eitaa logo
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
204 دنبال‌کننده
53 عکس
19 ویدیو
25 فایل
بسمه تعالی ♦️فعال ترین وپربارترین کانال شعرائی آئینی سازمان بسیج مداحان استان کرمانشاه درایتا👌 #شور#سرود #مدح باز نشر اشعاروسرودهای جدیدکلی ایام سال به تاریخ قمری و کلیه اشعار مهم مذهبی کشوربرا ،مجالس مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف @delsokhteh313
مشاهده در ایتا
دانلود
یادِ غروبِ بی کسی و شعـله ها کنید صحنِ بقیـع و سینـه یِ ما کربلا کنید مانده تنِ حسینِ تو در گـودیِّ عذاب زینب کشانده شد به کجا؟... مجلسِ شراب از چوبِ خیزران و لبِ یارِ ما نگو از اضطـرابِ دخترِ دلـدار ما نگو پایِ برهنه دختـرِ دردانه می دود بالابلنـدِ عرش به ویرانه می رود دیدی به چشمِ خود که حَرَم؛ زار می زند وقتی رقـیه سر رویِ دیـوار می زند سرما و طعنه ها و هجـوم کنایه ها رقصـیدنِ هـزار نفر پایِ نیـزه ها آمد طَبَق که دق کند آرامِ جانِ شاه لکنـت زبان گـرفت تمام خـرابه... آه آهِ رقیـه دامـنِ محـراب را گرفت خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت ای یادگارِ روضه یِ تنـهاییِ حسین یادش به خیر... دخترِ بابایی حسین زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟ ما ندبه خوانده ایم بگو دلبرِ تو کو؟
هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز هنوز بر کف پا زخم آبله است هنوز هنوز قصّه ی بازار شام یادم هست هنوز سنگ سرِ پشت بام یادم هست چه ناله ها که در این سینه ها بریده شدند چه موی ها که سر هر گذر کشیده شدند هنوز قصّه ی آن نیزه دار یادم هست صدای دخترکی بی قرار یادم هست هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین «سه ساله بود ولی پیر عشق بابا بود» سه ساله بود ولیکن شبیه زهرا بود
بانی روضه های غروب منا منم پرچم به دوش ماتم کرببلا منم با چشم خویش واقعه ایی دیده ام عجیب احرام بسته، قافله ایی دیده ام غریب دیدم که آب تحفه ی نایاب می شود کودک چگونه تشنه و بی تاب می شود دیدم چگونه جسم جوان خرد می شود شخصیت امام زمان خرد می شود دور امام نیزه و شمشیر دیده ام در گودی گلو اثر تیر دیده ام دیدم مفاصلی که ز هم دور می شود شاهی به ضرب نیزه ایی منحور می شود خنجر به دست شمر به گودال می رود زهرا کنار پیکرش از حال می رود چکمه به پا به جانب مقتل دوید وای روی ضریح سینه ی جدم پرید وای این جا به بعد مهر سکوتی بر این لب است گودال بوسه گاه خصوصی زینب است
بسم الله الرحمن الرحیم برای کشتن تو زهر بی هوا آمد تمام حادثه درپای کوچه ها آمد جفای زین بنگر اینچنین بازهر کنار پیکر سرخت چه بی حیا آمد صدای ناله ی تو بین کوچه هاگم بود واشک غربت تو روی گونه ها آمد چکید نم نم اشکت،به خاک هجره شبی درون خانه به زاری شبی صدا آمد به زهرعاقبت ازپافتاده ای آقا برای داغ عظیمت دل منا آمد به تشیع تن توآمده اگرقاتل فغان که ناله ی طفل تو،تا خدا .آمد..
