گروه کودکان سرگشته چرخ و فلک بازی
من از بازی این چرخ فلک سر در گریبانم
#شهریار
شعر
رهاییست
نجات است و آزادی.
تردیدیست
که سرانجام
به یقین میگراید
احمد شاملو
آنچه در غیبتت، ای دوست به من میگذرد
نتوانم که حکایت کنم، الّا به حضور
حافظ
نقل است که درویشی گفت: او را کجا جوییم؟
گفت: کجاش جستی که نیافتی؟ اگر یک قدم به صدق در راه طلب کنی در هرچه نگری او را بینی.
#تذکرة_الاولیاء_عطار
#حکایت
از دم تیغ است پشت تیغ، بیآزارتر
هرکه میگرداند از ما روی، ممنونیم ما
#صائب_تبریزی
مفیدترین سرمایه انسان،
مغزی پر از دانش نیست!
بلکه قلبی
سرشار از عشق و
خواهان یاری رساندن است....
⚫️به ما گفتند ابراهیم در آتش نمی سوزد
ولی شوق شهادت می برد در شعله عاشق را
#شهید_جمهور
#رئیسجمهور_مغتنم
#سید_شهیدان_خدمت
همهٔ هستی من آیهٔ تاریکیست
که تو را در خود تکرار کنان
به سحرگاه شکفتن ها و رستن های ابدی خواهد برد
من در این آیه تو را آه کشیدم ، آه
من در این آیه تو را
به درخت و آب و آتش پیوند زدم
این تیکه از شعر «قاصدک» اخوان ثالث، حس و حال خیلی از ماهاست:
انتظار خبری نیست مرا؛ نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس؛
برو آنجا که تو را منتظرند
حکایت
علامه طباطبایی ـ قدّس الله سرّه ـ میفرمودند:
«در ایّامی که ما در نجف أشرف تحصیل مینمودیم و تحت تربیت آیت الله قاضی بودیم، روزی در مدرسه به حضورشان نشسته بودیم، و ایشان چنان حالت تمکین و وجد و حاوی عظمت و وسعت روحی بود که قابل توصیف نیست. در اینحال یکی از آقازادگان ایشان از یک منزل آمد و گفت: مادرم وضع حمل نموده است. وجهی برای قابله بدهید! فرمودند: چیزی نیست!
رفت و برگشت و گفت: برای قابله، صابون و ... میدهند. فرمودند: چیزی نیست.
رفت و طفلی آمد و گفت: حال که چیزی نیست برای قابله جیگاره (سیگار) بدهید! فرمودند: آنهم نیست.»
مرحوم علاّمه طباطبایی میفرمودند:
«مرحوم قاضی ـ رضوانُ الله علیه ـ در نجف أشرف با وجود عائلۀ سنگین، چنان در ضیق معیشت زندگی مینمود که داستانهای او برای ما ضربالمثل است.
در خانۀ او غیر از حصیر خرمائی چیزی نبود. و برای روشن کردن چراغ نفتی در شب به جهت نبودن لامپا و یا نفت، چه بسا در خاموشی بسر میبردند.».
📚 مهر تابناک.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سروده عاطفه خرمی به مناسبت شهادت سید ابراهیم رییسی (شهید جمهور) در سرزمین شعر
کاری از گروه ادب و هنر شبکه چهار
سیما
کشانده ای دل یک شهر را به همراهت
سفر بخیر و سلامت! خدا به همراهت
عبای ساده تو سایه سار مردم بود
برو که سایه آل عبا به همراهت
چه کرده ای مگر ای مرد با دل این قوم؟
که هست اینهمه دست دعا به همراهت
به روی شانه تو بار درد امت بود
بگو که میبری اش تا کجا به همراهت؟!
کبوتر حرمی! رو به آسمان رفتی
دعای حضرت موسی الرضا به همراهت
دلم گرفته از این روزگار رنج آلود
ببر به شهر شهیدان مرا به همراهت
عاطفه خرّمی
🌾💠🌾💠🌾💠🌾💠🌾
🔊 وسط هیاهوی زندگیمان خبرهای غیرمنتظره و غافلگیر کننده زیاد است...
▪️ یک شب بهوقت ۱:۲۰ خبر شهادت سردار
▪️ یک روز به خاک و خون کشیده شدن مردم مظلوم غزه
▪️ یک صبح خبر شهادت خادمالرضا و خادمین ملت ایران
☀️ ظهور هم همینقدر ناگهانی و غیرمنتظره است.
