32.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
«بیتاب اربعین»
✍ #سیده_الهام_موسوی
هوا گرم است...
و دل من بیقرارِ گرمای راهیست که با خستگی آمیخته،
اما شیرین است...
راهیست که به عشق ختم میشود،
به تو، ای محبوب قلبم!
بیتابم، نگران،
چون پرستویی مهاجر
در آرزوی آشیانهای در سرزمین گرمسیر عشق.
هوا گرم است،
و شوق دیدارت
چون شعلهای سوزان در دل خستهام میتابد.
ای عزیز دلها،
ای روح جان من!
راه سخت است،
اما من عاشقانه قدم برمیدارم،
که پایان این راه، نگاه توست...
یکسال گذشت،
سالی که شبهایش با دلتنگی تو گره خورده بود،
شبهایی که تنها با زمزمه نامت آرام میگرفتم.
گاهی در عالم رویا،
مرا مهمان سرای نورانیات میکردی،
و من از همان سکوی خیال،
تا آسمان پرواز میکردم...
ای طبیب جانم،
این دلِ آشفته را دریاب،
رحمی کن بر قلبی که بیقرار توست.
مرا امسال هم بطلب...
ای مهربانترین میزبان،
که دل عاشق من
هیچ سکنی جز خانهی تو نمیشناسد.
دلتنگم، محبوبم،
اما نگرانم...
نکند امسال،
از قافله عاشقانت جا بمانم.
#نثر_ادبی
#اربعین
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«دورهمی های پر برکت»
✍ #سیده_الهام_موسوی
چند شب بهیادماندنی بود... بعد از روضه، در خانه پدربزرگ دور هم مینشستیم. کتاب احکام را باز میکردیم، سؤالات شرعی میپرسیدیم و پاسخ میشنیدیم. یا بهقولی، مباحثه میکردیم. این همان معنای واقعی جلسات حسینی بود؛ فقط اشک نبود، فهم و معرفت هم بود.
آن سالها حالوهوای دیگری داشت. شبهای تابستان با حفظ قرآن، یادگیری احکام و گفتوگوهای دینی میگذشت. اما حالا، چرا آن جلسات ادامه نیافت؟ شاید بهخاطر آمدن اینترنت، گوشیها و حواسپرتیهای این روزها...
با این حال، آن سالها بیثمر نبود. برکاتش هنوز در دل و ذهن ما زنده است. انتقال معارف دینی به نسل جوان، صمیمیت خانوادگی، تقویت روح پرسشگری، آرامش درونی و آشنایی با سبک زندگی اهلبیت، تنها بخشی از ثمرات آن دورهمیهای ساده بود.
امام صادق (علیهالسلام) فرمودند:
«تَزاوَروا و تَذاكَّروا أمرَنا؛ فإنَّ حديثَنا يُحيِي القُلوبَ»
با هم دیدار کنید و درباره معارف ما گفتوگو نمایید؛ چرا که سخنان ما دلها را زنده میکند.
(بحار الأنوار، ج۷۱، ص۳۵۲)
شهید مطهری میگوید:
«اگر دین از خانواده شروع شود، در دل فرزند ریشه میدواند، نه فقط در ذهن او.»
و هنوز هم میشود دوباره ساخت. میشود یک شب در هفته را برای نشستن دور هم انتخاب کرد. صفحهای قرآن خواند، حدیثی ساده مرور کرد، گوشیها را برای چند دقیقه خاموش کرد و در فضایی بیتکلف و صمیمی حرف دل زد و از دین آموخت.
ای کاش دوباره بشود...
همان جلسات ساده، صمیمی و پربرکت را زنده کرد.
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«گـــــــاهــی»
#سیده_الهام_موسوی
گاهی میان کلمات، تصمیم به سکوت میگیرم؛
میگذارم دست از بهمریختگی بردارند،
و راهی برای هدف و بیان بیابند.
همین کلمات،
گاهی پروانه میشوند و دلیل بغض و اشکم،
گاهی در هیاهو، یار میشوند و مرهمی بر درد،
گاه راه بلد عرفاناند و سیر و سلوک من،
و زمانی خاموش، همقدم مناند...
