eitaa logo
کانال ܢܚ݅ܫܝ‌ ܫܠࡐ‌ܨ
1هزار دنبال‌کننده
16هزار عکس
4هزار ویدیو
43 فایل
ادمین @GAFKTH 💐شکر خدا که نام "علی" علیه السلام بر زبان ماست 💝ما شیعه ایم و عشق "علی" علیه السلام هم از آن ماست 💐از "یا علی" علیه السلام زبان و دهان خسته کی شود؟ 💝اصلا زبان برای همین در دهان ماست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سخن از عشق تو با بادِ صبا نتوان گفت راز سربسته به هر بی‏‌سر و پا نتوان گفت‏ آنچه از موی پریشان تو دیدیم به خواب‏ ماجرایی‌ست که با باد صبا نتوان گفت‏ ماجرای شب هجر تو نگوییم به تو سخن از درد، به امید دوا نتوان گفت با که گویم که چه‌ها دیدم از آن چشم سیاه آنچه در عشق تو رفته‌ست بما نتوان گفت آخر ای خواب بیا، تا به تو گویم غم دل داستان غم دل را همه جا نتوان گفت آنچه بخشید خدا دلبری و حُسن ترا داستانی‌ست که با خلق خدا نتوان گفت‏ هرچه گویند ز تو جای سخن هست هنوز        در سراپای وجود تو چه‌ها نتوان گفت‏ آنچه دیدیم و شنیدیم بسر منزل یار  کس ندانست "نفیسی"، که چرا نتوان گفت سعید نفیسی (زاده ۱۸ خرداد ۱۲۷۴ در کرمان– درگذشته ۲۳ آبان ۱۳۴۵ در تهران) زبانشناس، پژوهشگر ادبیات فارسي، تاریخ نگار ، نویسنده . مترجم  و شاعر ایرانی بود
هر‌ سبک‌روحی که شب را زنده می‌دارد چو روز هرچه باشد مدّتِ عمرش، دوچندان می‌شود...!
✨ هرکسی از عشق با خود یادگاری می‌برد یادگار من، غمی در جان و زخمی بر تن است
✨ تو بیش کنی کم را، از دل ببری غم را
✨ دلا، نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گل‌های تر دارد
در غزل فارسی عقل دنیادار از عشق چیزی نمی‌فهمد و عاقلان، عاشقان را دیوانه می‌دانند و اوج عاشقی آنجاست که عقل هم دیوانه می‌شود و زنجیر این دیوانه زلفِ معشوق است! "عقل دیوانه شد، آن سلسله مشکین کو دل زِ ما گوشه گرفت، ابروی دلدار کجاست؟" {دل ز ما گوشه گرفت یعنی از ما دور شد، به کجا رفت؟ به گوشه ابروی دلدار...}
✨ یک بار هم ای عشق من از عقل میندیش بگذار که دل حل بکند مسئله‌ها را...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مروح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی
✨ گر وا نمی‌کنی گره‌ای خود گره مشو ابرو گشاده باش چو دستت گشاده نیست...!
✨ چند روزی‌ست که پائیزتر از قبل شده زندگی بی تو غم‌انگیزتر از قبل شده...
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی هر چند که بالغ شدی آخر تو آنی شکرانه زورآوری روز جوانی آنَست که قدر پدر پیر بدانی...