eitaa logo
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
209 دنبال‌کننده
52 عکس
18 ویدیو
25 فایل
بسمه تعالی ♦️فعال ترین وپربارترین کانال شعرائی آئینی سازمان بسیج مداحان استان کرمانشاه درایتا👌 #شور#سرود #مدح باز نشر اشعاروسرودهای جدیدکلی ایام سال به تاریخ قمری و کلیه اشعار مهم مذهبی کشوربرا ،مجالس مذهبی با تنوع بالا و سبک های مختلف @BasijNewsir313
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5895769579371626546.mp3
1.59M
امشب که مردم مدینه همه می خوابند ... نیمۀ شب خودش به تنهائی ... حضرت زهرا (س) ، هم هیکلِ پیغمبر بود ... امیرالمؤمنین به تنهائی این جنازه رو روی دست برداشت ... آورد توی حیاط ... سنگین نبود ؟! ... هم هیکل پیغمبر ، سنگین نبود ؟! ... نه ... امام صادق میفرماید از بدن مادرم غیر از پوست و استخوان چیزی باقی بدن رو آورد توی حیاط ... حسن جان ، حسین جان شما آب بیارید ... مادرتون وصیت کرده من بدنشو از زیر پیراهن غسل بدم ... چه وصیت بامحبتی ... نمیخواست چشم علی و بچه هاش به کبودی بدنش بیفته ... به کبودی پهلوش بیفته ... قبر آماده شده ... اولین باری بوده که امیرالمؤمنین در یه حادثه به زانو اومده ... اولین بار ... درب خیبر رو راحت کَند و پرت کرد ، اما هر چی نگاه کرد دید توان نداره این بدن رو دفن کنه ... کنار قبر دو رکعت نماز خون.بعد سلام دعا کرد خدایا به من کمک بده ... خدایا به من کمک بده ... نمیدونم علی جان ، شما برای یه بدن کفن شده ، بی طاقت شده بودی ... زانوت دیگه تکون نمیخورد ... نماز خوندی ، دعا کردی خدا کمک بده ... دخترت کنار گودال چیکار کرد ؟! ... دخترت روی خاک نشست ... رو کرد به مدینه ... صَلّیٰ عَلَیکَ یاٰ رَسولَ اللّٰه ، مَلیٖکُ السَّماٰ ، هٰذا حُسَینُکَ مُرَمَّلٌ بِالدِّمآ ، مُقَطَّعُ الأعضاٰ ... مَسلوبُ العِمامَةِ و الرَّداٰ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نَفَسی یا شکایتی  باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی  باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن  پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن  برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده  مثل قدیم پشت سرم آب را بریز  جانِ علی تو برجگرم آب را بریز  این بار چندم است کفن باز می‌کنم  دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم  داریم مثل سوزِ خزان گریه می‌کنیم  با آستین بین دهان گریه می‌کنیم  دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کِشم  دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کِشم  این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد  تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد  دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند  خواهر تمام کرد و برادر تمام کرد  *کدوم یکی از بچه هارو آروم کنم؟ زینب داره میمیره، حسن داره میمیره، آخه میگن بعد از اینکه مصیبتی وارد شد اونی که گریه میکنه رو رها کنید، اونیکه گریه نمیکنه رو حواستون بهش باشه، آخه یه بغضی داره، اینجوری دق میکنه... فاطمه! مگه حسن چی دیده؟ یه گوشه نشسته، هی میگم گریه کن قربونت برم، چی شده؟ چی دیدی مگه؟ میگه: بابا! مادرم گفته به هیچ کسی نگم .. اما حالا میخواد بگه...* 《من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره این با غلاف شمیشیر او‌ تازیانه میزد》 پیش حسن، حسین به زانو نشسته است  وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد  دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را  با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد  وای از قلاف، زخمش از اول عجیب بود  وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد  روز دوشنبه بود به آتش شروع شد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
این بار چندم است کفن باز می‌کنم دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم پلکی تبسمی نَفَسی یا شکایتی  باشد بخواب فاطمه هر طور راحتی  باشد بُرو ولی جگرم را نگاه کن  پُشتم شکسته‌ای کمرم را نگاه کن  برخیز باز چاره‌ی درد مرا بده برخیز و دستمالِ نبرد مرا بده  مثل قدیم پشت سرم آب را بریز  جانِ علی تو برجگرم آب را بریز  این بار چندم است کفن باز می‌کنم  دارم به این بهانه تو را ناز می‌کنم  داریم مثل سوزِ خزان گریه می‌کنیم  با آستین بین دهان گریه می‌کنیم  دارم به دوش خویش دو تابوت می‌کِشم  دستی به زخم گوشه‌ی اَبروت می‌کِشم  این مرد کوه بود که درهم شکسته شد دیدم که هفت جای تو باهم شکسته شد  تو غرق زخم رفتی و حیدر تمام کرد امروز بی تو فاتح خیبر تمام کرد  دارند بچه‌ها همه از دست می‌روند  خواهر تمام کرد و برادر تمام کرد  *کدوم یکی از بچه هارو آروم کنم؟ زینب داره میمیره، حسن داره میمیره، آخه میگن بعد از اینکه مصیبتی وارد شد اونی که گریه میکنه رو رها کنید، اونیکه گریه نمیکنه رو حواستون بهش باشه، آخه یه بغضی داره، اینجوری دق میکنه... فاطمه! مگه حسن چی دیده؟ یه گوشه نشسته، هی میگم گریه کن قربونت برم، چی شده؟ چی دیدی مگه؟ میگه: بابا! مادرم گفته به هیچ کسی نگم .. اما حالا میخواد بگه...* 《من ایستاده بودم دیدم که مادرم را دشمن گهی به کوچه گاهی به خانه میزد گردیده بود هم دست قنفذ با مغیره این با غلاف شمیشیر او‌ تازیانه میزد》 پیش حسن، حسین به زانو نشسته است  وقتی به گریه گفت که مادر تمام کرد  دیدم که قاتلت اثر ضربِ خویش را  با چوب‌های شعله‌ورِ در تمام کرد  وای از قلاف، زخمش از اول عجیب بود  وای از مغیره کارِ خود آخر تمام کرد  روز دوشنبه بود به آتش شروع شد روز دهم به ضربه‌ی خنجر تمام کرد ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
