eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
#پاسخ_اعضا 🌸🍃🌸🍃 سلام آسمان خانم من پیام اون خانمی که گفتن برادر شوهرشون بهشون ابراز علاقه می کنه
🌸🍃 سلام خدمت همه عزیزان لطفاً این پیام منم بزارید ممنون در مورد خانمی که گفتن برادر شوهرشون باهاش رفتار صمیمانه دارن عزیزم این رو بدونید تا آدم خودش نخواد کسی نمیتونه باهاش صمیمی باشه البته جسارت نشه شما وقتی با جدیت برخورد کنید اون کاری نمیتونه بکنه یعنی چی میگید منو بغل می‌کنه مگه میشه وقتی شما اجازه ندید که نمیشه یا وقتی شما تنها خونه هستید رفتار شما باید جوری باشه که اون به خودش اجازه نده که بیاد پیشتون من خودم اوایل ازدواجم مردای اقوام همسرم عادت دارن با همه دست میدن برای منم دست جلو میاوردن من دست جلو نبردم دیگه همشون یاد گرفتن و اصلا دیگه برای من دست جلو نمیارن شما هم اگه زندگیتون رو دوست دارید اول که همیشه جلوش حجاب داشته باشید و وقتی تنهایید نزارید بیاد خونتون و از شوخی و حرف غیرضروری پرهیز کنید دوبار که جدی برخورد کنید خودش می‌فهمه و اینکه متاسفانه خیلی‌ها هستن که میگن برادرشوهر مثل برادرمون هست در صورتی که برادشوهر و زن برادر با غریبه تو خیابون هیچ فرقی ندارن خانم عزیز بدونید که شیطان همیشه در کمین هست پس مواظب باشید شاد و پیروز باشید 🍃...@Sofreyedel...🍃
🌹💕🌹💕🌹💕 اصلا تو نیستی! زشتی! بدی! بدترکیب! بی سلیقه و زمخت! معمولی ترین در هر دو عالمی! خوب شد؟! من اما... همین را می خواهم و ... به کسی چه مربوط؟ به کسی چه مربوط که من در میان سفره؛ جای شربت و نوشابه، آب می نوشم؟ همان که خودش است... همان که به هیچ زرق و برقی آغشته نیست... آری من همین تو را می خواهم... همین زلال بودن ات را؛ همین تویی که ؛ همین تویی که رود؛ همین تویی که اقیانوس؛ همین تویی که مادرت ابر؛ همین تویی که ؛ همین تویی که شبنمی به روی شانه ی برگ؛ همین تو را... همین ...😍🌹💕 زندگیتون مملو از عشق های خواستنی 🌹💕🌹💕 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃🌸 درباره عبرت سلام اسمان جان خسته نباشی🌷 یک سری دوستان پیام داده بودن که همسرشون دختر دوست ندارن و رابطه ی خوبی بعد از فهمیدن اینکه بچشون دختر هست توی خانواده باقی نمیمونه. میخواستم یه موضوعی رو مطرح کنم من روانشناسم و ۲۰ ساله این کا رو انجام میدم ، حدود چند سال پیش ما به یک کمپ ترک اعتیاد برای مشاوره ی جوانان اونجا رفتیم.. اونجا من یه دختری حدوده ۱۸ ساله دیدم که عتیاد به مواد پیدا کرده بود ، باهاش که صحبت کردم میگفت : ما دوتا خواهر بودیم و یه برادر که تو دوسالگی فوت کرد پدرم معتقد بود که دختر نحسه خیلی مادرم رو به خاطر اینکه ما دختریم کتک میزد و سرزنش میکرد و میگفت که از نحسی ماست که برادرمون مرد،) ازش پرسیدم چی شد که کارت به اینجا رسید؟ ( گفت : پدرم به من و خواهرم محبت نمیکرد همش با خواهرم بحث و جدل میکرد خواهرم و به زور تو سن ۱۶ سالگی شوهر داد به مرد پیر و معتاد ، منم از خونه فراری شدم کم میرفتم خونه تا کمتر سوال پیچ شم و کتک بخورم مادرم سر ازدواج خواهرم تو ۳۶ سالگی دق کرد و مرد ، منم تو این حوالی با پسری اشنا شدم که خیلی بهم محبت میکرد و مثلا من دوست داشت ، اون من و به اینجا کشنوند و معتادم کرد از پدرم خبر ندارم اما فکر نکنم چیری ازش مونده باشه یه ساله که اینجام و هنوز خوب نشدم... اگه پدرم بهم محبت میکرد شاید این اتفاق برام نمی افتاد) . اسمان جان این حرف های دختری بود که از پدرش محبتی ندید و به این راه کشیده شد . کاش ما هم عبرت بگیریم که بچه نعمت خداست دختر و.پسر فرقی نداره. 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
#به_همین_سادگی (۳) 🍃🌸 این تعریف و تمجیدها یک طرفه نبود. من هم سعی می کردم از هر فرصتی برای بیان احس
(۴) 🍃🌸 سیامک ناپدید شد. به همین سادگی! گاهی ما انسان ها فکر می کنیم اتفاقات ناخوشایند به مروز زمان و با مقدمه چینی های آنچنانی رخ می دهند، اما تجربه به من اثبات کرد که بدترین اتفاقات هم می توانند در لحظه ای کوتاه رخ دهند. آن روز صبح مثل همیشه از خواب بلند شدم. دست و صورتم را شستم و پای میز صبحانه همراه مادر و پدرم صبحانه خوردم. درست مثل همیشه به همراه پدر از خانه خارج شدم. او مرا تا جلوی در شرکت رساند و خداحافظی کرد و رفت. وارد شرکت شدم. نیامدن سیامک تا نیم ساعت پس ار رسیدنم عجیب نبود؛ چون بارها پیش آمده بود که او دیرتر از من به شرکت بیاید اما زمانی که ساعت از هشت و نیم گذشت، نگران شدم. تلفن همراهش را جواب نمی داد. به منزلشان زنگ زدم. مادرش گفت که ساعت هفت و نیم از منزل خارج شده است. - منم نگران شدم شیدا جون، اگه رسید بگو بهم یه زنگی بزنه! تصمیم گرفتم بی طاقتی را کنار بگذارم. مطمئن بودم که سیامک خیلی زود می آید اما نیامد. سیامک آن روز نیامد. او هرگز نیامد. خبر دادن به پلیس، پرس و جو از بیمارستانها و پزشکی قانونی هم مشکلی را حل نکرد. - نه خانوم، توی لیست بیمارستان ما همچین اسمی نیست! - متاسفم، کسی رو به اسم سیامک طلعتی، تو جنازه  هامون نداریم! جستجوی همه اعضای خانواده من و سیامک هم فایده ای نداشت. پلیس قول داد اگر کوچکترین ردی از او یافت، به ما گزارش دهد اما هنوز خبری به ما نرسیده است. هر روز دهها بار سراغش را می گیرم. - خانوم سالارینیا، آخه به چه زبونی به شما بگیم اگه ایشون پیدا بشن، ما قبل از هرکاری به شما زنگ می زنیم. پس لطفا این قدر سوال نکین. هر روز در خانه می نشینم و چشم به در می دوزم. کافی است هر کسی در هر ساعتی از شبانه روز زنگ در خانه را بزند، من با اشتیاق به سرغ آیفون می روم و بعد هم ناامید برمی گردم به اتاقم. امروز دقیقا 74 روز است که سرکار نرفته ام و منتظرم تا زنگ تلفن به صدا در بیاید و سیامک بگوید: - سلام عزیزم، یه اتفاقی بود که به خیر گذشت. می آم و همه چیز رو برات توضیح    می دم! هر روز چندین بار شماره تلفن همراهش را می گیرم. - مشترک مورد نظر در دسترس نمی باشد... نمی دانم کجاست؟ دارم دیوانه می شوم. شاید هم شده ام. چطور ممکن است سیامک زنده باشد و مرا خبر نکند؟ بعضی وقت ها از دستش دلگیر می شوم. می روم روبه روی عکس نامزدی مان می ایستم و با او حرف می زنم: - سیامک! تو که این قدر نامرد نبودی، تو خوش قول بودی پسر... چی شده؟ کجایی؟ یعنی نمی تونی یه تلفن بکنی و خیال وامونده منو راحتی کنی؟ البته همیشه این طور نیستم. بعضی وقت ها فکر می کنم او در دام باندهای مخوف آدم ربایی و قاچاق و این حرف ها افتاده است اما خیلی زود از این افکار پریشان پشیمان   می شوم. می دانم که همه این حوادث مربوط به فیلم ها و سریال هاست. ممکن نیست سرنماز از خدا نخواهم که هر چه زودتر او را برگرداند. یک شب خواب دیدم که من سرنماز ایستادم و سیامک از پشت سرم وارد میشود... ادامه دارد.. 🍃...@Sofreyedel...🍃
