#شما_فرستادین
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
✳️سلام، عکس گرفته شده در مهد کودک یلدای نوه ی عزیزم آقا ایلیا که همزمان با تولدش هم هست،
♻️امیدوارم همه ی پدر و مادرها در کنار بچه ها و نوهها انشاءالله نتیجه ها سلامت و تندرست همراه با توکل به خداوند روزگار بر وفق مراد شون باشه، ان شاء الله💐 🙏🌺
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان جان با کانال عالی و مفیده تون خدا خیرتون بده واقعا کانال شما
مشگل گشای کار بقیه هم هست
من عاشق داستان زهرا ام چون خودمم یه دختر دهه شصتی ام و بخاطر عشق پاک و
پر محبتی که داشت بهش تبریک میگم حتی با اینکه عمر عشقشون کم بود
منم 16ساله ازدواج کردم ولی ارزو و حسرت یه همچین عشقی را داشتم ام تا به امروز
من زندگی نمیکنم زهرا جان مردگی و بسوز و بساز زندگی میکنم
آسمان جان میشه دو پارت در روز بزارید 🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻🙏🏻
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام وقت همگی بخیر وشادی برای صبا عزیز مینویسم که شجاعانه داستان زندگیشو نوشتن ،عزیزم موفق و
تندرست باشید ،بابت اول زندگیت قضاوتت نمیکنم درسته بهتر بود حرف
پدرتون گوش کنید ،شانس اوردی که خانواده خوبی داشتید وحمایت شدید ،کمتر
خانواده ای هستند پذیرای همچین مساله ای باشند ،احسن به پدر مهربانتون انقدر
حامی شما شدن با اینکه شما جوانی کردید به راهنماییهاش اهمیت ندادید ،من خودم
زندگیم شبیه پایان زندگی شما هست پدرم ثروت داره یکبار نپرسیده که چکار میکنی با دوتا بچه من از روی بی کسی میسازم و
میسوزم شوهرم با زنش با ثروتی که با زحمتهای جفتمون بدست اوردیم کیف
میکنه،خدا عاقبت همه رو بخیر کنه ،شر زنهای شیطان صفت از زندگی همه دور کنه (الهی امین) با تشکر از اسمان جان
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
𖣦
#پسر_عمو_امید
📌 قسمت اول
همیشه ته حرفاش اُخِی کوتاهی میگفت. نمیدونم میخواست حرصم رو دربیاره یاحرف روکوتاه کنه یا شایدم از حرف زدن با من اِباداشت. شایدم اَزم میترسید. آخه مارگزیده بود یه بار بدجوری حال همدیگر روگرفته بودیم اگه عموجانم واسطه نشده بود میزدم چشم و چالش روکورمیکردم. ازاون دعوای کذایی که سر یه مسخره کردن بود چندسالی میگذره. ولی من همچنان به خون ش تشنه ام. انگاری هنوزداغ جاآوردن حالش تودلم مونده بود. تا اینکه خان عمو مارو واسه ی افطار به خونشون دعوت کرد. خان عمو هرسال اولین روزماه رمضون روبه نیت امواتش خیرات میداد. داشتم کاهوهارو دم حوض نقلی وسط حیاط پرپر میکردم که از راه رسید. سلام بلندی کرد بهم و از کنارم گذشت. احساس کردم منو نشناخته چون چند سال بود همدیگر رو ندیده بودیم. دوسال سربازی وکارتوی شهرغریب، ازپشت سردنبالش کردم قدو بالای کشیده ایی پیدا کرده بود. پوزخندی زدم وتوی دلم گفتم فقط قد کشیده امامخش همچنان آک مونده. با سبدکاهوواردخونه شدم. بازم حواسش به من نشد به قصد از کنارش رد شدم سلام بلندی کردم. سرش روبلندکرد و با نگاهش دنبالم کرد. سرم روبه عقب برگردوندم. لبخندکمرنگی بهش زدم و گفتم پسرعمو رسیدن به خیر. بادیدن من جلدی ازجاش بلندشد. لباش به خنده باز شدوگفت؛ اُخِی چه بزرگ شده ته تغاری خاندان اُمید..