دنیای نویسندگی، عجیب نیست؛
زیباست.
گاهی همین واژهها، روح را به پرواز درمیآورند،
و گاهی نیز، منجر به سقوط میشوند.
راستش را بخواهید،
کلمات بیتقصیرند...
این نفس است که گاه تسلیم معشوقی آسمانیست،
و نوشتهات را از جنس نور و پرواز میسازد،
و گاه، فریفتهی حب دنیا،
که واژه واژه، سقوط را حلالت میکند.
آری...
در عالم نویسندگی،
طالب مسیر «الیالله» باش؛
که آن نور، همانا خودِ حق است.
#نویسندگی
#نثر_ادبی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«چشم به راه ماه»
✍ #سیده_الهام_موسوی
دلتنگ که باشی، حال دلت بیقراریست…
مثل غزلی بههمریخته که منتظر قافیهایست،
تا جان بگیرد.
و حالِ من، بیقرار و آشفته…
تشنهی کسیام که هیچکس ندیده او را،
حتی چشمان نالایق من.
کاش، میان این همه وعده، او بیاید…
و من از شادی فریاد بزنم:
"دیدید؟ بالاخره آمد!"
خوب میدانم که میآید،
اما میترسم…
میترسم آن زمان، دیگر جانی در بدنم نمانده باشد،
و زیر خروارها خاک سرد،
حسرتِ آن روز را بکشم.
میآید…
خوب میدانم میآید،
و پایان میدهد تمام دلتنگیِ عمرم را.
آن روز چه زیبا خواهد بود،
که دیگر پردهای میان من و او نیست…
یقین دارم از نگاه به صورتِ ماهش سیر نخواهم شد.
و او، شکایت میگیرد از دوری من…
و همیشه حق با اوست.
کاش دعای هر فریضهام با "اللهم عجل..." به پایان برسد.
کاش ندبههای پُر از آهِ هر جمعه،
به پایان برسند.
کاش پایانِ دعای عهد، دیگر به بغض ختم نشود.
کاش روزی، تمامِ "کاشها" تمام شوند…
اما دلتنگیِ امشبم،
جنس دیگری داشت…
جنسِ معشوقِ منتظر…
یارِ بیوفا…
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#امام_زمان
#دلتنگی
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«ختم پرواز»
✍ #سیده_الهام_موسوی
گاهی،
میان دلتنگی و بیقراری،
دریچهای از نور باز میشود؛ آن همان سکوی پرواز است.
بالِ شکسته نیز، روزی ختمِ پرواز است.
میان آن همه آه و حسرت، نقطهای امیدیست.
ای یارانِ نورِ حق، ما را نگاهی؛
در میانِ هیاهوی رنگارنگِ دنیا،
ما را نشانی.
کجایید، ای عاشقان؟!
ما را در این برههی زمان، تنها نگذارید.
نابلدانِ راهیم، شما عاشقانِ راه.
طالب راهِ حقیم، شما عاشقانِ حق.
خود خواندید ما را؛
دستمان را رها نکنید.
به نجوایِ خالصانهی شبانهی سنگرهایتان
قسم،
راه را نشانمان دهید...
«ای که مراخواندهاید راه نشانم دهید.»
#شهدا
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«انسانیت»
✍ #سیده_الهام_موسوی
نمیدانم از کجا شروع کنم و چگونه بنویسم...
چند روزیست میل به غذا کم شده، خجالتزدهام.
در برههای از زمانهای زندگی میکنیم که همه چیز در حال امتحان است:
شرافت، غیرت، مسلمانی... و انسانیت.
گفتم "انسانیت"... چند میلیارد مسلمان در جهان هستیم، اما فقط نظارهگر اوضاع غزه ماندهایم.
هیچ کاری نکردهایم. تنها به ابراز همدردی و همبستگی بسنده کردهایم.
اکنون که غزه در گرسنگیِ مرگبار گرفتار شده، باز همان احساسات تکراری را مرور میکنیم.
میترسم از روزی که خشم خدا، دامن همهی بشریت را بگیرد؛
از این سکوت سنگینِ مسلمانان میترسم.
نمیدانم چه بگویم یا چه بنویسم.
اما از خود میپرسم:
«انسانیت را چگونه فهمیدیم؟»
که شبهایمان با خیالی آسوده روز میشود،
در حالی که شاهد رنج بیوقفهی مردم مظلوم غزهایم...
"وَمَا لَكُمْ لَا تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَالنِّسَاءِ وَالْوِلْدَانِ..."
شما را چه شده که در راه خدا و برای نجات مردان و زنان و کودکانی که ستمدیدهاند، نمیجنگید؟
آنان که میگویند: «پروردگارا! ما را از این شهری که مردمش ستمگرند بیرون ببر، و از سوی خود برای ما سرپرستی بگمار، و از جانب خود یاوری برای ما قرار ده.»آیه ۷۵ سوره نساء
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#غزه
#جهاد_روایت
#جهاد_تبیین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«به زیر سایه ماه»
✍#سیده_الهام_موسوی
قلبم، زیر سایهی ماه، آرام است؛
آنقدر آرام،
همانند بیابانی
که به آن آب رسیده،
جان دوباره میگیرد.
هرچه از
پرواز،پروانه،
ماه،ستاره،
آسمان،شوق و اشتیاق
بنویسم،بیشتر ایمان میآورم:
آسمان، در درون من است.
باید آسمان را بیشتر دریابم.
همه خوب میدانیم،
مقصد،
آسمان است؛
نه زمین.
و چه خوب شاعر میگوید:
«آنچه میجویی تویی، در خود بجو
کان گُهر در توست، نه در آبِ جو»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
وَفِي الْأَرْضِ آيَاتٌ لِلْمُوقِنِينَ
وَفِي أَنفُسِكُمْ ۚ أَفَلَا تُبْصِرُونَ
«در زمین نشانههایی است برای اهل یقین،
و در درون خودتان [نیز هست]؛ آیا نمیبینید؟»
(سوره ذاریات، آیه ۲۰-۲۱)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
#عرفان
#سلوک
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«غریب آشنا»
#سیده_الهام_موسوی
«غریب آشنا»
کاش شعر میگفتم،
درد را در قافیه و ردیف گم میکردم.
اما درد بود، اشک هم بود...
این هم روزیایست از طرف معبود!
گاهی امانم
همین کلمه، خط و خودکار میشود.
اگر یاریم نکنند،
تسلیم اشک و آه میشوم.
کاش میدانستم این همه دلتنگی از کجا نشأت میگیرد...
آه، خدای من!
دنیا برای من کافی نیست؛
طالب آسمانم.
رها، رهاتر از تمام قاصدک ها،
آشیانهی دوست،
غریبِ آشنا
کجاست؟
آسمان یا زمین؟
من خوب میدانم،
این غم، این آه، و این چشمان بیقرار
تمنایی دارند،
آن هم تمنای دیدارِ غریب آشنا.
غریب آشنایی
که آشناتر از همه به من است.
یاران!
برای دل بیقرار «أمن یُجیب» بخوانید.
دخیل بستم به گوشهی دلم که کوتاه بیاید...
اما این دل، سالهاست منتظر معشوق است. «أمن یُجیب» بخوانید...
#دلتنگی
#نثر
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
خرابه تر از خرابه
#سیده_الهام_موسوی
از وقتی ما، دیوارهای بیسقفِ این خرابه شدیم، محرم این خانوادهایم… دیگر از "خرابه"، خرابهتریم.
از آن شب بیتابیِ دختر سهساله، وقتی شاهد گریههای بیصدا شدیم، دیگر دیوار نبودیم — آه شدیم. اشک شدیم. فروریختیم بیهیاهو...
شانههای پُر زخمِ زینالعابدین، با هر هقهق میلرزید. و خشتخشت ما از این لرزش، تا سحر میگریست.
