Haicenفراق باران.mp3
زمان:
حجم:
4.88M
«فراقِ باران»
✍ #سیده_الهام_موسوی
از کجا بنویسم؟
از روزی بارانی، از چشمهایی خیس، یا از فراقِ لحظهی خداحافظی؟
رسم نبود که روز بارانی، چنین تلخ و سیاه بر من ببارد.
من با هر بار باریدن باران، جان دوباره میگرفتم...
رسم نبود که بهارم به یک چشم بر هم زدن خزان شود،
رسم نبود اشکها بیامان ببارند، و دستی برای نوازش نباشد.
این روزها پایانی دارند،
اما با فراق چه کنیم؟!
غم او، عاقبت ما را پیر میکند...
همانند باد سرد پاییز، که در دل برگها میوزد
و ما را به جادههای بیانتها میسپرد.
چگونه از دلِ شب، سویِ روشنایی بروم؟
چگونه از خود رها شوم، تا به تو رسایی بروم؟ (فاضل نظری)
#پدربزرگم
#دلتنگی
#فراق
#باران
@ShugheParvaz
شوق پرواز🕊🇮🇷
نیست، اما نفس روضه هنوز بوی حضورش رو میده. #محرم @ShugheParvaz
«خادمالحسین»
✍ #سیده_الهام_موسوی
سالها، صدایش آرامشی غریب در دل من مینشاند؛ صدایی که انگار از عمق روضهها میآمد و هنوز هم در سکوت شبهای محرم در گوشم میپیچد. اما امسال… نبودنش، نه فقط در خانهاش، که در دلم، بیش از همیشه احساس میشود.
جای خالیاش را در تکتک لحظههای این روزها میبینم؛ وقتی صدای روضه بلند میشود، وقتی چای را در همان استکانهای باریک میریزم، وقتی چشمم بیاختیار به دنبال کسی میگردد که دیگر نیست…
پارسال همین روزها، به خانهاش رفتم. تنها نشسته بود، روبهروی استکانی چای، زیر لب روضهای میخواند؛ آرام و شمرده، با لحنی پر از سوز و مهربانی. کنارش نشستم. چند بیت خواند که روحم را تسخیر کرد. وقتی تمام شد، لبخندی زد و گفت: «محرم که میرسد… باید هر لحظهاش، ذکر مصیبت باشد.» انگار رسالتی بر دوشش بود که تا آخرین نفس زمین نگذاشت.
عشق به امام حسین، در تار و پود وجودش تنیده بود؛ عشقی که در رگهای من هم جاریست، ارثی از نسلی که با روضه قد کشیدهاند. او بذر محبت اهل بیت را بیصدا، در دلها میپاشید…
محرم امسال کنار ما نیست… اما هست؛ در روضهها، در اشکها، در عشق به حسین، در سینهای که هنوز با یادش میلرزد. در نسلی که خادمی را از او آموخت؛ نه با شعار، بلکه با زیستن راهش، مثل شمعی که خاموش شد… اما تا دم آخر، روشنی داد.
و همین کافیست… برای ماندن.
#پدربزرگم
#محرم
#خادم_الحسین
#جهاد_روایت
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz