eitaa logo
کانال شعر علوی
890 دنبال‌کننده
14.6هزار عکس
3.5هزار ویدیو
39 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
جوامع الحکایات شهیدبلخی.mp3
262.4K
در جوامع الحکایات است که شهید بلخی روزی نشسته بود و کتابی می خواند جاهلی درآمد و سلام کرد و گفت خواجه تنها نشسته ای گفت تنها اکنون شدم که تو آمدی از آنکه به سبب تو از مطالعه ٔ کتب بازماندم .
شش بیت عشق بیت اول شد وباز اشک چکید از قلمش باز لبریز شد از مرثیه سر تا قدمش بیت دوم شد و او بود که در آتش عشق باز افتاد که فرقی نکند بیش وکمش سومین بیت شد وشورش دنیا را دید شاعری خواست که شایدبشود محتشمش چارمین بیت دلش را ز همه دنیا کند همه ی هستی خود داد به پای کَرَمش پنجمین بیت وجودش همه می گفت؛ حسین باز این نوحه که افلاک گرفتند دَمَش ششمین بیت که شددست به شش گوشه گرفت دل شاعر که رها بود میان حرمش احمدرفیعی وردنجانی
اگر از نام وطن واهِمه دارد دشمن بی شک از هیبت سردار سلیمانی هاست اینکه شب کودکت آسوده کنارت خفته از همین جرات سردار سلیمانی هاست چادر فاطمه گر بر سر ناموست هست از رگ غیرت سردار سلیمانی هاست مکتب فاطمه یک مکتب انسان ساز است مهد تربیّت سردار سلیمانی هاست پاسبانی و نگهبانیِ از دین با خون تا ابد عزت سردار سلیمانی هاست کوری چشم شما کوردلان این قدرت همه از همت سردار سلیمانی هاست این جنایت که عدو مرتکب آن گشته ترسِ از قدرت سردار سلیمانی هاست اینهمه عاشق و خونخواه اگر می بینید همه از رأفت سردار سلیمانی هاست جز شهید چیست که زیبنده نامت باشد که شهید زینت سردار سلیمانی هاست شاعر :
به ایوان نگه فکندم مهوش دل آمد دلتنگ ز دیدارش ماه منیر آمد دل سخن گفت چه زیبا گوهری است چون دور گرانبها صدف یاقوت آمد محو ان همه جمال و جبروت به لبخند مسیحایی یوسف خوبان آمد جان و قلب تهی گشتم ز دیدن یار آنگه شادمان بینم منتظر دلها آمد هلهله و شادیست اینک بر پا ان سروشانه ی دل مهدی موعود (عج) آمد سروش
مژه انی نزنم تا تو باشی در بر من انچنان محو تماشای توام ای دلبر من ناز چشم تو جادوی تسخیرم کرد گفته بودی دیوانه ام می کنی ای همدل من سروش
گفت: خانه ها در غیاب ساکنانشان خواهند مُرد؛ و سپس به قلبش اشاره کرد.
خورده رقم از شوق تو کوچ پرستوها طعم لبت شد الگوی محصول کندوها دیوان شعری که پر از شرح جنون ماست شد نُقل نَقل شب نشینی های شب بوها در شعر هایم چال روی گونه ات پر شد افتاد از رونق پس از این خال هندوها دست جهان در استعاره خالی است از تو تصویر چشمت پر شده در دست آهوها قدرت ندارم چشم بردارم ازین آتش شاگرد لب های تواند آشوب و جادوها وقتی که دردم دوری از آغوش گرم توست سودی نمیبینم در این درمان و داروها
معنای هر شعرم تمنای بیایی ست دردست من گل نیست کشکول گدایی ست در روزگار تیره ام در چشمهایم چشمان تو تنها دلیل روشنایی ست از شعر فاخر دست و بالم هست خالی این بینوایی زاده ی بی همنوایی ست میکردمت از دور یک عمری تماشا گاهی دلیل دزد بودن بی نوایی ست مثل غذائی بی نمک هرچند پر خرج دنیا بدون عشق جای بی صفایی ست ◾◾◾◾ دیر آمدی اما نخواهی ماند با من خاصیت گل های زیبا بی وفایی ست
🌸💜❤️🌸 🌹 در دل من چه می گذرد که همچنان لایق دیدار نمی شوم؟! 😔 🌸💜❤️🌸
چو اسیری چو رهایی دل ما را تو صفایی به رخت من چه بگویم چو زمینی چو سمائی دل من گر دل تو بندد به اسیری و رهائی همه در بند تو اسیرم چو بخواهی چو نخواهی سر تو من همه تابم به رخت گر تو بخواهی همه عشقت چو اسیرم دم مستم چو تو بخواهی چون تو بخواهی. ........... سروش
🌹🍃 روشن.‌‌‌..💛🌿 درست رنگ قلب تو... قلبی که زلال و صیقل داده شده از زنگارها و غبارهای غفلت .‌‌.. پس یاد خدا همیشه در آن جاری و ساری هست... قلبی که انقدر مهربان و عمیق است که محبتش همه را شامل می‌شود،آری دوست داشتنش مثل خدا وسعت دارد..‌. اَلسَّلامُ عَلیکَ یا رَحمهُ‌ الواسِعَه...⚘ صلّی اللهُ علیکَ یا اباصالحَ المَهدی‌...💛🌱
‌ هر چند که سر در سر دستانٖ تو کردیم با این همه دستان نتوان داد ز دستت از خاک سر کوی تو چون دور فتادم دادیم دل سوخته بر باد ز دستت
‌‌ في المسافة بين غيابك و حضورك انكسر شيء ما، لن يعود كما كان أبدً در فاصله‌ے میان هجرانت تا وصال، در من چیزے می‌شکند که هیچ‌گاه ترمیم نخواهد شد...🥀💔
به حسن تو نباشد یار دیگر درآ ای ماه خوبان بار دیگر مرا غیر تماشای جمالت مبادا در دو عالم کار دیگر
تنها خمار آشفته ترکردم دهانم را بر استکان خود زدم باز استکانم را در خانه میمانم بدور از مردم صد رنگ وسعت نخواهم داد بعد از این جهانم را با این حسین منزوی بودن خوشم دیگر وقتی نمیجوید کسی نام و نشانم را دارایی م را دوستان بردند ،از دشمن گاهی گدایی میکنم هر سفره نانم را حتی سپاه مرگ هم در کشور جانم نفعی نمیبینند بستانند جانم را فرهاد از بی عرضه بودن بیستون را کند در شعر خالی میکنم تاب وتوانم را
چشم بد دور، عمرتان بسيار كس نبيند ملالتان آقا! ما نمرديم خون دل بخوري تخت باشد خيالتان آقا!
حکایت مثنوی دفترسوم.mp3
2.18M
گر نداری تو دم خوش در دعا رو دعا میخواه ز اخوان صفا بهر این فرمود با موسی خدا وقت حاجت خواستن اندر دعا کای کلیم الله ز من میجو پناه با دهانی که نکردی تو گناه گفت موسی من ندارم آن دهان گفت ما را از دهان غیر خوان آن چنان کن که دهانها مر تورا در شب و در روزها آرد دعا از دهان غیر کی کردی گناه از دهان غیر برخوان کای اله یا دهان خویشتن را پاک کن روح خود را چابک و چالاک کن چون برآمد نام پاک اندر دهان نه پلیدی ماند و نی اندوهان ★★★★★★★★★★★★★★   آن یکی الله می‌گفتی شبی تا که شیرین گردد از ذکرش لبی گفت شیطانش خمش ای سخت روی چند گویی آخر ای بسیار گوی این همه الله گفتی از عطو خود یکی الله را لبیک کو می نیاید یک جواب از پیش تخت چند الله می زنی با روی سخت گفت : خضرش که خدا گفت این به من که برو با او بگو ای ممتحن نی هماند الله تو لبیک ماست آن نیاز و سوز دردت پیک ماست نی تو را در درد کار آورده ام نه که من مشغول ذکرت کرده ام حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو جذب ما بود و گشاد آن پای تو ترس و عشق تو کمند لطف ماست زیر هر یارب تو لبیک هاست درد آمد بهتر از ملک جهان تا بخوانی تو خدا را در نهان خواندن بی درد از افسردگیست خواندن با درد از دل بردگیست  
تویی که صاحب چشمان پر غزل هستی اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟
جمعه بــوی عطر باران می دهد بوی نعنا، بــوی ریحان می دهد بــوی سبــز آب پـاش مــادرم بـوی خاک نرم گلدان می دهد جمعه بـوی اطلسی های سفید بوی نان، بوی نمکدان می دهد بوی خاک شمعدانی های سبز تـوی پرچین خیـابان می دهد من نمی دانم که رازِجمعه چیست جمعه می آید ، مرا جان می دهد
ای کم شده وفای تو این نیز بگذرد و افزون شده جفای تو این نیز بگذرد زین بیش نیک بود به من بنده رای تو گر بد شدست رای تو این نیز بگذرد گر هست بی گناه دل زار مستمند در محنت و بلای تو این نیز بگذرد... ‌
❁﷽❁ این جـ‌هان را بےبهاری تا بہ ڪے شیـعیـان را بیـقرارے تا بہ ڪے ڪے میایـے با ڪدامیـن قافـلہ مهدیا چشم انتـظارے تا بہ ڪے 🍃
دل و دین بردی و اکنون پی جان آمده ای بنشیــن تا به تو آن هم بسپــارم، بنشین داعی اصفهانی
مده ای رفیق پندم که نظر به او فکندم تو میان ما ندانی که چه می رود نهانی