با خوندن بعضی از پیامها بشدت به حال جامعه افسوس میخورم... 🍃🌸 سلام ادمین گرامی با تشکر از کانال خوب تون و خدا خیرتون بده بنده مادر چهار فرزندم که دختر بزرگم ۱۲ ساله و پسرم ۸ ساله و دو تای دیگه دختر هم بترتیب ۶ و ۳ ساله خودمم کارمند هستم و پسر و دختر گم محصل هستند و در مدرسه ابتدایی مختلط روستا مشغول تحصیل مشکلات من از آنجایی شروع شد که اینجا یعنی روستای محل سکونت شوهرم که خودمون هم ساکنیم همه فامیل و روابط خانوادگی زیاد و بچه ها هم با هم بازی و بیشتر داخل کوچه بسر می برند و من هم چون خودم کارمندم بطبع بچه هام وقتی سرکارم خونه های اقوام هستند که پدرش شون دو تا پسرعموی دوقلو دارند گه ۳ سال از پسرم بزرگترن و قلی که حدود دو دقیقه ایی از قل دیگر بزرگتره بدجنس و حتی برادر خود را مور ت ..... و لو ......قرار داده و پسر من را هم از ۵ سالگی از این کارهای زشت یاد دادن و مادری هم دارند بسیار شرور و آبرو بر و هوچی که بخواهیم نگذاریم بیایند خونه ما که وآبروی انسان را مورد هتاکی قرار می ده و دیگر هم کار از کار گذشته بخدا الان که اینها را دارم می نویسم یک چشمم خونه و یک چشمم اشک هر چه دختر بزرگم باایمان و با روزه و نماز این پسرم اهل دعوا و عصبی و با کوچکترین کاری خواهرهاشم مورد کتک قرار می ده و چون تک پسره هم اذیت و کتک زدن خواهرهاش مورد اغماض پدرش قرار داده می شه البته همون وقت دیگه روابط پسرم با پسرعموی پدرش را به حداقل رسوندم و پسرم را با زبان خوش مورد نصیحت قرار دادم و به عواقب کار آگاه کردم که هر جا با این دو تا تنها شد فرار کنه یا نزاره کسی جای خصوصیش را ببینه که فکر کردم دیگه همه چی تمومه اما الان چند روزه که دختر بزرگم همش برادرش را مورد تهدید قرار می ده که اگه دیگه زدیم به پدر و مادرم می گم‌بعد امروز پسرم حرف زشتی به خواهرش زد و دخترم هم عصبانی شد و جلوی آون دو دخترم و پسرم بلند گفت مادر پسرت تو مدرسه آبروم را جلو هم مدرسه آیی ها م و ....برد و همه می گن باید برادرت سنگسار و اعدام بشه گفتم چرا ؟ گفت با فلانی رفتن پشت مدرسه و .... من الان نمی دونم چه رفتاری با این پسر ناخلف م داشته باشم نمی دونم به باباش بگم اگه بگم با طرفداری بی خود شاید موجب وقیح تر و جری تر شدن پسرم بشه (پدرش متاسفانه دیپلم ناقصه و تخصصی در حل این مشکل هیچکدوم ما نداریم) خودم نمی دونم چی به پسره بگم از وقتی فهمیدم ناراحتم و دوست دارم بمیرم حتی به مرگ تک پسرم هم راضی ام چون می دونم زنده بودنش مایه آبرو ریزی در آینده ام می شه .😭😭 در ضمن من و پدرش هم اتاق خواب جدا داریم و رفتاری مبنی بر احترام جلوی بچه ها داریم با پوشش مناسب لطفا اگه کاربران گرامی تجربه ایی راجع با مشکل من دارن که بتونه پسرم را نجات بدم و یا شماره مشاور کودکان را عزیزی لطف کنه و بفرسته داخل گروه تا در حل این مشکل ما کمکی باشه ممنون می شم ازتون برای حل مشکلات خودتون بنیت تعجیل در ظهور آقا وسلامتی ایشون جمعه هم هست ۵ صلوات ذکر کنیم . 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
