eitaa logo
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
520 دنبال‌کننده
4.7هزار عکس
2.4هزار ویدیو
176 فایل
🔺کانال شهدای مسجد حضرت فاطمه الزهرا(س) کوی فاطمیه اهـــــــواز 🔹ارتباط با مدیر کانال @SeyedAmirhosseinHosseini #تصاویر_شهدا #زندگینامه_شهدا #خــــاطــرات_شهــدا #وصیت_نامه_شهدا
مشاهده در ایتا
دانلود
☀️ روزهای رختشورخانه ♦️روزهای رختشورخانه بُرشی است از به نویسندگی سرکار خانم سیده رقیه آذرنگ 🔸در این فصل از کتابِ عصمت؛ از زبان "حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک" مادر بزرگوار "شهیدان والامقام عصمت و علیرضا پورانوری" به حضور این بانوی والامقام و تعداد زیادی از بانوان شهرستان در رختشورخانه برای شستشوی لباس های شهدا و پتوها و ... اشاره می شود. "روزهای رختشورخانه" روایتی از تلاش و تکاپو و ایثار بانوان دزفولی در آن حوض های خونین است. سطرهایی که بیانگر حقایق و رخدادهایی است که متأسفانه این روزها از تاریخ و وقایع بیمارستان کلانتری حذف گردیده است. کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra
💠 پـــلاک خـــاکی 💠
⭕️ روزهای رختشورخانه 1️⃣ قسمت اول زمستان ۱۳۶۰؛ یک جوان با لباس خاکی رزمنده‌ها آمد دم در خانه‌مان
🌹✍🏻 "روزهای رختشورخانه" بُرشی است از به نویسندگی سرکار . در این فصل از کتاب "عصمت" که به روایت "حاجیه خانم فاطمه سلطان ملک" مادر بزرگوار شهیدان والامقام است که به حضور این بانوی والامقام و تعداد زیادی از بانوان شهرستان در رختشورخانه برای شستشوی لباس و پتوهای رزمندگان و شهدا و ... اشاره شده است. "روزهای رختشورخانه" روایتی مستند از تلاش و تکاپو و ایثار بانوان دزفولی در آن حوض های خونین است. سطرهایی که بیانگر حقایق و رخدادهایی است که متأسفانه این روزها از تاریخ و وقایع بیمارستان کلانتری حذف گردیده است. ⭕️ روزهای رختشور خانه 2️⃣ قسمت دوم خانم پروین ترابی؛ که قبل از همه در آنجا حضور داشت؛ ما را راهنمایی کرد. مسئول خانم‌هایی بود که از دزفول آمده بودند. خانم ترابی نمایندۀ امام جمعۀ دزفول؛ آیت‌الله قاضی و نمایندۀ ستاد امداد ارتش (تیپ ۲ زرهی دزفول) بود. تا مرا دید؛ اشک توی چشمانش جمع شد. او هم در مراسم غسل و کفن کردن عصمت حضور داشت و روز تشییع خیلی به ما کمک کرد. فعال بود و پای‌کار. از اینکه او را در این مسئولیت می‌دیدم تعجب نکردم؛ چون دل و جرئت داشت و گاهی بیش از پنجاه نفر از خواهران شهید را غسل می‌داد و کفن می‌کرد. بعد از سلام و احوالپرسی؛ چشمم افتاد به چند حوضِ سیمانی پر از آب با کلی لباس نظامی‌خونی و ملحفۀ بیمارستانیِ روی هم تلنبار شده. دقایقی نگذشته بود که چندنفر چندنفر به تعداد خانم‌ها اضافه شد. همگی برای کمک آمده بودند. خانم ترابی به ما می‌گفت: "خیلی نیروی کمکی نیاز داریم. هر نفر می‌تونه؛ از فردا چند نفر دیگه رو هم همراهش بیاره اینجا. بسم الله!" چادرهایمان را به کمرمان و یا دور گردنمان گره زدیم. ملحفه و لباس‌های خونی را که کنار دیوار جمع شده بود؛ توی یکی از حوض‌های پر آب انداختیم. آن‌قدر خون دلمه شده از لباس‌ها جدا می‌شد؛ که چند بار آبراه بسته و کیپ می‌‌شد. خون و آب در هم قاتی شده بود و موج می‌زد. برای ادامۀ کار باید دستمان را توی حوض فرو می‌بردیم؛ تا آبراه را باز کنیم و خون‌ها را بشوییم. لکه‌های کوچک و بزرگ خون روی لباس‌ها به راحتی پاک نمی‌شد. باید یک دور با وایتکس لکه‌گیری می‌کردیم و بعد با پودر رخت‌شویی آن‌ها را خوب می‌ساییدیم. خانم‌هایی هم با تشت‌های پلاستیکی که جلوِ دستشان بود، مشغول شست‌وشو بودند. بعد از کم‌رنگ شدن لکه‌های به خون آغشته که با زحمت می‌ساییدیم؛ آب‌کشی و پهن کردن لباس‌ها و ملحفه‌ها شروع می‌شد. بیرون از سالن رخت‌شوی‌خانه یک محوطه باز وجود داشت که چند پایۀ چوبی کف زمینِ گِلی فرو کرده بودند. روی پایه‌ها بندکشی شده بود و لباس‌ها را برای خشک شدن آنجا پهن می‌کردند. بندها همه برای ملحفه‌ها و لباس‌ها استفاده می‌شد. پتوها را روی تخت‌های فلزی می‌چیدیم؛ یا وقتی هوا گرم بود روی زمین پهن می‌کردیم؛ تا با گرمای آفتاب خوب خشک شود. ⬇️⬇️ ادامه دارد کانال ما را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.👇 🆔 @ShohadaMasjidHazratFatimaZahra