eitaa logo
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
3.9هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.3هزار ویدیو
279 فایل
❁﷽❁ 🔸 #دهہ‌ھݜٺٵدێ‌هٵ هم‌شهید‌خواهندشد.. درجنگ بااسرائیل انشاءالله بشرط...⇩ 🍃🌹[شهیدانه زندگی کردن]🌹🍃 🤳خادم خودتون↶ @Shheed_BH_80 ☎️حرفهای شما↶ @goshi_80 📬تبادل‌‌وکپی↶ @shraet_80 🚩شروع‌کانال⇜ ²³`⁸`⁹⁸ #دوستات‌رو‌به_کانال_دعوت‌کن⇣🌸😊🌸⇣
مشاهده در ایتا
دانلود
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#رنج_مقدس🍀 #قسمت_نهم9⃣ مسعود گلویش را صاف می‌کند: – تو کار برادر بزرگ‌تر از خودت دخالت نکن، صد دفعه
🍀 🔟 حقیقتاً دوست دارم بدانم نوشته‌های دفتر علی، خیالی است یا داستان جوانی که از اصل قضیه کناره گرفته و حالا که احساسش فروکش کرده، با تسلط و تحلیل، گذشته‌اش را نوشته است. همیشه این دیر فهمیدن‌ها چه‌قدر زجرآور است! وقتی می‌فهمی که زمان گذشته است و دیگر نمی‌توانی کاری انجام بدهی. قالیچه را برمی‌دارم. کتابم را زیر بغلم می‌گیرم و در پناه سایه دیوار حیاط دراز می‌کشم. اگر نمی‌ترسیدم که اهل خانه بیدار شوند، فواره حوض را باز می‌کردم و از صدای آب لذت می‌بردم. در این فضا حال و حوصله خواندن درباره تاریخ آمریکا را ندارم. کتاب را بالای سرم می‌گذارم که نبینمش. دستم را زیر سر ستون می‌کنم. بوی ریحان و تره حالم را جا می‌آورد. به قول مسعود: چینه‌دان احساسم پر از لذت می‌شود. خیره می‌شوم به قامت کشیده ریحان‌ها و برگ‌هایی که از دو طرف دستشان را باز کرده‌اند. ماچ صدا داری برایشان می‌فرستم که صدای خنده علی متوقفم می‌کند: – حالی می‌کنی ها. لبم را تو می‌کشم و نگاهم را بالا می‌آورم، دمپایی می‌‌پوشد و می‌‌آید: – عشق‌اند این ریحون‌ها. با تعجب چشمانش را گشاد می‌کند: – دیگه نه به این غلظت. این جنس مذکر، اگر کمی دلش را روغن‌کاری می‌کرد، دنیا خیلی قشنگ‌تر می‌شد. اصلاً کجا ظرافت و لطافت را می‌شود حالی این‌ها کرد. هر چند که هر وقت دلشان بخواهد، قوه ادراکه تشخیص زیبایی‌شان بالاست. و الا که مثل بُلَها فقط نگاهت می‌کنند و تو باید ممنون باشی که قضاوتت نمی‌کنند. می‌نشینم تا علی هم بنشیند. می‌گوید: – خوشمزگی و خوش‌بویی‌شو قبول می‌کنم، اما درک لذت عشق را باید دفاع کنی. شانه بالا می‌اندازم و می‌گویم، -تو دراز بکش و از زاویه دیدی که من داشتم چند دقیقه نگاه کن، بعد حسّت رو بگو. بلند می‌‌شوم و کمی از قالیچه فاصله می‌گیرم تا تمرکزش به هم نریزد. علی دراز می‌کشد؛ حالا دارم از بالا ریحان‌ها را می‌بینم. همه دست‌ها رو به آسمان بلند شده‌اند. چه بانشاط… یاد باغچه طالقانمان می‌افتم. ظهرها و غروب‌ها با چه ذوقی سبزی می‌چیدم. دلم برای آن روزها تنگ شده است. پدربزرگ وقتی سبزی می‌کاشت و به درخت‌ها رسیدگی می‌کرد، هم‌صحبتشان هم می‌شد، گاهی برایشان حافظ و سعدی زمزمه می‌کرد. گاهی همین‌طور که بیل می‌زد درددل هم می‌کرد، زمانی خسته کنار جوی آبشان می‌نشست و تسبیحش را به یاری می‌گرفت و لذت‌مند نگاهشان می‌کرد. فرق آن میوه‌ها و سبزی‌ها را فقط موقع خوردن می‌فهمیدی. 📖 ✏️نویسنده: نرجس شکوریان فرد ...⏰ 📔📕📗📘📙📓📔📕📗📘📙📓 🌱👇 ♡{ @shohaadaae_80 }♡