ازلحن اُخِی گفتنش دلم آتیش گرفت. یاد کاراش افتادم واون کینه ی چندین ساله زنده شد. درصدد تلافی براومدم. لبم روگزیدم وهیچی نگفتم. ولی اون انگاردست بردارنبود .
کبکش خروس میخوند. این کلمه ی اُخِی گفتنش بدجور بیخ گلوم رو چسبیده بود. تادم افطاربه بهانه های مختلف دو رو برم میچرخید و زبون میریخت و منم ضدحال، بهش محل نمیدادم.
_میگم مهربون، اصلا اِسمت بهت نمیاد. اخلاق به این بدی نوبره والا، آخه به چی تو دلخوش بودند که اسمت رو مهربون گذاشتند.
باحرص گفتم تو چی بودی که اسمت اینه!
_ خب من اُمیدم دیگه، اُمیدِ خاندان
اُمید.
پوزخندی زدم وگفتم: اُمیدی که همه از. دستت نااُمیدند.
خنده ی ریزی کردو گفت؛ توچی تو هم نااُمیدی!!
باصدای مامان دست ازکَل کَل کردن برداشتم و با بی تفاوتی از کنارش ردشدم. تا آخر شب خودم روبهش نشون ندادم . میدونستم که دنبالمه. ولی حوصله اش رو نداشتم. وقت رفتن هم ندیدمش. چند روز از اون ماجرا گذشت و فکرکردم برگشته سرکار وزندگیش. دلم براش تنگ شده بود. برام عجیب بود دلم میخواست بود و سربه سرش میزاشتم از افکارخودم خنده ام گرفته بود. انگاری ازش خوشم اومده بود .
باصدای مامان به سمت کمدم رفتم تا اماده بشم. اخه خونه ی عمه فخری واسه حلیم پزون دعوت داشتیم .
بی خیال که وارد خونه ی عمه فخری شدم چهره ی خندان ش رو دیدم زل زده بود تو چشمام وانگار منتظر بود بگه اُخِی، توکجا و اینجا کجا دختر عمو؟ منم به عمد قالش گذاشتم و بی توجه بهش از کنارش گذشتم.اخمی کرد و فقط سرش رو تکون داد. داشتم توی فنجونا چای میریختم که صدای زن عمو رو شنیدم که میگفت واسه امیدم یه دختر خوب دیدم فقط خداکنه قبول کنه.
مامان گفت:قسمت باشه حتماً قبول میکنه.
زن عمو باناراحتی گفت؛ اُمید میگه تا قلبم تایید نکنه زن بگیر نیستم. مامان گفت؛ وا چه حرفا، جوونای الان چه فکرایی دارن؟؟
خنده ام گرفته بود. زیرلب زمزمه کردم آخه کی به این دیوونه زن میده!
#ادامه_دارد...
**
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
**
𖣦
📌 قسمت دوم و پایانی.
سینی چای روکه برداشتم بیارم سمت اتاق، امید از پشت سر غافلگیرم کرد و من سینی چای رو برگردوندم روی اون بیچاره ..صدای آخ واوخ گفتنش بلند شد .هم ترسیده بودم و هم اونقدر مسخره بازی در اورد که خنده ام گرفته بود.
_بخند. آره بخند. به وقتش تلافی میکنم.
از کنارش ردشدم وگفتم؛ اُخِی پسرعموسوخت.
موقع شام حواسم پرت زن عمو شد. داشت با انگشتش جایی رو نشون میداد. نگام به دوچشم عسلی افتاد. الحق که زن عمو انتخاب خوبی کرده بود. عسل دختر عمه فخری چراحواسم بهش نبود . آخه حق داشتم بی حواس بشم. عسل سنی نداشت که بخواد بشه زن اُمید. اون دوتا بیشتر به خواهر و برادر شباهت داشتند. یه کاسه حلیم دریافت کردم با جیغ کاسه از دستم افتاد و شکست. توی حلیم من یه پر سوسک افتاده بود. دست و پام رو گم کرده بودم. اُمیددرحالی که کمک میکرد شیشه خورده های کاسه رو جمع کنم. زل زد تو چشام و با یه لبخند روی لباش گفت؛ اُخی دخترعمو، فدای سرت اتفاقه دیگه میفته.
