eitaa logo
🌹معرفی شهدای شهرستان خوی🌹
558 دنبال‌کننده
11.1هزار عکس
5.8هزار ویدیو
43 فایل
کانال معرفی شهدای شهرستان خوی🌷 به حول و قوه الهی در راستای معرفی شهدای پرافتخار شهرستان شهید پرور خوی ایجاد شده است. #کپی_آزاد🌹باصلوات بر ظهور حضرت مهدی(عج) جهت ارتباط با یکی از مدیران کانال به منظور مطرح کردن انتقاد و پیشنهادهای خودتان↙ @karbobala_72
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🍃🌷🍃🌷 حجت الاسلام پناهیان شاید بزرگترین اثری که برای ما دارند این است که ما را به وا می دارند! این که آلبوم عکس های خود را از بین می برد که نکند حالا بعد از ، اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود ... و یا پلاکش را پرت کند در کانال که در فکرش با شکوهی برای خودش متصور شد و می خواهد با این کارش را بخشکاند... و فرماندهان که حاضر شدند در جمع سربازان سینه خیز بروند و در بسیجی ها آب بخورند ... و ... و ... و ... اینها همه درس است! هوای داشتن ، داشت ... هوای شدن داشت ... و برای ما سخت است قربانی کردن چون برای ما تقرب به خداوند از لذت های کم ارزش دنیا است . حالا ما چه کار ها که نکردیم برای و از آن سو به ما میخندند و شاید میریزند که در ماندیم و لباس را از تن در نیاوردیم ... شادی روح و @Shohadaye_khoy
🌷🍃🌷🍃🌷 خیلی ها گفتند ...! خیلی ها شنیدند ... ...! خیلی ها نوشتند ... ...! خیلی ها دیدند ... ...! همه ما...! همه ما ... ایم..! امانمی دانم چند نفر سعی دارند از این خارج شوند..! از هر جا که عبور می کنیم ، نام می درخشد ! پس باشد را بدهکاریم به آنهایی که عبورِ ما شدند در ...! شادی روح و @Shohadaye_khoy
🌹🕊🌴🥀🌴🕊🌹 حجت الاسلام پناهیان شاید بزرگترین اثری که برای ما دارند این است که ما را به وا می دارند! این که آلبوم عکس های خود را از بین می برد که نکند حالا بعد از ، اسمش بر سر زبان ها بیفتد و دیده شود... و یا پلاکش را پرت کند در کانال که در فکرش با شکوهی برای خودش متصور شد و می خواهد با این کارش را بخشکاند... و فرماندهان که حاضر شدند در جمع سربازان سینه خیز بروند و در بسیجی ها آب بخورند ... و ... اینها همه درس است! هوای داشتن ، داشت ... هوای شدن داشت ... و برای ما سخت است قربانی کردن چون برای ما تقرب به خداوند از لذت های کم ارزش دنیا است . حالا ما چه کار ها که نکردیم برای و از آن سو به ما میخندند و شاید میریزند که در ماندیم و لباس را از تن در نیاوردیم ... شادی روح و
🥀🕊🌹💐🌹🕊🥀 بازهم روز فرا رسید و از فراق دوری پدر ، قلب شکسته ام دوباره به درد آمد . کاش یک لحظه بودی و آغوش گرمت را احساس میکردم اما افسوس و هزاران افسوس سال هاست روز را با غمی غریب و دلتنگی حاصل از جای خالی آغوش گرم و دست نوازشگر مان سپری کرده ایم و بغض های مان را تنها در خلوت دو نفره با پدر شکسته ایم و نیک می دانیم زندگی مان در راه استقلال، آزادی و تمامیت ارضی میهن عزیزمان فدا شده است و خدای متعال را شکر می گوییم که راه آسمانی مان همچنان ادامه دارد و فرزندان ایران اسلامی در سال های اخیر برای حفظ امینیت ایران عزیز با گروه های تکفیری در حال مبارزه و جانفشانی هستند. در پیچ و خم زندگی مدرن سرگشته ایم و یادمان رفته اصالت مان در چه تاریخ و فرهنگی ریشه دارد این روزها بسیاری از ما تصاویر خود را در شبکه های اجتماعی به اشتراک می گذاریم و روز را به ایشان تبریک می گوییم ، اما شاید حواس مان نیست در همین شهر و دیار در خانه کناری مان شاید فرزند باشد که سال هاست هایش با اشک آغاز شده و هر سال این بغض را با خودش تا مزار پدر می برد تا در خلوتی عاشقانه با از دلتنگی های همه این سال هایش بگوید، از مسافرت بی بازگشت و از دست نوازشگر که باید می بود تا سایه اش روی سر باشد و هیچ گاه نبود .
