eitaa logo
شٌهَـــدا شَرمَــندهـــ ایمــ🍁
959 دنبال‌کننده
3هزار عکس
810 ویدیو
66 فایل
بِسمــ رَب الشُـهَـدا بیا عـاشِقے را رِعـایَت کُنـیـم 🌿زیـارانِ عـاشِـق حِکـایَت کُنـیـم 🌿 اَز آنـهـا کـه خـونـین سَـفَـر کَرده اَند🌿سَفَر بـَر مِـدار خَـطر کرده اند کپی آزاد
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از {آواے عـشق₃₁₃}
یلدا یعنے یادمان باشد زندگے آنقدر کوتاه است ڪه یڪ دقیقه بیشتربا هم بودݩ را باید جشن گرفت!(:🌱 یلدایتان مبارڪ 😍 @Avaye_eshgh_313
【• •】 • • [• "ما معتقدیم ڪه همـانا خدا ما را از بالا مۍبیند اما حقیقتـــ این است ڪه او ما را از درون می‌بیند :) • 🌱 @Shohadasharmandeimm
این چنین یلدا می گرفتن ڪ ما الان میتونیم با آرامش یلدا بگیریم😊 @Shohadasharmandeimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📿دعای فرج هرشب📲 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 * بِـسْمِ اللهِ الـرَّحمٰنِ الـرَّحـیم * إِلَهِي عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكَى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ أُولِي الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجا عَاجِلا قَرِيبا كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَانِ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَانِ يَا مَوْلانَا يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ❤️ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي أَدْرِكْنِي السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ 💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃💖🍃 خدايا گرفتارى بزرگ شد،و پوشيده بر ملا گشت، و پرده كنار رفت،و اميد بريده گشت، و زمين تنگ شد،و خيرات آسمان دريغ شد و پشتيبان تويى، و شكايت تنها به جانب تو است،در سختى و آسانى تنها بر تو اعتماد است، خدايا!بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست. آن صاحبان فرمانى كه اطاعتشان را بر ما واجب نمودى،و به اين سبب مقامشان را به ما شناساندى، پس به حق ايشان به ما گشايش ده، گشايشى زود و نزديك همچون چشم بر هم نهادن يا زودتر، اى محمّد و اى على،اى على و اى محمّد، مرا كفايت كنيد،كه تنها شما كفايت کنندگان منيد،و يارى ام دهيد كه تنها شما يارى کنندگان منيد، اى مولاى ما اى صاحب زمان❤️ فريادرس،فريادرس،فريادرس مرا درياب،مرا درياب،مرا درياب اكنون،اكنون،اكنون با شتاب،با شتاب،با شتاب اى مهربانترين مهربانان به حق محمّد و خاندان پاك او. ✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨ @Shohadasharmandeimm
🍂بِسمِ رب العاشِقین🍂 عاشقانه هاے مدافع حرم شهیدحمیدسیاهکالے مرادے (: روایت همـسر🌼 باشد😌 فصل اول🌼🍂 زندگے نامه شهیدحمیدسیاهکالے مرادے🍂🌼 🌼یڪ تبسم،یڪ کرشمه،یڪ خـیال🌼 چے شده فاطمه؟ با نگاه شیطنت آمیزے گفت:خبربه این مهمے رو ڪه نمیشه به این سادگے گفت! مے دانستم آبجے طاقت نمی آوردڪه خبر را نگوید،خودم را بی تفاوت نشان دادم و درحالے ڪه ڪتابم را ورق می زدم گفتم:نمی خواد اصلاً چیزے بگے،مے خوام درسمو بخونم،موقع رفتن درم ببند. آبجے گفت:اے بابا همش شد درس و ڪنڪور،پاشو ازین اتاق بیا بیرون ببین چه خبره! عمه داره تورو از بابا براے حمید‌آقاخواستگارے میکنه. توقع اش را نداشتم،مخصوصا در چنین موقعیتے ڪه همه می دانستند تا چند ماه دیگر کنکور دارم و چقد این موضوع برایم مهم است.جالب بود خود حمید نیومده بود،فقط پدر و مادرش آمده بودند. هول شده بودم،نمی دانستم بایدچکارکنم،هنوز از شوڪ شنیدن این خبر بیرون نیامده بودم ڪه پدرم وارد اتاقم شد و بی مقدمه پرسید:فرزانه جان تو قصد ازدواج دارے؟ با خجالت سرم را پایین انداختم و با تته پته گفتم:نه کی گفته؟بابا من کنکوردارم،اصلا به ازدواج فڪر نمے کنم،شما ڪه خودتون بهتر می دونین. بابا ڪه رفت،پشت بندش مادرم داخل اتاق آمدوگفت: دخترم،آبجے آمنه از ما جواب می خواد،خودت ڪه می دونے از چند سال پیش این بحث مطرح شده،نظرت چیه؟بهشون چے بگیم؟ جوابم همان بود،به مادرم گفتم:طورے ڪه عمه ناراحت نشه بهش بگین می خواددرس بخونه. آقاے محمدرسول ملاحسنے🌼 شهداشرمنده ایم🍂 دارد🌴 @Shohadasharmandeimm
🍂بِسمِ رب العاشِقین🍂 عاشقانه هاے مدافع حرم شهیدحمیدسیاهکالے مرادے (: روایت همـسر🌼 باشد😌 فصل اول🌼🍂 زندگے نامه شهیدحمیدسیاهکالے مرادے🍂🌼 🌼یڪ تبسم،یڪ کرشمه،یڪ خـیال🌼 عمه یازده سال از پدرم بزرگتر بود،قدیم تر ها خانه پدرے مادرم با خانه آنها در یڪ محله بود،عمه واسطه ازدواج پدرو مادرم شده بود،براے همین مادرم همیشه عمه را آبجی صدا مے کرد.روابطشان شبیه زن داداش و خواهر شوهر نبود،بیشتر باهم دوست بودندو خیلے با احترام باهم رفتار مے ڪردند. اولین بارے ڪه موضوع خواستگارے مطرح شد سال هشتادو هفت بود،آن موقع من دوم دبیرستان بودم،بعدازعروسے حسن‌آ قا برادربزرگتر حمید،عمه به مادرم گفته بود:زن داداش الوعده وفا،خودت وقتی این ها بچه بودند گفتی حمیدباید داماد من بشه،منیره خانم ما فرزانه رو میخوایم،حالا از آن روز چهارسال گذشته بود،این بار عقدآقا سعیدبرادردوقلوی حمید بهانه شده بود ڪه عمه بحث خواستگارے راپیش بکـشد. حمیدشش تا برادر و خواهردارد،فاصله سنے ما چهار سال است،بیست و سه بهمن آن سال آقا سعید با محبوبه خانم عقد ڪرده و حالابعدازبیست و پنج روزعمه رسما به خواستگارے من آمده بود. پدر حمیدمی گفت:سعیدنامزدکرده،حمیدتنها مونده،ما فکر کردیم الان وقتشه که برای حمیدهم قدم پیش بزاریم،چه جایی بهتر از اینجا. البته قبل تر هم عمه به عموها و زن عمو هاے من سپرده بود که واسطه بشوند ولی کسی جرئت نمے کرد مستقیم مطرح کند.... آقاے محمدرسول ملاحسنے🌼 شهداشرمنده ایم🍂 دارد🌴 @Shohadasharmandeimm
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم رب الشهدا🍃