فهمیدم کارخودشه ولی به روش نیاوردم.بیشتر به خونش تشنه شدم.اخر شب توی ایوون نگاش به ستاره ها بودکه ازکنارش ردشدم. صدام کرد.به عمدخودم روبه نشنیدن زدم.اینبارباتحکم صدام کرد.به سمتش برگشتم وگفتم ؛چیه؟؟ زود باش بگو. میخوام برم بخوابم ...
_زنم میشی !!!
زل زدم توچشماش وگفتم :عمراً،هیچ وقت مال تونمیشم.
سرش روپایین انداخته بود.باتمسخرازکنارش ردشدم وگفتم؛اُخی ...ازاون به بعددیگه ندیدمش.نه تنها،نه توی جمعی...
از زن عمو شنیدم؛ یه روز که اومده بود خونمون میگفت؛بچم بی صدا شده. فقط سکوت .
براش دعا گرفتم. فال قهوه. امافایده نداشت.مامان بهش گفت؛ گناه داره براش زن بگیر.شایدخوب بشه.زن عموآه بلندی کشیدوگفت:اُمید زیر بارنمیره.بچم شده پوست واستخوان ازدهنم دررفت و گفتم؛ لابدعاشق شده. همشون زل زدن به من که یعنی چی؛ تو ازکجا میدونی؟؟
انگاری خودم رولو داده بودم. زودی حرفم روجمع و جور کردم وگفتم؛ برادر دوستم هم اینجوری شده بود انگاری اونم عاشق شده بود. بعدزودی پریدم تواتاقم تاخرابکاری بیشترنکردم وتوی دلم به خودم واُمیدفحش دادم.
این پسره هیچیش به آدمیزاد نرفته. بعدتوی دلم گفتم؛اُخِی پسر عمو افسرده شده وبعد ریز ریز خندیدم. شب بود که بابا به مامان گفت:مهمون داریم.
با شنیدن اسم خواستگار وا رفتم. توی این میون اصلاًحوصله ی اومدن این ادما رونداشتم. ازطرفی دلم پیش اُمید بود. اگه میشنید من شوهرکردم حتماً دق میکرد. اُخِی پسر عمو.
به مامان گفتم من حال خواستگار رو ندارم یه جوری دست به سرشون کن برن. اومدند و من صدای عمو رو شنیدم. از اومدنش تعجب نکردم. لابد بابا به خاطر اومدن خواستگارا صداش کرده. ولی مراسم که قطعی نشده. فقط یه خواستگاری ساده است. توی فکر بودم که در چهار طاق باز شد اونم بدون اجازه. اُمید بود. از حضورش تعجب کرده بودم. ازاینکه این جوری، یهویی وارد اتاقم شده بود. حرصم دراومده بود. تاخواستم چیزی بگم پیش دستی کرد و گفت: زودباش آماده شو...
_واسه ی چی ؟؟..
_اومدم ببرمت...
_کجا ؟؟..
نیشش تا بناگوشش باز شدوگفت: توی قلبم...
هاج و واج نگاش کردم. با لحن مسخره ایی گفت؛اُخِی قیافه رو، قند تو دلش آب شده. با حرص کتابم رو سمتش پرت کردم. جا خالی داد و گفت ؛اُخِی دست به زن هم که داری. بیچاره عمو دخترش موند رو دستش. ولی خب عیبی نداره من جورش رومیکشم. بعدنگاهش رو دوخت توی چشام وگفت: این گردن شکسته رو به غلامی قبول میکنی؟؟؟
ازکارش خنده ام گرفته بود .خوشحال شد. پیشونیم رو بوسید و گفت؛هیچ وقت پشیمون نمیشی.