🥀💐🌹🕊🌹💐🥀 هر طرف که می‌نگری را می‌بینی که با چشمان نافذ و عمیقش نگران توست که تو چه می‌کنی؟ است و طاقت فرسا زیر بار نگاهشان حس می‌کنی که در چیزی در هم می‌ریزد! شهدا توانستند، آمده‌ایم تا ما هم ! ای که مرا خوانده‌ای راه نشانم بده!
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ کوچه ‏هایى که هر کدام به نام آذین شده، فراموشى ما را جار مى‏زند، آن گاه که از مرثیه خون ، تنها آهنگ پروازش را می ‏شنویم، آن گاه که در پس گریه ‏هاى مادر ، زبانى براى تسلى نداریم، جز مشتى واژه ‏هاى کلیشه، جز الفاظى که نشان بی ‏دردى ماست. رفتند تا ما ماندن را دریابیم. فلسفه خون ، جز پیام روشن حرکت نیست، حال آنکه خیابان‏هاى غبار گرفته در هجوم معصیت، سال‏هاست وجدان زمان را زیر سؤال برده است. بازارهاى مسخ شده در هیاهوى نان، سالیانى است حقیقت ایمان را به حراج گذاشته است‌. 🌗
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ کوچه ‏هایى که هر کدام به نام آذین شده، فراموشى ما را جار مى‏زند، آن گاه که از مرثیه خون ، تنها آهنگ پروازش را می ‏شنویم، آن گاه که در پس گریه ‏هاى مادر ، زبانى براى تسلى نداریم، جز مشتى واژه ‏هاى کلیشه، جز الفاظى که نشان بی ‏دردى ماست. رفتند تا ما ماندن را دریابیم. فلسفه خون ، جز پیام روشن حرکت نیست، حال آنکه خیابان‏هاى غبار گرفته در هجوم معصیت، سال‏هاست وجدان زمان را زیر سؤال برده است. بازارهاى مسخ شده در هیاهوى نان، سالیانى است حقیقت ایمان را به حراج گذاشته است. 🌗
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 🌓 ❤️ زنده را زنده نخوانند که مرگ از پی اوست بلکه زنده است که حیاتش ز قفاست؛ آری اتفاقی نیست بلکه انتخابی است، سعادتی است که نصیب هر کس نمی‌شود بلکه نصیب کسانی می‌شود که مجاهدین فی سبیل الله هستند. باید زندگی کرد تا به سوی خدا رجعت کرد؛ چرا که انسان‌های خوب همیشه در قصه‌ها نیستند و گاهی به عنوان خیر، گاهی عابد، گاهی به عنوان رئیس جمهور، گاهی به عنوان امام جمعه، گاهی به عنوان وزیر امور خارجه، گاهی به عنوان استاندار، گاهی به عنوان یک خلبان و گاهی به عنوان یک محافظ هستند. را به نام تو می کنم 🌹 🌗 🌷
🌹🕊🥀🌴🥀🕊🌹 حکایت پیکر دو با پلاک های ۵۵۵ و ۵۵۶ که طی عملیات تفحص، در منطقه چیلات، پیدا شدند : یکی از این نشسته بود و با لباس و تجهیزات کامل به دیوار تکیه داده بود. لباس زمستانی هم تنش بود و سر دیگری را که لای پتو پیچیده شده بود را بر دامن داشت, معلوم بود که دراز کش مجروح شده بوده است. پلاک داشتند، پلاک ها را دیدیم که بصورت پشت سر هم است. 555 و 556 . فهمیدیم که آنها با هم پلاک گرفته اند. معمولا اینها که با هم خیلی رفیق بودند، با هم می رفتند پلاک می گرفتند. اسامی را در کامپیوتر دیدیم، آن که نشسته است، پدر است و آن که درازکش است، پسر است... پدری سر پسر را به دامن گرفته است... سید ابراهیم اسماعیل زاده موسوی پدر و سید حسین اسماعیل زاده پسر است اهل روستای باقر تنگه بابلسر..