و کاش میان این خبرهای ناگهانی خبری هم از تو بیاید که با صدای دلربا بگویی: ألا یا أهل العالم أنا الإمام القائم...
آنگاه غمهایمان به پایان میرسد و مرهمی بر دلهای داغ دیده ما خواهی شد... 💔
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
الهی کدام درد بود از این بیش که معشوق توانگر و عاشق درویش.
#مناجات
#خواجه_عبدالله_انصاری
اهل همّت را مکرّر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
#صائب_تبریزی
عشق، عادت نیست.
عادت همهچیز را ویران میکند از جمله عظمت دوست داشتن را.
از شباهت به تکرار میرسیم
از تکرار به عادت
از عادت به بیهودگی
از بیهودگی به خستگی و نفرت
#نادر_ابراهیمی
در میان جنگلی آرام و در آغوش باران
خستگی را خسته کردی ،سوختی همراه یاران
ورزقان سکوی پرواز تو بوده سوی جنّت
چون بهشتی مزد خدمت را گرفتی با شهادت
در همه احوال خود تنها خدا را یار دیدی
رود بودی روی دوش موج تا دریا رسیدی
پرتویی از فضل مولا را به سوی خود کشاندی
خادمی کردی و زیر سایه ی خورشید ماندی
#صبا
گرت ایدوست بود دیدهٔ روشن بین
بجهان گذران تکیه مکن چندین
نه بقائیست به اسفند مه و بهمن
نه ثباتی است به شهریور و فروردین
پروین اعتصامی
بامن برنو به دوش یاغی مشروطه خواه
عشق کاری کرده که تبریزمی سوزد در آه
بعدهاتاریخ می گویدکه چشمانت چه کرد؟
بامن تنهاتر از ستارخان بی سپاه
موی من مانندیال اسب مغرورم سپید
روزگار من شبیه کتری چوپان سیاه
هرکسی بعدازتو من را دیدگفت:ازرعدوبرق
کنده پیربلوطی سوخت نه یک مشت کاه
کاروانی ردنشد تا یوسفی پیدا شود
یک نفر باید زلیخارا بیاندازد به چاه
آدمیزاد است و عشق ودل به هر کاری زد
آدم ست وسیب خوردن آدم ست واشتباه
سوختم دیدم قدیمی ها چه زیبا گفتن:
"دانه فلفل سیاه وحال مهرویان سیاه"
هدایت شده از کانال شعر علوی
#مشاعره
🗓 هر سه شنبه
⏰ ساعت ۲۱:۳۰
✅ منتظر تک تک شما خوبان هستیم
https://eitaa.com/joinchat/3261595663C843893fa94
سنگی؛ بهقصد قلب بلور من آمدی
گنجشکم و به نیت تور من آمدی
نگذاشتم که وارد قلبم شود کسی
تااینکه تو به چشم غیور من آمدی
با من چه کار داشت سلیمان عشق تو؟
با عزم خردکردن مور من آمدی
کوه غرور بودم و حالا غبار راه
وقتی که خاک گشت غرور من آمدی
طوفان یأس شمع امید مرا نکشت
امشب برای کشتن نور من آمدی
نه در زمان جشن تولّد برای عشق
اما به وقت ختم سرور من آمدی
نگذاشتی اگرچه قدم در اتاق من
ممنون از اینکه بر سر گور من آمدی
دیوان شعرهای مرا باز کردهای!
نامهربان! برای مرور من آمدی...
#زینب_نجفی🌱
با اشک نوشتیم به رخساره ی محزون:
ما در به درِ خادم دربار رضاییم...
#اکبر_اسماعیلی_وردنجانی
یک عده داغدار غم غزه بوده اند
غم خورده اند و از ته دل غم سروده اند
یک عده کر شده است جهان از سکوتشان
دل از تمام عالم و آدم ربوده اند!
کورند در برابر ظلمی که می شود
لب را فقط به مدح سیاهی گشوده اند
نفرین ولی به طائفه ی کاسبان خون
آنانکه دل به طبع جنون آزموده اند
«پروازی» اند و شهره ی عالم، برای پول...
همواره در رثای فلسطین سروده اند
#محمدجواد_منوچهری
#فلسطین
#غزه
#رفح
#شاعران_پروازی