به توکل اسم اعظمت یا الله...
[باید دلت از داغ گلرویان حزین باشد
تا روزی شعر تو زین العابدین باشد...
#مهتاب_بهشتی ]
در شرح تو، یک کربلا مضمون کم آمد
در روضه ات از چشم دنیا، شبنم آمد
ای خطبه ات تفسیر درس عشقبازی
ای از تبار یک نیستان سرفرازی
ای چشمهایت دجله، از داغ عزیزان
شرمنده از خشکی لبهای تو باران
ای در فصاحت همچو حیدر سرسپرده
تیغ کلامت از شجاعت آب خورده
عطر سجودت مست کرده یاسمین را
بوسیده تربت خط به خطهای جبین را
ای وارث دشتی پر از گلهای لاله
ای تا همیشه در دلت داغ سه ساله
ای در دلت یک مثنوی بغض نهفته
با صیقل عشقت دعا چون درّ سفته
ای بی حرم اما همیشه محرم راز
ای بر تمام مشکلاتم چاره پرداز
از راه میآید کسی از نسل زهرا
از نسل حیدر آخرین فرزند طه
در سینه داغ کوچه و مسمار دارد
با دشمن حیدر هزاران کار دارد
میپرسد از تشت و دل صد پاره پاره
میپرسد از کرب و بلا و گاهواره
من مهدیم سبط علی، سبط رسولم
من روضه خوان کوچههای بی بتولم
من آمدم تا عشق بی لشکر نماند
بر نیزهی دشمن، نشان از سر نماند...
#مهتاب_بهشتی
#مثنوی_سجادیه