🔸آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود امشب دلت رو با من همراه کن بریم مدینه... بریم خونه ی امیرالمومنین... 🔸آتش زدن به خانه‌ي مولا بهانه بود 🔸مقصود خصم، كشتن بانوي خانه بود ای وای...ای وای 🔸از آن به باب وحي لگد زد عدو كه ديد 🔸جان علی به پشت در آستانه بود روضه امشب خیلی سنگینه... شیعه تا قیام قیامت، با این مصیبت میسوزه... یه عده نامرد ریختند در خونه حضرت زهرا... (مدینه.. عجب روزایی رو دیدی) یه نامردی اومد جلو... صدازد... علی بیرون بیا... زهرای مرضیه حامی ولایته... اومد پشت درب خونه... شاید اینا ببینند دختر پیغمبره... حیا کنند برگردند... فرمود... أَما تَتَّقِی اللَّهَ؟ تَدْخُلُ عَلی بَیْتی از خدا نمیترسی نانجیب... برا چی اومدید... مگه نمیدونید... ما عزاداریم... نانجیب صدا زد: دختر پیغمبر... در رو باز کن... وگرنه خونه رو آتیش میزنم... خود نامردش نامه نوشت گفت معاویه... میدونی چه کردم... هر چی صدا زدم زهرای مرضیه در رو باز نکرد... تازیانه رو از قنفذ گرفتم واويلا... أَخَذْتُ سَوْطَ قُنْفُذٍ فَضَرَبْتُ اول با تازیانه... دختر پیغمبر رو زدم... گفتم حالا هیزم ها رو بیارید... دیدم زهرای مرضیه بازم استقامت میکنه... فَضَرَبْتُ كَفَّيْهَا بِالسَّوْطِ فَأَلَّمَهَا، فَسَمِعْتُ لَهَا زَفِيراً وَ بُكَائا سادات منو ببخشید... میگه دوباره با تازیانه به دستان مبارک زدم... صدای ناله دختر پیغمبر بلند شد... نزدیک بود دلم بسوزه... اما... یاد کینه هایی که از علی داشتم افتادم و... هر چقدر توان داشتم جمع کردم... با لگد... محکم به در زدم... همینجا بود زهرای مرضیه یه جوری ناله زد... انگار تمام مدینه زیر رو شد... 🔸کاش روز حادثه، در پشت زهرا نبود 🔸شاهد پهلوشکستن، زینب کبری نبود یا صاحب الزمان 🔸کاش وقت در شکستن، پای دشمن میشکست 🔸تا که میخ در، نشان پهلوی زهرا نبود اما معاویه... به اینا اکتفا نکردم... تا زهرا در مقابلم قرار گرفت... فَصَفَقْتُ صَفْقَةً عَلَى خَدَّیْهَا مِنْ ظَاهِر ِ الْخِمَارِ فَانْقَطَعَ قُرْطُهَا وَ تَنَاثَرَتْ إِلَى الْأَرْض آی غیرتی ها... طاقت دارید بگم یا نه... میگه از روي مقنعه... آنچنان سيلي زدم... گوشواره شكست و روی زمين افتاد.. (منبع: بحارالانوار، ج‏30، ص 492) چ 🔸بابا ببین که مادر 🔸خورده زمین پشت در بابا بیا ببین... مادرم رو کشتند... 🔸پاشیده روی دیوار 🔸خون از پهلوی مادر روضه من تمام... فقط همینو بگم... اگه اینجا خونه امیرالمومنین رو آتیش نمیزدند... کربلا کسی جرات نداشت خیمه ابی عبدالله رو آتیش بزنه... راوى ميگه ديدم... روز عاشورا... يه بى بى مجلله... ميان يه خيمه نيمه سوخته... هی وارد میشه... بيرون مياد... عرضه داشتم بى بى جان... دارید چکار میکنید... خيام حرم آتیش گرفته... فرمود... من داخل اين خيمه يه بيمار دارم... امام سجاد... از شدت بیماری، با صورت به زمین افتاده... میترسم بیمارم در آتش بسوزه... 🔸از آن ترسم که آتش برفروزد 🔸میان خیمه بیمارم بسوزد 🔸از آن ترسم که آتش شعله گیرد 🔸میان خیمه بیمارم بمیرد 🔸درون خیمه زین العابدین است 🔸همه دار و ندار من همین است ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
