روضه میخواند گلوی آسمان
ابر هم انگار زاری می کند
ساعت دلتنگی آدینهها
یک نیستان بیقراری میکند
قصه تکراریست اما غصهاش
باز پشت شعر را خم کرده است
تلخی نادیدن هر روزه اش
هر هجا را غرق ماتم کرده است
کاشکی امّن یجیب عاشقان
قفل درهای فرج را وا کند
یا که آن نام آشنای مهربان
این همه گمگشته را پیدا کند
میشود آیا که نرگسزار را
عطر یاد حضرتش خوشبو کند
میشود آیا نسیم عاشقی
در جهان بخت ما هوهو کند
فرش باید کرد راه جمعه را
با تمام شعرهای انتظار
کی شود سهم نگاه خستهمان
دیدن زیبایی فصل بهار
#مهتاب_بهشتی
#شعر_مهدوی_چارپاره