیر گریه ڪه آنهم به اختیارم نیست...
'' شهریار''
گریهام پرسید از دلتنگیام
تکلیف چیست؟
گفت خوب است انتظار
امّا بمیری محشر است !
#فریدون_مشیری
سحر که نسترن سرخ باغ همسایه
فرستد از لب ایوان،
به آفتاب، درود
و آبشار غزلهای شاد گنجشکان
از اوج سبز درختان،
به کوچه میریزد
و خانه از نفس گرم یاس،
لبریز است،
من از سرودن یک شعر تازه،
می آیم... .
#فریدون_مشیری
سرزنش میکنی مرا اما،
به گناهم دچار خواهی شد
عشق وقتی تنیده شد به تنت
سخت بی اختیار خواهی شد...
مــــژه بر هم نزنم تا که زِ دستــــم نرود
ناز چشم تو به قدر مــــــژه بر هم زدنی
#فریدون_مشیری
از فصل باران های شور انگیز می ترسم
بیزارم از پاییز، از پاییز می ترسم
از اشک چشم عاشقانی مثل من تنها
از بغض های در گلو لبریز می ترسم
باران که می بارد همه یاد تو می افتند
از چشم های سبز حاصلخیز می ترسم
جلب توجه می کنی اصلا حواست نیست
من از نگاه مرد های هیز می ترسم
هر بار گفتی:دوستت دارم دلم لرزید!
من از دروغ مصلحت آمیز می ترسم
#شایان_مصلح🖤
هر که را با خط سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد تا باشد
من چو از خاک لحد لاله صفت برخیزم
داغ سودای توام سر سویدا باشد
تو خود ای گوهر یک دانه کجایی آخر
کز غمت دیده مردم همه دریا باشد
از بن هر مژهام آب روان است بیا
اگرت میل لب جوی و تماشا باشد
چون گل و می دمی از پرده برون آی و درآ
که دگرباره ملاقات نه پیدا باشد
ظل ممدود خم زلف توام بر سر باد
کاندر این سایه قرار دل شیدا باشد
چشمت از ناز به حافظ نکند میل آری
سرگرانی صفت نرگس رعنا باشد
حافظ
⚜⚜⚜⚜⚜