🥀🕊🌹🌴🌹🕊🥀 بارها گفته ام که بچه های کمیل در این کانال، کاری کردند که از شجاعت بالاتر است. آنها چنان ایثار و اخلاصی از خودشان نشان دادند که در تاریخ اسلام کم نظیر بود. ما شبیه این ماجرا را جز در صحنه ی کربلا مشاهده نکرده ایم. حکایت بچه های کمیل را با هیچ عقل مادی و حسابگری نمی توان ارزیابی کرد. بچه های کمیل، بودند که لب تشنه، بی کفن و غریب، به مهمانی مادر مظلومه ی خود رفتند. برای این مطلب هم دلیل دارند. در روایات ما را جوان معرفی کردند. همه نیروهای گردان کمیل هم جوان بودند. درباره لب تشنه آنها چیزی نمی گویم. سراسر این حکایت، داستان تشنه کامی آنها بود. چه بسیار از مجروحان که بخاطر نرسیدن آب به رسیدند. درباره بی کفن بودن ؛ در بیشتر عملیات ها، وقتی روی زمین قرار می گرفت، چفیه اش به عنوان کفن او بود. اما در کانال کمیل به جهت نبود وسایل امدادی، و برای بستن زخم مجروحان، مجبور شدیم که از چفیه ی هم استفاده کنیم. لذا پیکرهای پاره پاره در انتهای کانال بی کفن و بدون پارچه ای که آنها را بپوشاند رها شد. می گوییم غریب؛ چون حتی یاران رزمنده هم کمتر از آنها یاد می کنند. این عملیات با خیانت های آشکار منافقین به اهداف خود نرسید. به همین جهت بسیاری از بزرگان جنگ، اجازه ی صحبت در خصوص این عملیات را نمی دادند. حتی بعد از جنگ نیز کمتر کسی از آنها یاد کرد. اما مهمانی مادر : بارها به دوستانش گفته بود که ، مهمانان ویژه ی در عالم برزخ هستند. او عشق و محبت به را در دلها نهاد . ما شاهد بودیم که بیشتر گردان کمیل با ذکر نام به رسیدند. برخی از ، چه در این منطقه و چه در مناطق دیگر به خواب دوستان می آمدند و پیغام می دادند که ما دوست داریم گمنام و غریب در کنار مادر رزمندگان، بمانیم ، زیرا مورد عنایت خانم هستند. نیز در سخنانی در مورد فرمودند: سلام ما بر این پاره های تن ملت که مونسی جز نسیم صحرا و همدمی جز مادرشان ندارند. برای همین موارد است که همیشه می گوییم: کانال کمیل، بی کفن و لب تشنه و غریبی بودند که به دیدار مادر پهلو شکسته ی خود رفتند . شادی روح و
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجت الاسلام سید مسعود پور آقایی
💐🌺🌹🕊🌹🌺💐 کفنش کرد بود که همیشه ذکرش این بود، نمی دونم شعر خودش بود یا غیر... یابن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرادر کفن کن از بس این به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) علاقه داشت به دوست روحانی خود وصیت می کند. اگر من شدم دوست دارم در مجلس ختم من تو سخنرانی کنی... روحانی می گوید: ما از جبهه برگشتیم وقتی آمدیم دیدیم عکس را زده اند. پیش پدر و مادرش آمدم گفتم: این چنین وصیتی کرده است آیا من می توانم در مجلس ختم او سخنرانی کنم؟ و آنان اجازه دادند... در مجلس سخنرانی کردم بعد گفتم ذکر این بوده است: یا بن الزهرا یا بیا یک نگاهی به من کن یا به دستت مرا در کفن کن وقتی این جمله را گفتم ، یک نفر بلند شد و شروع کرد فریاد زدن . وقتی آرام شد گفت: من غسال هستم دیشب آخرهای شب به من گفتند یکی از فردا باید تشییع شود و چون پشت جبهه شده است باید او را غسل دهی وقتی که می خواستم این را کفن کنم دیدم یک شخص بزرگواری وارد شد گفت: برو بیرون من خودم باید این را کفن کنم. من رفتم در وسط راه با خود گفتم این شخص که بود و چرا مرا بیرون کرد؟؟؟ با عجله برگشت و دیدم این کفن شده و تمام فضای غسالخانه بوی عطر گرفته بود. از دیشب نمی دانستم رمز این جریان چه بود.اما حالا فهمیدم ...نشناختم... منبع: کتاب روایت مقدس صفحه ۹۶ به نقل از نگارنده کتاب "میر مهر" حجت الاسلام سید مسعود پور آقایی @Shohadaye_Khoy