ریحانه ی من چه بر سرت آوردند صد بغض به آه همسرت آوردند غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند بی بی وصیت کرد: (یا علی غسلنی ولا تکشف انی..) منو از زیر پیراهن غسل بده، من رو شبانه دفن کن. امیرالمومنین فرمود: مشغول غسل دادن شدم به دستورات زهرا عمل کردم، یه وقت دیدن علی دست از کار کشید آی مادر.... غسل تنت از من چقدر وقت گرفت یعنی چه به روز پیكرت آوردند با دیدن جسمت بدنم می لرزد با شستن پهلوت تنم می لرزد با شستن زخم كوچه های نیلی ای فاطمه دارد حسنم می لرزد چشمم به غمه هماره ات افتاده بر چشم پر از ستاره ات افتاده وقتي كه رسيد دست من فهميدم در كوچه دو گوشواره ات افتاده امیرالمومنین بدن زهرا رو غسل داد، کفن کرد، وقتی خواست بنده های کفن ببندم، زینبین روصدا کرد، حسنین روصدا کرد بیاید از مادر توشه برگیریدآخه دیگه دیدارها میمونه برا قیامت ، روایته بچها خودشون رورو بدن بدن بی جان  مادر انداختن،(وامصیبتاخیلی سخته داغ مادر ،مادر دارین قدر مادر بدونید ) دارن ناله میزنن، واحسرتا، وا حزنا، مادر مادر، مادر سلام ما رو به رسول خدا برسون، امیرالمومنین فرموددیدم  صدای ناله ی زهرا بلند شد، بنده های کفن زهرا بازشد یه دست حسنین دربغل یه طرفم زینبین دارن از دل وعربت ناله میزنن یه وقت منادی بلند  شد  علی بچه ها رو از روی مادر بردار  ملائکه ی آسمان به گریه شدن، ای بمیرم اینجا فاطمه زهرا حسنین تسلی داد، با امام حسن و حسین خداحافظی کرد، گذشت...اما نمیدانم چرا هر وقت از یاس میخوانم کنار یاس قدری روضه عباس میخوانم یه وقت علقمه بوی یاس گرفت... مادر برات بمیره اباالفضل اباالفضل نمی دونم وقتی ابی عبدالله اومد کنار نهر علقمه  آی بدن علمدارشو با اون حال مساهده کرد (یازهرا ) نه دستی در بدن داره عباسش ، فرقش شکسته دیگه اونجا دیدن حسین زهرا دست بر کمر گرفته ، فرمود الان دیگه کمرم شکست (داغ برادر نبینی صاحب ناله ) مدینه اباعبدلله پهلوی شکسته مادر دید در کربلاهم  فرق شکافته ی برادر این نالتو بلند کن تسلای دل حضرت زهرا وفرزندش ابوالفضل العباس بگو حسین جان.... ای اهل حرم میر علمدار نیامد سقای حسین سید سالار نیامد امشب حرم آل علی آب ندارد رقیه شده بی تاب، علی خواب ندارد روضه_حضرت_عباس_ع کوتاه دفتری کرب و بلا آب و هوای داره دو بار‌گاه باصفایی داره (رفتی ؟؟خدایی دیدی؟؟) روی یکی از این حرم های زیبا نوشته یا حسین عزیز زهرا (دلت رفت کربلا؟) اون یکی با سیم دلت می شه وصل روسر درش نوشته یا اباالفضل (یا اباالفضل)3 امروز گرفتارا بگن یا ابالفضل امروز مریض دارابگن یا ابالفضل مشکل دارابگن یا ابالفضل آخ همه دار و ندارم را بگیرید ولی عباس را از من نگیرید بگو آقا میدونی گرفتارم میدونی مریض دارم میدونی حاجت دارم،میدونی مشکل دارم آبرو دارم یا اباالفضل یا ابالفضل بگو آقا ارمنیا میان در خونت جواب میگیرنُ برمیگردند، آقا غیرمسلمونا صدات می زنند ناامید برنمی‌گردن، بگو آقاجون من گریه کن داداش حسینتم، آقاجان دلت میاد دست خالی برگردم، امیدمو ناامید نکن آقا جان، آقا خودت میدونی دست خالی برگشتن چقدر سخته، آقا امروز امیدمو ناامید برنگردون....     