الله الرحمن الرحیم /اشعارکردی پا وه پای غمت،سفر کردم م،له بینه خراوه سر کردم ساجدین بینِ ریسمان بیه و.. گر، رقیه پدر پدر کردم وه،سرخاکه،کفتیه عمم دیده گم،م ،له اشک، تر کردم م،له او روژتلخ، تا امرو گیره هر روژ، تا سحر کردم دستمه، دست عمه ،بی،آو روز وه دلِ نیزه گان، گذر کردم سُمِ مرکب،دره بوی گلاب وه تنی که ،له وه نظر کردم گم بیه،یه سه ساله،،وایره عمه ی خوم،م خوم، خور کردم اقره داخ، دیرمه، ای شام که وه ای زهره،خوین، جگر کردم
AUD-20220703-WA0019.opus
89.7K
بسم الله الرحمن الرحیم / ابن العقیل بودودلیری سواره بود مردی که در سپهر شجاعت ستاره بود درکوفه او اجازه جنگ آوری نداشت آماده باش، منتظر یک اشاره بود آمدبه کوفه تاکه بگیردوفا وعهد از این که مانده بود دلش پرشراره بود هجده هزارنامه زمردم روانه کرد در جستجوی یافتن راه چاره بود آمدحسین تاکه به عهدش وفا کند در حلقه محاصره صدها سواره بود مسلم اسیرمردم وقومی که بیوفاست دیدی که زخم هاش فزون از شماره بود کوفه میا که شد سرمسلم جدازتن برخاک کوچه پیکر مسلم ستاره بود کوفیه میا که دست به دستان تیغ بود آقا سه شعبه در پی ذبحی دوباره بود شرمنده ام که نوشتم حسین بیا آقامیاکه پیکر من پاره پاره بود . کوفه میا که غارت خیمه کند عدو دعوا سر کشیدن یک گوشواره بود اشعار مجنون کرمانشاهی(آرمین غلامی):
من باقربنِ زین العبادم از زهر کینه از پا فتادم داغ اسیری آمد به یادم من یادگار کربلای پر بلایم مرثیه خوانِ روضه‌های کربلایم آه و واویلا واویلتا واویلتا وای وای وای حسین بر خاک غربت سر می‌گذارم با کام عطشان جان می‌سپارم اما کنارم خواهر ندارم گرچه فتاده بینِ هجره پیکر من غارت نرفته اِی خدا انگشتر من آه و واویلا واویلتا واویلتا وای وای وای حسین در خیمه بودم محزون و عطشان با اهل خیمه غمگین و گریان بر خاک صحرا سلطان خوبان دیدم که محبوب خدا را سر بریدن اهل حرم در بینِ آتش می‌دویدن آه و واویلا واویلتا واویلتا وای وای وای حسین یادم نرفته تیر و سنان را اشک یتیم و قدِ کمان را آن خنده‌ها بر داغ جوان را دیدم که می‌سوزد میان باغ لاله دامان زینب گیسوی طفل سه ساله آه و واویلا واویلتا واویلتا وای وای وای حسین
✅نينوا را سوزاند... ♦️ در ماتم امام باقر عليه السلام نینوا را سوزاند ناله‌ام عاقبت این بیت عزا را سوزاند به عبا پیچیدم میکشم آه ، همین آه عبا را سوزاند بازهم سوخت لبم کف آبی ، عطشم کرببلا را سوزاند کربلا گفتم باز جگرم را نفسم را ، سر و پا را سوزاند شد غروب و گودال دیدم آتش همه‌جا را ، همه‌جا را سوزاند خیمه‌ای افتاد و بدن غرق به خون شهدا را سوزاند مشعلی روشن شد دامن دخترکی غرق دعا را سوزاند شعله تا بالا رفت گیسوان ز سر نیزه رها را سوزاند وای از نامحرم حرمله باز دل عمه‌ی ما را سوزاند...
بسم الله الرحمن الرحیم دل من شیشه ی باران زده است دل من قایق طوفان زده است دست خود بردر جانان زده است فال دیدار به دیوان زده است بوی گل ،بوی نیازآمد ز ره بوی یاره دلنواز آمد زره آتشم زد جلوه ای اندر سحر آمده بالاتراز شمس و قمر میزنم هوهوِ زیک تیغِ دوسَر میکشم نعره‌ من از عمقِ جگر درهوای روی دلبر،هو کشم من جمالش را چنین از روکشم به ثُبات و به ثبوتت باقر به جلال و جبروتت باقر به کمال و ملکوتت باقر به قمات و به قنوتت باقر نشوم ازتوجدا تاهستم ازشراب می توسرمستم کیست این جلوه که مولا شده‌است برهمه خلق چه آقاشده‌است که در این قاب هویدا شده‌است روی او غرقِ تماشا شده‌است همه هستیِ دو دونیا باقر پنجمین دلبرطاهاباقر رخ به رخ بسکه تنزُل دارد جلوه اش بسکه تسلسل دارد ساجدین در بغلش گُل دارد مادرش هست ؛ تامل دارد روز اول به خدا گفت بلا اِنَماالعِشق توهستی مولا دلربایی که کرم دارد اوست آنکه خود هیچ حرم دارد اوست شاه عالم که عَلَم دارد اوست آنکه از صبر قدم دارد اوست نام باقر که تمام دین است برزبانم چقدر سنگین است بوده ای هم قدمِ کرب وبلا آمدی با عَلَمِ کرب وبلا شاهدِ محترمِ کرب وبلا بوده ای درِ حرم کرب وبا "بوده ای سایه به سایه