راست میگفت هیچ وقت پشیمون نشدم. ولی عادت بدش رو کنارنزاشت. هنوزم هربارکه حرصم رو درمیاره با این کلمه بیشترحالم رومیگیره.( اُخِی ...)
📌#پایان...
**
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
**
هدایت شده از شیخ فرهاد فتحی
⁉️ چه باید کرد؟!
یه وقتی حاج آقا مجتبی سر درس فرمودند یک نفر بود فقط از آقا کرامت نقل میکرد، میگفت زنگ زدیم بهشون و گفتیم این حرفهایی که شما از آقا میگید دروغ است ، میگفت گفتند حالا اصلش که میدونیم آقا انسان بزرگی است حالا کمی اینور اونور ایرادش چیه.
حاج آقا میگفت ...
ادامه ی متن 👇👇
https://eitaa.com/joinchat/1246560365Ca5e65155c1
📝هر سال يلدا كه مياد پرتم مي كنه به ١٤ سال قبل، يلدا اسم دختر همسايمون بود، اون موقع ها پاييز كه مي رسيد، صداي خنده و دويدن ما تو كل خونه مي پيچيد، عاشق له شدن برگ ها بوديم، عاشق درختاي افراي تو حياطمون. سمفوني خش خش برگا زير پامون همراه با صداي جيغ و خنده اون روزا منو تا آسمونا بالا مي برد، زندگيم خلاصه مي شد تو دوتا چشم آبي و موهاي بلند مشكي يلدا.
يادم مياد از اول آبان پول تو جيبي هامو جمع مي كردم واسه شب يلدا، آخه تولدش همون موقع بود، اسمش هم واسه همين يلدا گذاشتن، دختري كه چشاي آبي و موهاي بلند و سياهش برام به بلندي شب بود تو هشت سالگي منو مسحور خودش كرد.
شب يلدا كه مي رسيد، دور هم جمع مي شديم.. هييييي يادش بخير، انارهاي سمناني كه باباش از باغشون مياورد، با شيريني هاي خونگي مامان و يه هندونه بزرگ كه عاشق اين بودم كه من قاچش بزنم تا به يلدا نشون بدم بچه نيستم و مث ادم بزرگام... فال حافظي كه بابام برا همه مي گرفت و به من كه مي رسيد انگار لسان الغيب قربونش برم حسابي از دلم باخبر بود، ناجور مي زد تو فاز عشق و عاشقي و من هر دفعه سرمو مي نداختم پايين و سرخ مي شدم، يلدا زير چشمي نگام مي كرد و مي خنديد...آخر شب مي رفتيم رو تاب حياط مي نشستيم و من كادويي كه براش خريده بودم و با كلي خجالت و ترس بهش مي دادم، اونم سرخ مي شد، نگاهشو تو نگاهم مي ريخت و اون لحظه دوس داشتم بغلش كنم مث حافظ كه شاخ نباتشو بغل مي كرد، یلدا شاخ نبات من بود، زندگيم با وجود اون شيرين مي شد، كاخ ارزوهام با وجود يلدا معنا پيدا مي كرد..
كاخي كه واسه خشت به خشتش زحمت كشيده بودم، تو يه ظهر لعنتي حوالي دوازده سالگي رو سرم خراب شد، اون روز زير يه درخت افرا كنار هم ايستاده بوديم، دستاش تو دست من بود برای يه لحظه جرات پيدا كردم و... نفهميدم باباش از كجا پيداش شد و يه چك خوابوند زير گوشم، دست يلدارو كشيد تو خونه و بعد تنها چيزي كه يادم مياد صداي گريه هاي اون بود، نه اون چك دلخورم كرد و نه اوني كه بابام وقتي باخبر شد مهمونم كرد، تنها چيزي كه هنوز هم يادش مي افتم و آزارم مي ده صداي گريه ي يلدا بود كه هيچوقت از ذهنم پاك نشد..!
