eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
992 دنبال‌کننده
15.2هزار عکس
3.7هزار ویدیو
41 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
از زمزمه دلتنگیم از همهمه بی‌زاریم نه‌طاقت خاموشی نه تاب سخن داریم آوار پریشانی‌است رو سوی چه بگریزم؟ هنگامه‌ی‌حیرانی‌است‌خودرابه‌که بسپاریم؟ تشویش هزار "آیا" وسواس هزار "اما" کوریم و نمی بینیم ورنه همه بیماریم دوران شکوه باغ از خاطرمان رفته است امروزکه‌صف‌درصف خشکیده‌وبی‌باریم دردا که هدر دادیم آن ذات گرامی را تیغیم و نمی بریم ابریم و نمی باریم ما خویش ندانستیم بیداریمان از خواب گفتند که بیداریم گفتیم که بیداریم من راه تو را بسته تو راه مرا بسته امیدرهایی نیست وقتی همه دیواریم 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
آبادم و خرابم، دریایم و سرابم هم آتش و هم آبم، هم شب، هم آفتابم هم ماه، هم پلنگم، هم آب، هم نهنگم هم شهد، هم شرنگم، هم شیر، هم شرابم فارغ ز چند و چونم، هم عقل، هم جنونم هم سکته ی سکونم، هم نبض اضطرابم گلزار و گلخنم من، تاریک و روشنم من هم جان و هم تنم من، هم عشق، هم عذابم سودایی از محالم، رؤیایی از خیالم دنیایی از سؤالم، دریایی از جوابم با سادگی، نبوغم. با تیرگی، فروغم. هم راست، هم دروغم، هم چهره، هم نقابم  هم اینم و هم آنم، هم تیر، هم نشانم هم لوح آسمانم، هم، خامه ی شهابم شرحی شگفت دارم، هم صفر، هم هزارم هم، هیچ در شمارم. هم، هست در حسابم من ساز رگ بریده، و آواز ناشنیده هم خواب دیده گنگم، هم گنگ ِ دیده خوابم
مرا به‌بوی خوشت جان ببخش و زنده بدار که از تو چیزی ازین بیشتر نمی‌خواهم
. سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو‎ شب، خوشه‌چینِ خلوت تو با خدای تو‎ ای چشم آسمان و زمین مانده خیره‌وار‎ بر شور و جذبه‌های تو در سجده‌های تو‎ ای دیدن قتال غم‌انگیز کربلا‎ حُزنِ همیشه ساخته از ماجرای تو‎ یک روز بود واقعۀ کربلا، بلی‎ یک عمر وقفه داشت ولی کربلای تو‎ ای وارثِ پیمبر و حیدر که اَختران‎ بر آفتاب فخر کنند از ولای تو‎ محراب را به وقت مناجات تو، همه‎ افتاده لرزه‌ها به تن از های‌های تو‎ ای یک نیای تو به نَسَب، مفخر عرب‎ وی محور عجم به حَسَب یک نیای تو‎ ای زینت تمامی پرهیزیان به زهد‎ وی زیور تمام دعاها، دعای تو‎ در مدح تو، ترانۀ توحید سر دهد‎ هرچند نیست زمزمۀ من، سزای تو‎ ‌‎ 📜
💚🍃 ‏هزار عاشقِ دیوانه در من است، که هرگز به هیچ بند و فسونی نمی‌کنند رهایت... 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
