eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1.1هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
54 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
دو خوانش غزل ۲۰۱ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.2M
غزل شمارهٔ ۲۰۱ شراب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند که زیرکان جهان از کمندشان نرهند من ار چه عاشقم و رند و مست و جامه سیاه هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند جفا نه پیشه درویشیست و راهروی بیار باده که این سالکان نه مرد رهند مبین حقیر، گدایان عشق را کاین قوم شهان بی کمر و خسروان بی کلهند به هوش باش که هنگام باد استغنا هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند مکن که کوکبه دلبری شکسته شود چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند غلام همت دردی کشان یک رنگم نه آن گروه که ازرق ردا و دل سیهند قدم منه به خرابات جز به شرط ادب که سالکان درش محرمان پادشهند جناب عشق بلند است همتی حافظ که عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهند
دو خوانش غزل ۲۰۳ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.19M
غزل شمارهٔ ۲۰۳     سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود رونق میکده در درس و دعای ما بود نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود دفتر دانش ما جمله بشویید به می که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد که معامل به همه عیب نهان بینا بود
دو خوانش غزل ۲۰۸ حافظ.mp3
زمان: حجم: 2.94M
غزل شمارهٔ ۲۰۸     خستگان را چو طلب باشد و قوت نبود گر تو بیداد کنی شرط مروت نبود ما جفا از تو ندیدیم و تو خود نپسندی آنچه در مذهب ارباب طریقت نبود خیره آن دیده که آبش نبرد گریه عشق تیره آن دل که در او شمع محبت نبود دولت از مرغ همایون طلب و سایه او زان که با زاغ و زغن شهپر دولت نبود گر مدد خواستم از پیر مغان عیب مکن پیر ما گفت که در صومعه همت نبود چون طهارت نبود کعبه و بتخانه یکیست نبود خیر در آن خانه که عصمت نبود حافظا علم و ادب ورز که در مجلس خاص هر که را نیست ادب لایق صحبت نبود
دو خوانش غزل ۲۰۹ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.75M
غزل شمارهٔ ۲۰۹     قتل این خسته به شمشیر تو تقدیر نبود ور نه هیچ از دل بی‌رحم تو تقصیر نبود من دیوانه چو زلف تو رها می‌کردم هیچ لایق‌ترم از حلقه زنجیر نبود یا رب آیینه حسن تو چه جوهر دارد که در او آه مرا قوت تأثیر نبود سر ز حیرت به در میکده‌ها برکردم چون شناسای تو در صومعه یک پیر نبود نازنین‌تر ز قدت در چمن ناز نرست خوش‌تر از نقش تو در عالم تصویر نبود تا مگر همچو صبا باز به کوی تو رسم حاصلم دوش به جز ناله شبگیر نبود آن کشیدم ز تو ای آتش هجران که چو شمع جز فنای خودم از دست تو تدبیر نبود آیتی بود عذاب انده حافظ بی تو که بر هیچ کسش حاجت تفسیر نبود
دو خوانش غزل ۲۱۴ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.89M
غزل شمارهٔ ۲۱۴     دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت تدبیر ما به دست شراب دوساله بود آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود از دست برده بود خمار غمم سحر دولت مساعد آمد و می در پیاله بود بر آستان میکده خون می‌خورم مدام روزی ما ز خوان کرم این نواله بود هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید در رهگذار باد نگهبان لاله بود بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح آن دم که کار مرغ چمن آه و ناله بود دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه یک بیت از آن سفینه به از صد رساله بود (گل بر جریده ،گفته ی حافظ همی نوشت شعری که نکته ایش به از صد رساله بود) آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود
216_36115.mp3
زمان: حجم: 293.9K
آن یار کز او خانه ما جای پری بود سر تا قدمش چون پری از عیب بری بود دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش بیچاره ندانست که یارش سفری بود تنها نه ز راز دل من پرده برافتاد تا بود فلک شیوه او پرده دری بود منظور خردمند من آن ماه که او را با حسن ادب شیوه صاحب نظری بود از چنگ منش اختر بدمهر به در برد آری چه کنم دولت دور قمری بود عذری بنه ای دل که تو درویشی و او را در مملکت حسن سر تاجوری بود اوقات خوش آن بود که با دوست به سر رفت باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود خوش بود لب آب و گل و سبزه و نسرین افسوس که آن گنج روان رهگذری بود خود را بکش ای بلبل از این رشک که گل را با باد صبا وقت سحر جلوه گری بود هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ از یمن دعای شب و ورد سحری بود
دو خوانش غزل ۲۱۷ حافظ.mp3
زمان: حجم: 3.98M
غزل شمارهٔ ۲۱۷     مسلمانان مرا وقتی دلی بود که با وی گفتمی گر مشکلی بود به گردابی چو می‌افتادم از چشم به تدبیرش امید ساحلی بود دلی همدرد و یاری مصلحت بین که استظهار هر اهل دلی بود ز من ضایع شد اندر راه جانان چه دامنگیر یا رب منزلی بود هنر بی‌عیب حرمان نیست لیکن ز من محروم‌تر کی سائلی بود بر این جان پریشان رحمت آرید که وقتی کاردانی کاملی بود مرا تا عشق تعلیم سخن کرد حدیثم نکته هر محفلی بود سرشکم در طلب درها چکانید ولی از وصل او بی حاصلی بود مگو دیگر که حافظ نکته‌دان است که ما دیدیم و مسکین جاهلی بود  