امروز خدارو قسم بده به حق اون آقایی که کربلا امیدش ناامید شد.. آقایی که خجالت کشید... بگو آقا نزار دست خالی برگردم... امان امان2 (بگمو نالشو بزنی؟) دستاشو از بدن جدا کردند.. تیر به چشم نازنینش زدند... آخ عمود آهن به فرق نازنینش زدن...      )همچین که از بالای مرکب با صورت به زمین آفتاد..... آخ صدا زد ..... برادر... برادر تو دریاب... الهی نبینی داغ برادرتو... (اگه برادر داری الهی داغشو نبینی) آی برادر دارا یه وقت دیدن عزیز زهرا حسین ع داره میاد... اما دیگه پاهاش قدرت نداره... دوزانو اومد کنار بدن اباالفضل... سر عباسُ از زمین برداشت رو زانو گذاشت.. کمتر بزن بازوی خود را بر زمین اباللفضل ( داداش) شرمنده ام کردی گل ام البنین اباالفضل بودُ امیدم مرا یاری کنی سالها بهرم علمداری کنی آخ بی برادر گشتمُ پشتم خمید2 دیده بگشا که طبیبت سر بالین آمد دیده بگشا که حسین با دل خونین آمد دیده بگشا ای سرو بخون غلطیده تا نگویند حسین داغ برادر دیده سلام آخرمجلس روبه قبله صَلَّی اللّهُ عَلَیكَ یا اَبَاالقاسِم یا رَسوُلَ اللّهِ  یا خاتَمَ النَّبِیِّین صَلَّی اللّهُ عَلَیكَ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ یا عَلیَّ بنَ اَبی طالِب صَلَّی اللّهُ عَلَیكِ یا فاطِمَةُ الزَّهراءِ یابِنتَ مُحَمَّدٍ یا قُرَّ ةَ عَینِ الرَّسوُل صَلَّی اللّهُ عَلَیكَ یااَبا مُحَمَّدٍ یاحَسَنَ بنِ عَلِیِ اَیُّهَا المُجتَبی صَلَّی اللّهُ عَلَیكَ یا حُسَینَ بنَ عَلِیٍّ اَیُّهَا الشَّهید صَلَّی اللّهُ عَلَیكَ یاعَلِی
شعرای آئینی سازمان‌ بسیج مداحان کرمانشاه
#ذکر_توسل_و_روضه_حضرت_ابوالفضل_علیه_السلام_قسمت_اول #حاج_حسین_خلج ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Sh
(دلمو دریای ماتم می کنم قدم و روی تن خم می کنم نگاه کن با چه مصیبتی دارم از رو خاکا تنتو جمع می کنم..)۲ حسین... پاشو از جا که دیگه دخترم آواره نشه تا میون این سپاه صحبت گوشواره نشه *دستور داد برید همه سر ها رو از بدن ها رو جدا کنید سرها ببرید بیایید رو نیزه ها سوار کنید اومدن گفتن امیر یه سر رو نیزه بند نمی شه چنان فرق متلاشی شده.. از بس که زخم و جای عمودش عمیق بود تنها سری بود که ز پهلو ... حسین... می دونی چرا عباس اینطور خواست؟چون اگه سر درست نصب می شد رو نیزه هی چشم تو چشم سکینه می شد هی چشم تو چشم رباب می شد هی چشم تو چشم رقیه می شد عباس طاقت نداره .... هر کجا نشستی فریاد بزن غریب حسین...حسین.... هشتاد و چند سالشه هنوز کربلا ساکنه خیلیلاتون می شناسیدش،کفشدار سابق قمر بنی هاشم ،شیخ عباس کشوان ؛تو حرم آقا قمر بنی هاشم بودیم،سر شب بود باید درهارو می بستیم داشتیم زوار رو بیرون می کردیم در ها رو ببندیم یک وقتی دیدم یکی از خانم های عرب از این خانم های عرب بیابانی بچش تو بغلشه با عجله اومد تو،گفتم خانم برو،حرم تعطیله داریم می بندیم،دیدم اصلا گوشش بدهکار نیست،اومد دور ضریح قمر بنی هاشم،هی می گه یا ابوفاضل،یا ابوفاضل،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی،یا