غزل محاوره بخوانیم 🌸 چشماتو وا کن که سحر ، تو چشم تو بیدار بشه صدام بزن که از صدات ، باغ دلم باهار بشه اون که میخواد میون ما ــ من و تو ــ دیوار بکشه دلم میگه نفرینش کنم ، به درد من دچار بشه بارون سنگم که بیاد ، بر نمی گردم از تو من از این که بدتر نمیشه ، هر چی می شه ، بذار بشه یه دل نه صد دل چیزی نیست ، وقتی تماشات می کنم می گم توی دلم که کاش ، دلم هزار هزار بشه ! دلم می خواد یه روز که تو ، بالای برجت ایستادی یه هو افق چاک بخوره ، جاده پر از غبار بشه من برسم صدات کنم ، تا یه نفر که جز تو نیس از اون بالا بیاد پایین ، به ترک من سوار بشه هی بزنیم به اسبمون ، بریم به شهری که در اون سحر پشت سحر بیاد ، باهار پشت باهار بشه با من بیا ، با من بمون ، نذار که تنها بمونم نذار که خونه دلم ، دوباره تنگ و تار بشه شاخای دیو و می شکونم ، سر به ستاره می زنم یه روز اگه دستای من ، با دستای تو یار بشه عاشق شیم و دعا کنیم که شاید از معجزه عشق یه روز بیاد که روزگار دوباره روزگار بشه 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
دلم برايت يکذره است کی می‌شود که ساعت وقارش را با بيقراری من عوض کند ؟ عقربه‌های تنبل آيا پيش از من به کسی که معشوق را در کنار دارد قول همراهی داده‌ايد ؟ 👇👇 ┏━━━🌷💌💐━━━┓ @Sheroadab_alavi ┗━━━💐💌🌷━━━┛
آسمان ابری است از آفاق چشمانم بپرس ابر، بارانی است از اشک چو بارانم بپرس تخته دل در کف امواج غم خواهد شکست نکته را از سینه سرشار توفانم بپرس در همه لوح ضمیرم هیچ نقشی جز تو نیست آنچه را می گویم از آیینه جانم بپرس آتش عشقت به خاکستر بدل کرد آخرم گر نداری باور از دنیای ویرانم بپرس پرده در پرده همه خنیانگر عشق توام شور و شوقم را از آوازی که می خوانم بپرس در تب عشق تو می سوزد چراغ هستی ام سوزشم را اینک از اشعار سوزانم بپرس جز خیالت هیچ شمعی در شبستانم نسوخت باری از شمع ار نپرسی از شبستانم بپرس
باز دریای دلـــــــم طوفانی است آسمان کسلـــم بارانـــــی است باغــــم ار زیر و زبر شد نـه عجب تحفه ی باد خزان، ویرانــی است شـــرح تنهایی مــــن می پرسی شـــرح تنهایی من طولانی است دور بـــاطل زده ام قصــــه ی مــن همه سرگشتگی و حیرانی است بعد ســــرگشتگی و حیــــرانـــی باز هم حــیرت و سرگردانی است بوی پیـــراهن یوســــف نرســــید می وزد باد، ولــی هجرانی است دار و تیشـــه همـــه آسودگی اند عشقبازی، نه بدان آسانی است معنــــــی عشق، بپرس از مجــــنون که همه بی سر و بی سامانی است گردبـــــادم، نــــه نســــیم ســــحری کار من، گل، نه! غبار افشانی است نــــای بی همـــدمم و تا به ابــــد نـــاله در حنــجره ام زندانی است شــــب قطـــب و فلـــک بـی فلقم من، همیشه افقم، ظلمانی است
مرا با خاک می‌سنجی، نمیدانی که من بادم نمیدانی که در گوش کر افلاک فریادم گهی تنگ است دنیایم، گهی در مشت گنجایم فرو مانده است عقل مدعی، در کار ابعادم برای شب‌شماری، چوب خطِ روزها، کافی است جز این دیگر چه کاری هست با ارقام و اعدادم؟ همان مردن ولی از عشق مردن بود و دیگر هیچ اگر آموخت حرف دیگری جز عشق استادم به زخمی مرهمم کس را و زخمی می‌زنم کس را شگفت‌آورترینم، من چنینم: جمع اضدادم!
🕊❤ مرا به بوی خوشت ، جان ببخش و زنده بدار ! که از تو چیزی از این بیشتر نمی‌خواهم ...!!