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#دخـتر‌شینـا🧕🏻 #قسمت_نھم9⃣ مادرشوهرم همان شب، در بیمارستان رزن توانست آن یڪی فرزندش را به دنیا بیاو
🧕🏻 🔟 شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینڪه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز ڪنی و هم به بچه ها برسی.» ڪتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز ڪن. ڪارت ڪه تمام شد، من می روم.» با خودم فڪر ڪردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز ڪنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد. پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف ڪرسی را از چهار طرف بالا دادم روی ڪرسی. تشڪ ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین ڪه جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو ڪنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فڪر ڪردم صمد آن ها را آرام می ڪند. اما ڪمی بعد، صدای صمد هم بلند شد. ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟! جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان ڪه آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یڪی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یڪی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده ڪردن شیرها شدم. صمد به بچه ای ڪه بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یڪی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساڪت شدند... 📚 ✏️نویسنده: بھنا‌زضرابی‌زاده ...⌛ ••📔📕📗📘📙📓•📔📕📗📘📙📓•• ➣‌‌‌√ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80
『سَـربـٰازانِ‌‌ دَهـہ‌هَشتـٰادیٖ‌』
#علـٖے‌ازـزبان‌علـٖے✨ #قسمت_نھم9⃣ یک هفته از رحلت رسول خدا میگذشت که حضرت علی سخنرانی درمدینه برگزا
🔟 در، مقابل روی گردانی از رسول خداﷺ موجب خشم و غضب خدا ودوری از درگاه اوست که سرانجامش جهنم است،این سخن خداونداست: ۞وَمَنْ يَكْفُرْ بِهِ مِنَ الْأَحْزَابِ فَالنَّارُ مَوْعِدُه۞ هرکس از گروه های مختلف به او کافر شود،آتش وعده گاه اوست. اما موقعیت حضرت علی این چنین بود که خداوند،توسط حضرت علی(؏) بندگان خود را موردازمایش قرار داد،و مخالفان دین رابه دست ایشان از میدان خارج کرد. حضرت علی(؏) شمشیر خدا علیه مجرمان بود. حضرت علی(؏) یاری رسان پیامبر بود. پیامبر در گردهمایی انبوهی از مهاجران و ناصران درباره ایشان فرمود : "ای مردم علی برای من همچون هارون است برای موسی،جز اینکه پس از من پیامبری نیست. مومنان در پرتو الهی گفتار رسول خدا را فهمیدند،زیراهارون برادرتنی موسی بود،اماحضرت علی(؏) برادر تنی حضرت محمدﷺ نبودند. مقصودحضرت دراینجا این بودکه حضرت علی(؏) راجانشین خود قرار دهد،چنان که موسی هارون را جانشین خود قرار داد. اخْلُفْنِي فِي قَوْمِي وَأَصْلِحْ وَلَا تَتَّبِعْ سَبِيلَ الْمُفْسِدِينَ . . . جانشین من در میان قومم باش د آن ها را اصلاح کن و از روش مفسدان پیروی مکن... 📚 ✏️نویسنده: محمد‌محمدیان ...⌛ ••📔📕📗📘📓•📔📕📗📘📓•• ➣‌‌‌√ ⓙⓞⓘⓝ↴ ♡|→• @shohaadaae_80