یه سال بعدش اسباب كشي كردن و از محل رفتن، ازون ماجرا ده سال گذشت، حالا يه دانشجو ام تو دانشگاهي كه محوطه ش پر درخت افراست، كسي كه تو پاييز زير درخت هاي افرا قدم مي زنه و برگا زير پاش خش خش مي كنن، فرقي نمي كنه شب يلدا باشه يا شب عيد يا هر شب ديگه اي، اگه شاخه نبات زندگيتو گم كني، زندگيت تا ابد تلخ باقي مي مونه...
👤 محمد_مسرور
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام خدا قوت
قصه توکل خیلی خیلی قشنگ بود یعنی نمیتونستم گوشی رو زمین بذارم دوس
داشتم تا آخرش ببینم چی میشه
چقدر همزاد پنداری کردم با اون خانم
واقعا زندگی چقدر بی ارزش و پوچه
فقط ی دوره ای میای و بازی میکنی و میری
حالا چطور بازی کردن دست خودمونه که زیاد جدی نگیریم این دنیا رو و بهش بها ندیم و
خدا رحمتشون کنه مادربزرگ عزیزی که این سرگذشت رو برامون به یادگار گذاشت با اون همه سختی که تو زندگیش داشت ولی هیچوقت نا امید نشد 🌹❤️
از نوه اون خانم هم ممنون بابت فرستادن این سرگذشت عبرت آموز و خوب🌹❤️
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
سلامت خدمت آسمان عزیز خواستم خدمت دوستی که گفتند خوابهای وحشتناک میبینن بگم احتمال داره سودای بدنت بالا باشه به یه طب گیاهی مراجعه کن چون سودا باعث خواب پریشان میشه
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
29.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آیا جن می تواند در زندگی انسانها دخالت کند و به آنها اذیت کند؟!
🎙علی محمدی هوشیار
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 سرگذشت دختری بنام حلما 🌸
نگاهمو به شهربانو دادم که مات و مبهوت به ما نگاه می کرد.
تا چشمای بازم رو دید گفت
_سنگاتون وا کردین؟!
خمیازه ای کشیدم و چیزی نگفتم.
_پاشو حاضر شو باید بریم.
مرخصم کردن؟
_اره
با خوشحالی از روی تخت بلند شدم و پایین اومدم.
با عجله کفشم رو پا کردم که شهربانو گفت
_اروم دختر، دنبالت که نکردن.
شهربانو قراره ازاد بشم.
رفت طرف ساواش و گفت
_اقا ساواش بلند شو!
سریع چشماش رو باز کرد.
سر جاش نشست و قدی کشید.
با چشمای خواب الود گفت
_چیزی شده؟
_پاشو برو کارای ترخیص حلما رو انجام بده.
دستی به صورتش کشید و از اتاق خارج شد.
اماده و حاضر منتظر ساواش شدیم تا بیاد.
روی نیمکت حیاط بیمارستان نشستیم.
سرمو روی شونه شهربانو گذاشتم و به ادمایی که رفت و امد می کردن نگاه می کردم.
امبولانسی بوق زنان وارد محوطه بیمارستان شد و حلوی در ورودی پارک کرد.
پرستار سریع به سمت امبولانس رفتن و بیمار از ماشین خارج کردن.
به شهربانو گفتم
شهربانو اکه یه روزی بلایی سرم بیاد و بمیرم، شما چی کار می کنید؟
با عصبانیت سرمو از روی شونه اش برداشت و با پرخاش گفت
-زبونتو گاز بگیر دختر این چه حرفیه!؟
لبخندی زدم.
مرگ برای همه هست.
فقط برام سوال شد.
دستمو تو جیب پالتوم کردم و نگاهمو به بقیه دادم.
شهربانو با ناراحتی گفت
_تو جوونی، باید زندگی کنی!
رفتن هنوز برات زوده.
بعدشم دیگه نبینم حرف الکی بزنی ها!
دستمو رو چشمم گذاشتم.
به روی چشم.
شهربانو چه می دونست که چی در انتظارم هست؟
دکتر گفت خوب میشم حتی مامان هم بهم گفت هنوز رفتن برام زوده، پس یعنی زنده می مونم.