#سفره_دل با خوندن بعضی از پیامها بشدت به حال جامعه افسوس میخورم... 🍃🌸 سلام ادمین گرامی با تشکر از
🌸🍃 سلام وخسته نباشید دوستان عزیزم درجواب خواهرمون که گفتن پسر ۸سالشون کارای زشت از دوقلوهای عموشون یادگرفتن سوره نور هر روزتوی خونتون بخونید وسعی کنید دوستای خوب ومسجدی برای پسرتان معرفی کنید وتوی بسیج محله ثبت نامش کنید وقتی پدربرای تربیت پسرهمراهی نکنه واقعاً خیلی سخت می شه ان شاءالله که بتونید بااین کارهاپسرتون رونجات بدید 🍃...@Sofreyedel...🍃
آسمان: به درخواست دوستان عزیزم دوباره قرار دادم،لطفا چک و ذخیره کنید... توکل به خدا 🍃🌸 سادات هستم و میخوام از چله ای براتون بگم که زندگی منو از این رو به اون رو کرد،برای همین تو هرکانالی عضو میشم دوست دارم برای اعضا قرار بدم.. سال۹۴بود که شوهرم ورشکست شد،ما پولدار بودیم و واقعا این حجم از دست تنگی برامون سخت بود،به جایی رسیده بودیم که حتی نون شب هم نداشتیم،شوهرم کارخونه دار بود و نمیدونم چی شد که زندگیمون از این رو به اون رو شد... یه روز تو مسجد یه خانمی بهم‌گفت چله ی این سوره ها رو بگیرم،باور نمیکنید به روزبیستم وسوم که رسیدم مشکلی که فکر نمیکردیم حل بشه جوری حل شد که هنوز توش موندیم،سر یکماه نشده مشکل کارخونه ی شوهرم درست شد،بعد از اون این چله رو به همه پیشنهاد میکنم،خیلیا مشکلشون حل شده،برای ازدواج برای کار یا هرمشکلی... خانومها ساده ازش نگذرین... 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃🌸 سلام اسمان جون امیدوام پیام منم در گروهتون بزارین درمورد چالش خیانت گفته بودین راستش من الان 4سال عقدم اوایل ازدواجم شوهرم اصلا براش مهم نبود که من دست به گوشیش میزنم بعد چند وقت گوشیشو قفل کرد حتی نمیذاشت من چشمم به گوشیش بیفته تا اینکه یه روز یواشکی رمزشو فهمیدم رفتم تو اینستاش و دیدم تولد یه خانمی رو بهش با حرف های عاشقانه تبریک گفته بود بعد گوشیشو گذاشتم سر جاش وقتی رفت سر کار دقیقا همون پیام های که داده بود به اون خانم منم بهش پیام دادم ولی اون تازه طلبکارم بود با من چند روز قهر کرد اصلا خودشو مقصر ندونست از همون روز به بعد دیگه حتی من رنگ گوشیشو ندیم اصلا نمیزاره من تو گوشیشو حتی نگاه کنم هم میرم کنارش گوشیشو خاموش میکنه هرچی هم بهش میگم فایده نداره به نظر شما چیکار کنم به من کم توجه هم نیس یکبارخیلی خوبه یکبار بد که اصلا نمیشه باهاش حرف زد 🍃...@Sofreyedel...🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
#سفره_دل با خوندن بعضی از پیامها بشدت به حال جامعه افسوس میخورم... 🍃🌸 سلام ادمین گرامی با تشکر از