چگونه باغ ِ تو باور کند بهاران را ؟ که سال‌ها نچشیده است، طعم باران را گمان مبر که چراغان کنند ، دیگر بار شکفته‌ها تن عریان شاخساران را و یا ز روی چمن بسترد دو باره نسیم غبار خستگی روز و روزگاران را درخت های کهن ساقه، ساقه دار شوند به دار کرده بر اینان تن هزاران را غبار مرگ به رگ های باغ خشکانید زلال ِ جاری ِ آواز ِ جویباران را نگاه کن گل من ! باغبان ِ باغت را و شانه هایش آن رُستگاه ماران را گرفتم این که شکفتی و بارور گشتی چگونه می بری از یاد داغ ِیاران را ؟ درخت ِ کوچک من ! ای درخت ِ کوچک من ! صبور باش و فراموش کن بهاران را به خیره گوش مخوابان ، از این سوی دیوار صلای سُمّ سمندان ِ شهسواران را سوار ِ سبز ِ تو هرگز نخواهد آمد ، آه ! به خیره خیره مبر رنج انتظاران را !
کلمه بود و جهان در مسیر تکوین بود و دوست داشتن آن کلمه ی نخستین بود و عشق روشنی کائنات بود و هنوز چراغ های کواکب تمام پایین بود خدا  امانت خود را به آدمی بخشید که بار عشق برای فرشته سنگین بود و زندگانی و مرگ آمدند و گفته نشد کز این دو  حادثه ی اولین  کدامین بود اگر نبود  به جز پیش پا نمی دیدیم همیشه عشق همان دیده ی جهان بین بود به عشق از غم و شادی کسی نمی گیرد که هرچه کرد  پسندیده و به آیین بود اگر که عشق نمی بود  داستان حیات چگونه قابل توجیه و شرح و تبیین بود و آمدیم که عاشق شویم و در گذریم که راز زندگی و مرگ آدمی این بود حسین منزوی (زادهٔ ۱ مهر ۱۳۲۵– درگذشتهٔ ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳)شاعر ایرانی و برگزیده اولین دوره جشنواره بین المللی شعر فجر در بخش شعر کلاسیک بود 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
ز خود چگونه گریزم که بار خویشتنم امانتی است هم از سرنوشت بر شانه!
سلام! آینه‌ی آفتاب‌زاده‌ی من! صبیحِ جبهه فروزِ جبین گشاده‌ی من! اتاق را همه خورشید می‌کنی هر صبح سلام آینه‌ی روی رف نهاده‌ی من! همه کدورتِ پیچیده در تو، نقش من است مگر نه آینه‌ای تو؟ زلالِ ساده‌ی من! به برگ‌های گل از تو غبار روبم. 👇👇 ┏━━━🍃📗🌸🍃━━━┓   @Sheroadab_alavi ┗━━━🍃🌸📘🍃━━━┛
‌ کویر بودم و بارانی از تو باغم کرد ... 🌱
‌ کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش
لیلا دوباره قسمت ابن السّلام شد عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد می‌شد بدانم این‌که خطِ سرنوشتِ من از دفترِ کدام شب بسته، وام شد؟ اوّل دلم، فراقِ تو را سرسری گرفت و آن زخمِ کوچکِ دلم آخِر جُذام شد گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت دیگر تمام شد. گل سرخم! تمام شد شعر من از قبیلهٔ خونست. خون من، فوّاره از دلم زد و آمد کلام شد ما خونِ تازه در تن عشقیم و عشق را شعر من و شکوه تو، رمزالدّوام شد بعد از تو باز عاشقی و باز …آه نه! این داستان به نام تو، این‌جا تمام شد
تا تو برگردی و از نو غزلی بنویسم می‌گذارم که قلم پر شود از شیدایی 🌱
...در خویش می‌گردانمت امشب آواز من امشب، شگفتا، خود ز نایِ توست پنداری اصلاً در گلویِ من، صدای توست وقتی دهانم باز و بسته می‌شود، گویی تو خوانایی وز نیک و بد، پیش آنچه می‌آید، تو بینایی افلاکی‌ام یا خاکی‌ام امشب؟ من خود نمی‌دانم کی‌ام امشب! هی‌هاکنان نام تو با فریاد می‌گویم... دستم تبرزین و دلم کشکول یاهو کشان هر سو به دنبال تو می‌پویم تو در منی، پس من که را در شهر می‌جویم؟!
