بالارو ... بالا رو
بند نگه بشکن
وهم سیه بشکن
آمدهام آمدهام، بوی دگر میشنوم
باد دگر میگذرد
روی سرم بید دگر ، خورشید دگر
_شهر تو نی ،شهر تو نی
میشنوی زنگ زمان
قطره چکید از پی تو سایه دوید
شهر تو در کوی فراترها، دره دیگرها
آمدهام آمدهام، میلغزد صخره سخت
میشنوم آواز درخت
_شهر تو نی، شهر تو نی
خسته چرا بال عقاب ؟
و زمین تشنه خواب ؟
و چرا روییدن، روییدن، رمزی را بوییدن ؟
شهر تو رنگش دیگر
خاکش، سنگش دیگر
آمدهام آمدهام ؛بسته نه دروازه نه در
جنها هر سو به گذر
و خدایان هر افسانه که هست و نه چشمی نگران و نه نامی ز پرست
_شهر تو نی، شهر تو نی
درکفها کاسهٔ زیبایی
بر لبها تلخیِ دانایی
شهر تو در جای دگر
ره میبر با پای دگر
آمدهام آمدهام؛ پنجرهها میشکفند
کوچه فرو رفته به بیسویی، بیهایی، بیهویی
_شهر تو نی، شهر تو نی
در وزش خاموشی سیماها در دود فراموشی
شهر ترا نام دگر
خسته نِهای، گام دگر
آمدهام آمدهام ؛ درها رهگذر باد عدم
خانه ز خود وارسته
جام دویی بشکسته
سایه «یک» روی زمین، روی زمان
_شهر تو نی این و نه آن
شهر تو
گم تا نشود
پیدا نشود ...
#سهراب_سپهری
دفتر #شرق_اندوه
شعر: #نه_به_سنگ
دفتر: #شرق_اندوه
در جوی زمان، در خواب تماشای تو میرویم
سیمای روان،با شبنم افشان تو میشویم
پرهایم؟ پرپر شدهام
چشم نویدم، به نگاهی تر شدهام
این سو نه ، آن سویم
و در آن سوی نگاه چیزی را میبینم
چیزی را میجویم
سنگی میشکنم رازی با نقش تو میگویم
برگ افتاد ؛ نوشم باد
من زنده به اندوهم
ابری رفت، من کوهم؛ میپایم
من بادم؛ میپویم
در دشت دگر، گل افسوسی چو بروید
می آیم میبویم...
#سهراب_سپهری
🌸⃟🌼🎼჻ᭂ࿐✰📚
#کانال_شعر_علوی
#قرارگاه_بسوی_ظهور
@Sheroadab_alavi