راستش را بخواهید، توان گفتن از حال آن دختر را نداریم. قسم به هفت طبقهی استوارِ آسمان، ما هم آن شب گریه کردیم…
بیتابِ پدر بود. عمه هرچه گفت: "میآید..." بیشتر پافشاری میکرد.
ناگهان... تشتی پیش رویش گذاشتند. با دو دست، اشکها را از گونههای کبودش پاک کرد، و کهنه را از تشت برداشت...
سکوت بود و صدای لرزش لبهایش:
أبي! من الّذي جعل محاسنك مُدماة؟ أبي! من الّذي قطع عروقك؟ أبي! من الّذي يتمنّى في هذه السنّ المبكرة؟ أبي! من الّذي يرعى اليتيم حتّى يكبر؟ أبي! من يقرأ لي القرآن ليلًا عند النّوم؟ من الّذي سيمشّط شعري بيديه؟ ومن سيمسح دموعي بشفتيه؟ من الّذي سيخفّف أحزاني بقبلاته؟ ومن الّذي سيضع رأسي على ركبتيه؟ من الّذي سيهدّئ روع قلبي؟
دیوار بودیم، بیجان، اما با گریههای دختر سهسالهی آن شب، حتی آسمان هم به گریه نشست.
#یارقیه
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«رزق قلم، شب شهادت»
#سیده_الهام_موسوی
بعضی وقتها واقعاً نمیدونی چه موضوعی بنویسی؛ باید وضو بگیری، ذکر بگی تا رزق قلمت برسد.
امشب در مسجد، همانطور که تسبیح به دست بودم و دانهدانهی آن را رد میکردم، دنبال یک موضوع مناسب بودم.
امام جماعت مسجد به رسم هر شب، مجلس روضه برگزار میکرد.
تا گفت: «امشب، شهادت امام حسن علیهالسلام است»؛ سوژه دریافت شد.
حال که در اتاق، میان نجوای دعای کمیل و کلمات، دارم موضوعی به مناسبت امشب انتخاب میکنم، یاد چیزی افتادم:
یاد آن غربت بیصدای کریم اهلبیت،
یاد سفرهای که همیشه برای همه گسترده بود،
اما وقت نیاز، همه سفره را ترک کردند.
اشک در چشمم حلقه زده بود. تسبیح را سفتتر گرفتم.
دانهها دیگر فقط ذکر نبودند،
هر دانه، حسرتی بود از ندانستنِ قدرِ مهربانترین دلها.
امام حسن علیهالسلام را زیاد با صلحش میشناسند،
اما کمتر کسی از صبرش میگوید؛
از مظلومیتی که نه در میدان جنگ،
بلکه در دل خانه، میان نزدیکترینها،
تیغ بر دلش کشید.
و حالا من، در این شب دعای کمیل،
در این تاریکیِ پُر از نور،
به یاد آن امامِ صبور نشستهام،
تا قلمم را نذر کنم؛
نذر روضهای بیصدا برای غریبترین امام.
#امام_حسن ع
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«صلحی برای بیداری، قیامی برای عزت»
✍🏻 #سیده_الهام_موسوی
وقتی نام امام حسن مجتبی (ع) به میان میآید، بسیاری تنها به «صلح» او میاندیشند؛ اما صلح او فراتر از یک توافق سیاسی ساده بود. امام حسن (ع) در زمانهای که شمشیر و خون حرف اول را میزد، هنر بزرگتری را به نمایش گذاشت: «صلح به مثابه مقاومت».
این صلح نه صرفاً برای آرامش موقت، بلکه راهبردی عمیق برای حفظ دین، جان مسلمانان، و بقای اصالت اهلبیت بود. امام حسن (ع) نشان داد که مقاومت، تنها در میدان نبرد معنا ندارد؛ گاهی باید سکوت کرد تا حقیقت، در گذر زمان با قدرت بیشتری بدرخشد.