دو خوانش غزل ۲۱۸ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.76M
غزل شمارهٔ ۲۱۸   در ازل هر کو به فیض دولت ارزانی بود تا ابد جام مرادش همدم جانی بود من همان ساعت که از می خواستم شد توبه کار گفتم این شاخ ار دهد باری پشیمانی بود خود گرفتم کافکنم سجاده چون سوسن به دوش همچو گل بر خرقه رنگ می مسلمانی بود بی چراغ جام در خلوت نمی‌یارم نشست زان که کنج اهل دل باید که نورانی بود همت عالی طلب جام مرصع گو مباش رند را آب عنب یاقوت رمانی بود گر چه بی‌سامان نماید کار ما سهلش مبین کاندر این کشور گدایی رشک سلطانی بود نیک نامی خواهی ای دل با بدان صحبت مدار خودپسندی جان من برهان نادانی بود مجلس انس و بهار و بحث عشق اندر میان نستدن جام می از جانان گران جانی بود دی عزیزی گفت حافظ می‌خورد پنهان شراب ای عزیز من گناه آن به که پنهانی بود  
دو خوانش غزل ۲۱۹ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.83M
غزل شمارهٔ ۲۱۹     کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود بنوش جام صبوحی به ناله دف و چنگ ببوس غبغب ساقی به نغمه نی و عود به دور گل منشین بی شراب و شاهد و چنگ که همچو دور بقا هفته‌ای بود معدود شد از بروج ریاحین چو آسمان روشن زمین به اختر میمون و طالع مسعود ز دست شاهد نازک عذار عیسی دم شراب نوش و رها کن حدیث عاد و ثمود جهان چو خلد برین شد به دور سوسن و گل ولی چه سود که در وی نه ممکن است خلود چو گل سوار شود بر هوا سلیمان وار سحر که مرغ درآید به نغمه داوود به باغ تازه کن آیین دین زرتشتی کنون که لاله برافروخت آتش نمرود بخواه جام صبوحی به یاد آصف عهد وزیر ملک سلیمان عماد دین محمود بود که مجلس حافظ به یمن تربیتش هر آنچه می‌طلبد جمله باشدش موجود  
دو خوانش غزل ۲۲۰ حافظ.mp3
زمان: حجم: 2.98M
غزل شمارهٔ ۲۲۰     از دیده خون دل همه بر روی ما رود بر روی ما ز دیده چه گویم چه‌ها رود ما در درون سینه هوایی نهفته‌ایم بر باد اگر رود سر ما زین هوا رود خورشید خاوری کند از رشک جامه چاک گر ماه مهرپرور من در قبا رود بر خاک راه یار نهادیم روی خویش بر روی ما رواست گر آن آشنا رود سیل است آب دیده و بر هر که که بگذرد گر خود دلش ز سنگ بود هم ز جا رود ما را به آب دیده شب و روز ماجراست زان رهگذر که بر سر کویش چرا رود حافظ به کوی میکده دایم به صدق دل چون صوفیان صفه ی دارالصفا رود
دو خوانش غزل ۲۲۱ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.08M
غزل ۲۲۱ چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود چو ماه نو ره نظارگان بیچاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود شب شراب خرابم کند به بیداری وگر به روز شکایت کنم به خواب رود طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه با شتاب رود غباب راه چو فتد باد نخوت اندر سر کلاه داریش اندر سر شراب رود گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایه این در به آفتاب رود! دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش که این معامله در عالم شباب رود سواد نامه موی سیاه چون طی شد بیاض کم نشود ور صد انتخاب رود حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود غزل ۲۲۱ چو دست در سر زلفش زنم به تاب رود ور آشتی طلبم با سر عتاب رود چو ماه نو ره نظارگان بیچاره زند به گوشه ابرو و در نقاب رود شب شراب خرابم کند به بیداری وگر به روز شکایت کنم به خواب رود طریق عشق پرآشوب و فتنه است ای دل بیفتد آن که در این راه با شتاب رود غباب راه چو فتد باد نخوت اندر سر کلاه داریش اندر سر شراب رود گدایی در جانان به سلطنت مفروش کسی ز سایه این در به آفتاب رود! دلا چو پیر شدی حسن و نازکی مفروش که این معامله در عالم شباب رود سواد نامه موی سیاه چون طی شد بیاض کم نشود ور صد انتخاب رود حجاب راه تویی حافظ از میان برخیز خوشا کسی که در این راه بی‌حجاب رود
دو خوانش غزل ۲۲۴ حافظ.mp3
زمان: حجم: 4.78M
غزل شمارهٔ ۲۲۴     خوشا دلی که مدام از پی نظر نرود به هر درش که بخوانند بی‌خبر نرود طمع در آن لب شیرین نکردنم اولی است ولی چگونه مگس از پی شکر نرود سواد دیده غمدیده‌ام بشوی ای اشک که نقش خال توام هرگز از نظر نرود ز من چو باد صبا بوی خود دریغ مدار چرا که بی سر زلف توام به سر نرود دلا مباش چنین هرزه گرد و هرجایی که هیچ کار ز پیشت بدین هنر نرود بپوش دامن عفوی به ذلت من مست که آبروی شریعت بدین قدر نرود من گدا هوس سروقامتی دارم که دست در کمرش جز به سیم و زر نرود تو کز مکارم اخلاق ،عالم دگری وفای عهد من از خاطرت به در نرود سیاه نامه‌تر از خود کسی نمی‌بینم چگونه چون قلمم دود دل به سر نرود به تاج هدهدم از ره مبر که باز سفید (ز کبر در پی هر صید مختصر نرود) چو باشه در پی هر صید مختصر نرود بیار باده و اول به دست حافظ ده به شرط آن که ز مجلس سخن به در نرود