AUD-20201217-WA0003.mp3
11.32M
نبضِ وابسته به مرگم؛ ضربان میخواهم
عکسِ بیحرکتم؛ از آینه جان میخواهم
زندگی برکهی پیریست، که بیجریان است
بشکن ای سدّ جوانی؛ هیجان میخواهم
اهل پاییزم و با چِکچِک تصنیفِ بهار
خِشخِشِ سمفونیِ برگِ خزان میخواهم
خستهام؛ حوصلهی بار ندارم دیگر
تک و تنها؛ سفری بیچمدان میخواهم
هیچ کس منتظرم نیست، به مقصد برسم
تهِ این راه، دو چشمِ نگران میخواهم
زیر آوارِ غزل زنده به گورم کردند
پیش من شعر نخوان؛ فاتحهخوان میخواهم
#رضا_قاسمی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
AUD-20201217-WA0002.mp3
124.9K
غزل شماره ۳۲۸
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطف ها مي کني اي خاک درت تاج سرم
دلبرا بنده نوازيت که آموخت بگو
که من اين ظن به رقيبان تو هرگز نبرم
همتم بدرقه راه کن اي طاير قدس
که دراز است ره مقصد و من نوسفرم
اي نسيم سحري بندگي من برسان
که فراموش مکن وقت دعاي سحرم
خرم آن روز کز اين مرحله بربندم بار
و از سر کوي تو پرسند رفيقان خبرم
حافظا شايد اگر در طلب گوهر وصل
ديده دريا کنم از اشک و در او غوطه خورم
پايه نظم بلند است و جهان گير بگو
تا کند پادشه بحر دهان پرگهرم
حافظ
🌺🌺🌺🌺
عاطر=عطر دوست
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
سحر که باد صبا از رخش نقاب گرفت
دو دست صبح به روی خود آفتاب گرفت
ز فیض حسن تو عالم آنچنان سیراب
که می توان ز گل کاغذی گلاب گرفت
ز عشق بس که مهیای سوختن گشتم
به دامن ترم آتش ز ماهتاب گرفت
یکی هزار شد امید، خاکساران را
ز بوسه ای که لب بام از آفتاب گرفت
قرار نامه سیاهی به خویش هر کس داد
چو لاله، داد دل خویش از شراب گرفت
دل سیاه مرا رهنمای رحمت شد
چو سیل دامن دریا به اضطراب گرفت
مگر به اشک ندامت سفید نامه شود
رخی که رنگ ز گلگونه شراب گرفت
من از ثبات قدم ناامید چون باشم؟
که سنگ، باده لعلی ز آفتاب گرفت
عبیر رحمت فردوس، رزق سوخته ای است
که رخت خوش به دود دل کباب گرفت
به وصل دولت بیدار کی رسی، هیهات
ترا که آینه چشم، زنگ خواب گرفت
ز عدل عشق ندارم شکایتی صائب
اگر چه گنج خراج من از خراب گرفت
#صائب_تبریزی
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
خواهم آمد
سر هر دیواری میخکی
خواهم کاشت!
پای هر پنجره ای ،
شعری خواهم خواند...
#سهراب_سپهری
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
پاییز چمدانش را بسته...
انتهای جاده ی #آذر
به انتظار نشسته است...
نگاهش ابری ، ردّ پاهایش خیس و کوله بارش لبریز از این همه برگی که از درختان تکانده است...
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
عمریست سراینده حال و نوای تو شدم
چون شمع فروزان روشنای محفل تو شدم
بسیاری خرده گرفتند چنین حال مرا
مرحبا که شیدای حال و مرام تو شدم
سروش
#بداهه
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
گر به صحرا دیگران از بهر عشرت میروند
ما به خلوت با تـو ای آرام جـان آسودهایم
#آذر
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روییدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست میدیدند
بله آن کاجها نه تنها دوست
بلکه یک زوج باوفا بودند
کاج و کاجه کنار هم با عشق
غرق خوشبختی و صفا بودند
زد و یک روز در ده مذکور
چیزکی باکلاس آوردند
پیشگامان صنعت آیتی
ای دی اس ال پلاس آوردند (ADSL+)
کاج با اتصال اینترنت
گشت آنلاین و با کمی تردید
سرچ کرد و ز سایت جنگل شاپ
یک عدد گوشی ردیف خرید
کاج ما شد رها در اینترنت
سر راهش ندید چاهی را
لایک میکرد هر که را می دید
فالو می کرد هر گیاهی را
خربزه، هندوانه، گوجه، کدو
موز و گیلاس و انبه و کیوی
یا که گل های سرخ و زرد هلند
یا علفهای هرز بولیوی
کاج بی جنبه که شعور نداشت
در گروه مزخرفی اد شد
بعد هم رفته رفته پی در پی
عضو کانال های بد بد شد
بعد کم کم دلش هوایی شد
کاجه از چشم و چار او افتاد
دم به دم هی بهانه می آورد
دائم از کاجه می گرفت ایراد
تو چرا نیستی شبیه هلو
یا شبیه انار آن سر باغ
عوض سار و قمری و بلبل
شده ای منزل دویست کلاغ
برگ هایت چقدر سوزنی است
پوستت چون گِل ترک خورده
میوه هایت چه خشک و مخروطی ست
شاخه هایت دراز و پژمرده
کاج که ول کن قضیه نبود
کاجه را کرده بود بیچاره
کاجه هم زد به سیم آخر و کرد
سیم های پیام را پاره
مرکز ارتباط دید آن روز
انتقال پیام ممکن نیست
ده مدیر آمد و دو تکنسین
تا ببیند عیب کار از چیست
داده شد یک گزارش مبسوط
در دو مصرع خلاصه اش این است
که سواد رسانه ای دو کاج
طبق آمار سطح پایین است
جلسات عدیده شد تشکیل
با حضور ١٢ ارگان
همه در قالب سمیناهار
در قم و یزد و ساوه و گرگان
موشکافانه بررسی شد و شد
تیمهای تخصصی ایجاد
تا بیابند راهکاری را
جهت ارتقاء سطح سواد
در نهایت نهاد مربوطه
با تمام توان نمود اقدام
برد بالا به جای سطح سواد
ارتفاع خطوط سیم پیام
#کاج_و_کاجه
#شعر_مهدی_پرنیان