او با صلح خویش، بنایی مستحکم ساخت که قیام امام حسین (ع) بر آن استوار شد. خون کربلا بر پایهی خرد صلح حسن بن علی (ع) جاری شد؛ این یعنی هر حرکت بزرگ، نیازمند بستری محکم و زمانبندی هوشمندانه است.
شاید در نگاه نخست، امام حسن (ع) صلحطلب به نظر آید؛ اما در حقیقت، حکیمترین استراتژیست تاریخ اسلام است. او شعلههای جنگ را خاموش نگاه داشت، نه از ترس، بلکه برای اینکه آتش روشنگری و آگاهی در دلها شعلهور شود.
امروز، در دنیایی که صبر و تدبیر جای خود را به هیجان و شتاب داده، امام حسن (ع) به ما میآموزد که صلح، اگر در زمان درست و با نیت درست باشد، قدرتمندترین شکل ایستادگی است؛ ایستادگیای که نه با خشونت، بلکه با حفظ ارزشها، وحدت و امید معنا مییابد.
اما صلح و قیام، هر دو وابسته به زمان و شرایطاند. امام حسن (ع) در دورانی زندگی میکرد که جامعه اسلامی، خسته، فرسوده و بیانگیزه از جنگهای داخلی بود. در آن زمان، صلح او بهترین و تنها راه برای حفظ اصل اسلام و جلوگیری از فروپاشی جامعه بود.
اما امروز، در عصر سلطه استکبار جهانی، در روزگاری که رژیم صهیونیستی، آمریکا و قدرتهای جهانی، ستم را به شکل سازمانیافته بر ملتها تحمیل میکنند، دیگر صلح خاموش و سکوت، در حکم خیانت به ارزشهاست. امروز وقت آن است که همچون امام حسین (ع) بایستیم و فریاد برآوریم: «هیهات منّا الذلّة»؛ ما اهل سازش با ظلم نیستیم.
صلح امام حسن (ع) و قیام امام حسین (ع) دو چهره از یک حقیقتاند: مقاومت در برابر انحراف، در زمان مناسب با روش مناسب. امروز، مسئولیت ما روشن است: ادامهی راه ایستادگی، هوشیاری در برابر فریب، و حفظ عزت اسلام و انسانیت در برابر ستم مدرن.
#جهاد_تبیین
#جهاد_روایت
#امام_حسن ع
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz
«خانهی پدری»
#سیده_الهام_موسوی
چند روزیست که در خانهی پدر مهربانم، مولایم، جانم، امام علی علیهالسلام هستم.
آرامشی دارم آنچنان که گویی پرِ سفید کبوتریام در باد.
میدانی؟ نجف، آشیانهی هر دل نیست؛ آشیانهی دلهاییست که مشتاق علیاند.
حال دلم وصفناپذیر است؛ فراتر از پرواز، فراتر از پایان شعر و غزل، فراتر از آرامش آغوش مادر...
هر بار که آمدهام، به حس و حال استاد قاضی غبطه خوردهام.
حق میدهم چرا آنقدر مشتاق بود، چرا فراق را به جان دل میخرید برای لحظهای بودن در گوشهای از نجف.
او روشنایی طریق سیر و سلوک را در حرم، وادیالسلام، و در کوچهکوچههای نجف،
بهتر از هر کسی دریافته بود.
روح من دیگر بر زمین نیست؛ این روزها پاهایم زمین را احساس نمیکنند.
گویی هر نسیم در این شهر، ذکر «یا علی»ست؛
هر دیوار، هر آجر، گواهیست بر عشق بیپایان،
و هر صدایی در اینجا، طنین قدمهای مولاست.
نجف فقط خاک نیست، تجلی نور است،
و من، گمشدهایام که در آغوش این خاک، پیدا شدهام.
در حرم، وقتی نگاهم به ضریح میافتد،
نه زبانم میچرخد، نه دل آرام میگیرد؛
تنها اشک است که از چشمم روان میشود،
و دلم، بیهیچ تردیدی، یقین مییابد که اینجا وطن من است...
#نجف
#اربعین
#شوق_پرواز
@ShugheParvaz