🌸🍃🌸🍃 سلام آسمان جانم من وقتی سرگذشت این مادر رو خوندم دلم ریش شد😔😔😔 چقدر وحشتناکه بچه ت به راه خلاف کشیده بشه و تو هم بدونی و ببینی ولی نتونی کاری کنی.. من که به شخصه واقعا هنگ کردم و نمیدونم چه جوابی به ایشون بدم،دارم به این فکر میکنم اگر پسر من این کارها رو میکرد واقعا چه چاره ای داشتم؟؟؟ افسوس میخورم به حال این خانم و خانم جان لطفا لطفا به مشاورمراجعه کن،چون خدای نکرده روزی میرسه که هیچ جوره جلودار بچه ت نیستی.. لطفا یک‌لحظه هم با بچه های عموش تنهاش نذار که این کار زشت رو انجام بده،ازتون خواهش میکنم.. 🍃...@Sofreyedel...🍃
: 🍀🍀🍀 سلام خدمت عزیزانی که جدید عضو شده اند... سرگذشت اعضای کانال قسمت بالای کانال سنجاق شده است... اگر در زندگی شما یا اطرافیانتون نکته ای وجود داره که باعث عبرت اعضا میشه،خوشحال میشیم برای ما ارسال کنید.... آیدی جهت ارسال: @Aseman100 🍀🍀🍀🍀 از سرگذشت اعضا به سادگی عبور نکنید،ممکنه برای هرکدوم از ما در زندگیمون همچین موقعیتهایی به وجود بیاد و چه بهتر که از قبل آمادگی داشته باشیم.... 🍃...@Sofreyedel...🍃
یک‌ روز به خودم اومدم دیدم حال خوبم وابسته شده به چند ورق قرص که از ترس، تمام روزهامو به شکل منظمی سراغشون میرم. زنگ زدم به اتابکی گفتم دیگه قرص نمی خوام، من خوب شدم. گفت نمیتونی یکهو قطع اش کنی. گفتم می تونم... الان حس می کنم بهترم. گفت نمیتونی‌ يكدفعه دست از مصرف دارویی كه چند وقته كنترل بدن و اندام و افكارتو توی دستش گرفته برداری. بايد كمش كنی تا بتونی قطعش كنی. هيچ چيزی رو نميشه يکهو قطع كرد. پرسیدم اگه قطعش کنم چی میشه؟ گفت اون باهات رابطشو تموم کرد چی شد؟ رسیدی به همین قرص ها. نمیتونی یکی رو دوست داشته باشی بعد یکدفعه دوستش نداشته باشی. نمیشه یکی همش باشه و بعد یکهو نباشه. شاید اگر به مرور کمرنگ می شد حضورش، دیگه برات مهم نبود اما تو چون یکهو از کنارت رفت، زمین خوردی. «اون یکهو نرفت اتابکی. از خیلی وقت قبل رفته بود. از چشماش تو آخرین پرواز، از نگاهش به ابرا معلوم بود. از خنده هاش که زود خشک می شد تو صورتش، از لباس هایی که براش می خریدمو هی می گفت یادش رفته بپوشه. از وقتی داد میزدم و دیگه باهام نمی‌جنگید. از وقتی الکی می رفتو جلوشو نمی گرفتم. هربار بیشتر از قبل رفته بود. فقط من تو خواب خودم بودم و خبر نداشتم... اون یکهو نرفت، من یکهو بیدار شدم... وقتی رفته بود.» 🍃...@Sofreyedel...🍃
درجواب مادرشوهری که گفته بودند حتما عروسهامو قبل از عقد میبرم برای گواهی... 🌸🍃 سلام عزیزم در مورد رسم دستمال و گواهی سلامت... اولا اینکه رسم دستمال بذای چیه؟؟ برا اینکه مطمئن بشین عروستون یه وقت با کسی نبوده باشه؟؟؟ اونوقت یه سوال اگه رفته باشه ت.. از کجا میفعمی مادر شوهر باهوش؟؟ 😏 دوم اینکه این مسئله مربوط به زن و شوهره... پس خواهشا پاتونو اول زندگی تو کفش عروس دوماد نکنین مطمئنن خود مرد متوجه میشه... خنگ که نیس... سوما برا گواهی سلامت... اگه کسی بخواد به دختر من انگ بی حرمتی بزنه و ببرتش دکتر منم پسرشو میبرم ازمایش که یه وقت.... بله... 😏 چیزیم که عوض داره گله نداره... البته چون خانواده های پررو و از خود راضی زیاد وجود دارن قبل از عقد حتما خودم و دکترم تنها میبرم دکتر ولیبه احدی نمیگم... این کارم برای بستن دهن ادمایی میکنم ک بعدها حرف پشت دختر از گل نازک ترم نباشه... 🍃...@Sofreyedel...🍃