ابوفاضل ادرکنی.. خدام اومدن،خانم بیا برو بیرون دلم سوخت برااین خانم دیدم حال خوشی داره زیارت می کنه،من بزرگتر از خدام بودم بهشون گفتم کاریش نداشته باشید،شما که الان می خواهید نظافت بکنید ،کارتون بکنید کارتون تموم شد من خودم اینو بیرون می کنم بذارید زیارت بکنه،مشغول کار شدیم یک نیم ساعتی گذشت،من دیدم،حواسم بهش بود،دور ضریح می گرده یا ابوفاضل ،یا ابوفاضل.. دیدم خسته شد،بچشو گذاشت زمین،خودش تنهایی داره می گرده یا ابوفاضل،یا ابوفاضل.. منم مشغول کار شدم یک نیم ساعتی گذشت،کارام تموم شد، اومدم سراغش ببینم اگر هنوز داره طواف می کنه نرفته بگم برو دیدم پایین ضریح قمر بنی هاشم نشسته سرشو تکیه داده به ضریح چادرشو کشیده رو صورتش خوابیده.. اومدم کنارش دخترم پاشو دیدم جواب نمی ده،خانم پاشو می خوام در حرم رو ببندم دیدم جواب نمی ده،گفت گوشه چادرشو گرفتم کشیدم،گفتم خانم پاشو ؛نگاه کردم دیدم بچه اش هم داره دست و پا می زنه گفتم پاشو این بچه ناراحته،این بچه شیر می خواد،این بچه کار داره،پاشو بچه ات رو بردار؛ گفت: تا گفتم بچه کار داره چشماشو باز کرد،گفت پس زنده شد؟!! گفت سه روز پیش مرده به من می گن برو دفنش کن، گفتم باید اول برم حرم عباس ... یا ابوفاضل ... برادرم خواهرم گمان نکنی برا عباس کاری داره زنده کردن این برا من و شماست که خیلی مهمه،عباس یک گوشه چشمش هزاران مرده رو زنده می کنه.تو حرم قمر بنی هاشم روضه می خوند، منبری معروف رو منبر گفت : اشتباه کرد،گفت من نمی دونم از نظر مقامات سلمان بالاتره یا عباس بالاتره"شب خواب امیر المومنین رو دید آقا بهش فرمود چطور نمی دونی؟ اگه عباس من به اولین و آخرین نگاه کنه همه رو سلمان می کنه،همه رو ابوذر می کنه، امشب دامن قمر بنی هاشم رو بگیریم،بگیم آقا جان شما راست می گی مرده زنده کنی،دل مرده منو زنده کن،آقا می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این دل نلرزه می ترسم یک روز اسم حسین بیاد این چشم منقلب نشه آقا به داد ما برس.. یا ابوالفضل ابوالفضل ابوالفضل ....* فردای قیامت آقا رسول الله می فرماید:علی جان، برو به زهرا بگو از اسباب شفاعت امت هرچی داری بیار... بی بی پاسخ میده: دودستِ قلم شده عباسم، برای شفاعت کافیه... بی بی فاطمه به احترام آیه قرآن،بابا رو یا رسول الله خطاب میکرد، اما وقتی بین در و دیوار قرار گرفت،صدا زد یا ابتا..... بالا بفریادم برس.... عباسم همه عُمْر حسینش رو برادر صدا نزد، اما وقتی روی زمین افتاد ،صدا زد:برادر، برادرت رو دریاب... حسین س ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