با عشق سایه هم دورتر از او تا عشق" باقری راویِ راه دوامام شاهده خطبه‌ی پولاد و پیام باقری کربلادر احرام دیده ای کوفه وویرانیِ شام بیرقِ غیرتی وکوه وفا ِ حضرت باقری وشاه سخا وای برتربت مادر می‌رفت نیمه شب بسوی دلبرمی‌رفت هرقدم مثال حیدر می‌رفت باقدمهاش جلوتر می‌رفت جلوه ای نور از این آیه بدید عالمین همچو تو فرزانه ندید عشقت از کوه کمرمی سازد داغت از مَرد سپر می‌ سازد بال تو بر همه پر می‌سازد باقرهستی و خبر می‌ سازد وای در کوفه جگرپاره شدی بین بازار تو آوره شده ای بین شامات پَرَت تیر کشد بین گودال سَرَت تیر کشد بین کوفه کمرت تیر کشد نیزه‌ای زد جگرت تیر کشد کوفه رفتی و اسیرت کردند وای من وه که چه پیرت کردند
ای نور خدای سرمدی ادرکنی ای باقر علم احمدی ادرکنی ماریزه خورخوان توهستیم همه ای دسته گل محمدی ادرکنی من گدایی از گدایان توام تو کرم کردی و مهمان توام ای امام پنجمین ازلطف حق ریزه خوار ریزه خواران توام ای نور دل آل عبا ادرکنی پنجم گل بستان ولاادرکنی باقر گل گلزار علی و زهرا همگام شه کرب و بلا ادرکنی تو گل گلزار احمد باقری همچو جداطهر خود طاهری با وجود آن همه ظلم ومحن همچو آبائ گرامت صابری جان فدای آن حریم پاک تو جنت هر شیعه باشد خاک تو در شب شام غریبان شما گشته ام مولای من غمناک تو
شهادت امام باقر علیه السلام السلام ای نور حی کبریا پنجمین گل از گلستان ولا السلام ای رحمت حق بر زمین نجل زهرا و امیرالمومنین السلام ای پور زین العابدین شیعیان را رهبر دنیا و دین السلام ای زینت عرش علا منجی و روشنگر دین خدا السلام ای عالم علم نبی قلب شیعه با ولایت منجلی السلام ای نوربخش عالمین همدم و همسنگر مولا حسین سوزم و گریم برای تربتت جان من گردد فدای غربتت با وجود این همه قدر رفیع قبر تو مظلوم در خاک بقیع از جنایات و ستم های هشام شد امام انس وجان روزتو شام زهرا آلوده شده بر روی زین کرد اثر بر جسم تو از ظلم و کین زاینهمه درد و غم و رنج و بلا بوده ای هر دم به یاد کربلا بوده ای در کربلا در شور و شین دیده ای تنهایی جدت حسین دیده‌ای اصغر چو گل پرپر شده پاره پاره پیکر اکبر شده دیده‌ای پرپر گلان یاس را دست از پیکر جدا عباس را دیده‌ای شمر از ستم خنجر کشید یوسف زهرا حسین را سر برید دیده ای آتش درون خیمه را دیده‌ای سرها بروی نیزه را کربلا گوش دریده دیده ای پیکر در خون تپیده دیده ای چهره ی طفلان تو نیلی دیده‌ای صورت گلگون ز سیلی دیده ای دیده‌ای بر زخم عمه زد نمک پیش چشمش بچه ها را زد کتک دیده‌ای زینب میان قتلگاه بوسه زد بر حنجری با اشک و آه دیده ای تو در میان شیخ و شاب با اسیران مجلس بزم شراب دیده ای تو آن یزید بی حیا چوب می زد بر لب خون خدا دیده ای تو گریه های این (رضا ) در مدینه در نجف در کربلا بر من و آباء من هستی امیر حق زهرا مادرت دستم بگیر
شهادت امام باقر علیه السلام ای گل گلزار آل مصطفی پنجمین نور دل آل عبا نور یزدانی امام باقری پاک طینت پاک فطرت طاهری تو گل بستان سرای حیدری بحر دین را یابن زهرا گوهری ای که هستی پور زین العابدین عالم هستی زتو خلدبرین نوربخش عالم امکان تویی درزمانه جلوه ی ایمان تویی همچو حیدر جد خود با صولتی پای تا سر لطف و جود و رحمتی مسلمین راکعبه ی دلها تویی شافع ما در صف فردا تویی گرچه در شهرت تو غربت داشتی بر همه عالم محبت داشتی روشن از نور رخت عالم شده ریزه خوار سفره ات حاتم شده خلق و خوی تو بسان فاطمه است ریزه خوار سفره ی عامت همه است ای که هستی در مدینه بی حرم گشته ای از لطف حق صاحب کرم همچو احمد قدرتو باشد رفیع قبر خاکی تو باشد در بقیع مرقد خاکی تو بی حائر است بر تو مهدی جان زهرا زائر است در مدینه از ستم های هشام عمرتو با زهر کینه شد تمام دشمن بی‌دین شکسته حرمتت غربتت معلوم شد از تربتت دیده‌ای همراه جدت کربلا دیده‌ای سرهای از پیکر جدا دیده ای ظلم وستم ها بی شمار بوده ای بهر رقیه بی قرار پرپر از کینه تو لاله دیده‌ای نیمه شب دفن سه ساله دیده ای سوزد و گریدز داغ تو (رضا) کن قبول از من تو مولا این رثا