...در خویش می‌گردانمت امشب آواز من امشب، شگفتا، خود ز نایِ توست پنداری اصلاً در گلویِ من، صدای توست وقتی دهانم باز و بسته می‌شود، گویی تو خوانایی وز نیک و بد، پیش آنچه می‌آید، تو بینایی افلاکی‌ام یا خاکی‌ام امشب؟ من خود نمی‌دانم کی‌ام امشب! هی‌هاکنان نام تو با فریاد می‌گویم... دستم تبرزین و دلم کشکول یاهو کشان هر سو به دنبال تو می‌پویم تو در منی، پس من که را در شهر می‌جویم؟!
چیزی بگو بگذار تا هم‌صحبتت باشم لختی حریف لحظه‌های غربتت باشم در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من! بگذار زنگ ساعتت باشم
چیزی بگو بگذار تا هم‌صحبتت باشم لختی حریف لحظه‌های غربتت باشم در خوابی و هنگام را از دست خواهی داد معشوق من! بگذار زنگ ساعتت باشم
اینک این من: سَر به سودای پریشانی نهاده داغ نامت را نشان کرده، به پیشانی نهاده گریه‌ام را می‌خورم زیرا که می‌ترسم ز باران مثل بُرجی خسته، بُرجی رو به ویرانی نهاده از هراس گُم شدن در گیسویت با دل چه گویم؟ با دل ــ این گستاخِ پا در راهِ ظلمانی نهاده ــ تا که بیدارش کند کِی؟بخت من اکنون که خواب است، سر به بالینِ شبی تاریک و طولانی نهاده ذرّه ‌ذرّه می‌روم تحلیل، سنگِ ساحلم من خویش را در معرض امواج توفانی نهاده شاعرم من یا تو؟ ای چشمانِ تو امضای خود را پای هر یک زین غزل‌های سلیمانی نهاده ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ_ܩߊ_ܝ‌ߊ_ܢ̣ܘ_ߊ‌ܢܚ݅ࡅ߳ܝ‌ߊ‌ܭ_ܢ̣ܭَܥ̇‌‌ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ܥ‌‌❣↶ ╭━━⊰•❀🦋🌤️📙❀•⊱━━╮ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ @Sheroadab_alavi ‎ ╰━━⊰•❀⏳🌤️🕯❀•⊱━━╯
ابری رسید و آسمانم از تو پر شد بارانی آمد، آبدانم از تو پر شد نام تو اول بغض بود و بعد از آن اشک اول دلم، پس دیدگانم از تو پر شد جان جوان بودی تو و چندان دمیدی تا قالب بخت جوانم از تو پر شد خون نیستی تا در تن میرنده گُنجی جانی تو و من جاودانم از تو پر شد چون شیشه می‌گردانْد عشق، از روز اول تا روز آخر، استکانم از تو پر شد در باغ خواهش‌های تن روییدی اما آن‌قدر بالیدی که جانم از تو پر شد پیش گل سرخ تو، برگ زرد من کیست؟ آه ای بهاری که خزانم از تو پر شد با هر چه و هر کس تو را تکرار کردم تا فصل فصل داستانم از تو پر شد آیینه‌ها در پیش خورشیدت نشاندم و آن‌قدر ماندم تا جهانم از تو پر شد