گرفتارم گرفتارم ابالفضل گره افتاده درکارم ابالفضل توکه بي دست دشت کربلايي عموي بچه هاوباوفايي همه داروندارم ياابالفضل چراغ شام تارم ياابالفضل همه دلخوشي ام اينه آقاجان تورادارم چه کم دارم ابالفضل بحق اون دودستان بريده بگيردستهاي ماآقام ابالفضل بحق مادرت زهراي اطهر توکن حاجت رواآقام ابالفضل ابالفضل ياابالفضل ياابالفضل آقامون علمداره دشت کربلابودن.عمودخيمه هابودن.عموي بچه هابودن.چه کردن باعلمدار چه کردن باعموي پهلوون رقيه.چه کردن بادله بي بي زينب.آي گرفتار.آي دردمند.آي مريض دار.اگه گرفتاراومدي بگوابالفضل گرفتاراومدم.اگه بيماراومدي.بگوابالفضل بيمارموبراشفااومدم دره خونت.اگه مريضت سفارش کرده تاسفارششوبه آقاکني.بگوآقامريضم التماس دعاداره.نميدونم باچه نيتي اومدي خيمه ي مولا ميبينم دلاآماده س.دسته جمع بريم کنارعلقمه.اگه خوب گوش بدي.صداي ناله ي بچه هاروميشنوي.اگه خوب گوش بدي.يه صدايي ميگه عموبياآب نميخوام اين صداي همون دختربچه ايه که هميشه جاش رودوشه عموش عباس بود آي رقيه.آي رقيه .رقيه ديگه منتظرعمونباش.عموديگه نميادخيمه.مشک عموپاره شده.فرق عموشکافته شده.دستهاي عموبريده شده، سقاي دشت کربلاابالفضل ابالفضل مشکت کجا.دستت کجاابالفضل ابالفضل ديدم کنارعلقمه عموجان عموجان دستت جدا،دستت جداعموجان عموجان خدايابحق چشم انتظاري که رقيه چندجاچشم انتظاربود.يکي منتظرعموش عباس ويکي منتظرباباش.و،يکي هم منتظرداداش اکبرش الهي چشم انتظارنباشي.خدايابحق دستهاي بريده ي عموي رقيه، خدايابحق خرابه نشينيه رقيه.بحق اون لحظه اي که دستهاي ابالفضل جداوکنارعلقمه افتاده.صدايي شنيدديداين صدابراش آشناست.ديديه مادرقدکماني نزديک ميشه.صدازدپسرم عباسم. گفت اين صدابرام آشناس.اين کيه که منوپسرخطاب کرد. نگاهي کردديدجاي سيلي روصورته مادره.فهميدمادرش زهراست خدايابحق پهلوي شکسته ي حضرت زهرا روزيه مامدينه وبقيع بگردان اومدم درخونت يافاطمه نگام بکن اومدم صدات کنم بي بي جونم صدام بکن نکنه بهم بگي برو.که جايي ندارم غيراين دربگوکه بي بي جونم کجابرم مادرم واي مادرم واي مادرم يافاطمه هرجانشستي دستهاي خاليتوبياربالاباتمام وجودت سه مرتبه بگويازهرا ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛
به وقت مرگ پر کردم ز خون چشم تر خود را که تنها می گذارم بین دشمن شوهر خود را فتادم سخت در بستر، الهی برندارم سر که سر بنهاده بر دیوار، بینم همسر خود را خدایا! اولین مظلوم عالم را تو یاری کن که امشب می دهد از دست، تنها یاور خود را دلم خواهد که برخیزم ز جا و بازویش گیرم دل شب چون نهد بر قبر پنهانم، سر خود را اجل ای کاش، در آن ماجرا می بست چشمم را نمی دیدم نگاه دردناک دختر خود را الهی! تا جهان باشد، نبیند دیده ی طفلی کنار خانه زیر تازیانه، مادر خود را شهادت می دهد، فردای محشر عضو عضو من که کشتند این جماعت، دختر پیغمبر خود را علی جان گریه کن تا عقده ای از سینه بگشایی مکن حبس این قدر، آه دل غم پرور خود را براى بار دوّم، زانویت خم مى شود فردا که امشب مى دهى از دست، رکن دیگر خود را حلالم کن حلالم کن حلالم کن حلالم کن خداحافظ، که گفتم با تو حرف آخر خود را اگر شد شاخه های نخل عشقت باربر ای میثم نریزی جز به پای عترت و قرآن بر خود را ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://eitaa.com/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛ ┏━━ °•🖌•°━━┓ https://rubika.ir/Shoaraye_aeinimadhankermanshah ┗━━ °•🖌•°━━┛