کسی چه می دونه شاید کل عمرم رو باید با درد سر کنم و باعث بشه هر روز ارزوی مرگ کنم.
بازم امیدم به خداست.
هر چی خدا بخواد، منم می خوام.
نگاهم به در ورودی بود که ساواش اومد.
گفتم
ساواش اومد.
هر دو از جامون بلند شدیم.
ساواش نزدیکمون شد، به هردومون نگاه کرد و گفت
_بیاین بریم.
پشت سرش راه افتادیم و به طرف ماشین رفتیم.
حسین کنار ماشین منتطرمون ایستاده بودـ
تا ما رو دید با خوشحالی طرفمون اومد و گفت
_سلام بر همگی!
همه جوابشو دادیم.
به من نگاه کرد و گفت
_شما چطورین حلما خانم؟
الحمدالله خوبم.
_خداروشکر.
سلام برای اون خانمیکه با شوهرش ارتباطش خوب تیست ولی اول خوب بوده
عزیز اول روایت داریم یک لبوان اب دست همسر دادن ثواب ۷۰ سال عبادت نوشته میشه
ویا زمانی که همسری اراده کنه که همبستر بسه با همسرش فرشتگان بالهاشون را زیر پاهاشون پهن میکنند اینقدر این امر حلال ومقدسه
وزمانیکه داره غسل میکنه به تعداد قطرات اب غسلشون خداوند از گناهنشون را محو میکنه
واما بهترین وبزرگترین جهاد زن خوب هپسرداری کردنه
وقهر نکن باهش از خانوادش انتقاد نکن مخصوصا مردها نسبت به مادر
وخواهرانشون حساس،هستن
ودر ربابطه با زناشویی اول پیش قدم باش
لباسهای متفاوت برای شب بپوش با
ادکلنهای متفاوت
وتنوع توی لباسات باشه
توی زندگی غر نزن صداتو بالا نبر
محیط خونه محیطی شاد باشه
با مردهای دیگه مقایسش نکن
وبهش محبط کن بدرقش کن
پیشباز برو
صبح زود صبحونه را براش درست کن با هم بخورید وخلاصه همه طوره خدمت کن تا از دستت نره
چهار چنگولی به زندگیت بچسب 🌷🌷💐💐🌹🌹🌺🌺🌸🌸
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
با سلام خدمت آسمان جان و دوستان عزیز. در جواب خانم عزیزی که نوشتن همسرشان ۲۰ روزهست که فوت شدن
میخواستم بگم خواهر عزیزم تسلیت و خداوند بهت صبر بده عزیز دلم عضه نخور
خواهرم با قسمت و تقدیر نمیشه کاری کرد قسمت همسر توهم این بوده خدا خواسته ک تا این جا کنارت باشه عزیز
جان منم همدردت هستم همسر منم الان ۳ماهه ک فوت شدن و منو تنها گذاشتن واقعا سخته منم هنوز نتونستم با غم
نبودنش کنار بیام باید قوی باشیم عزیزم
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام به همگی خانمی که دوست داری رابطتت باهمسرت خوب بشه اولین
کارهمیشه تمیزمرتب باشی هم خودت هم زندگیت غذاهات تمیز مرتب باشه سفره ای
که پهن میکنی دوم اول صبح که پامیشی با۱۹باربسم الله الرحمن الرحیم بگو عبادت
خداخوسرجاش منطورم نمازصبح بعدبه اعضای خونه باروی بازسلام کن صبحانه
امده کن سوم درطول روز پیامک یامتن زیبایی براهمسرت بفرس ،سعی کن درطول
هفته خلوت دونفره داشته باشی حالا یاقدم زدن یاخریدپارکی دوردوری وقتی تنها شدین حرفهایی که دوست داریدبهش بگید
هیچوقت نگو بلدنیستی یاجربحث کنی هرموقع همسرت عصبانی یاحرفی میزنه جوابش نده سکوت کن خودش پشبمون
میشهدبعدا که حالش سرجا امد ارام بیرسرصدا اشتباهش بهش بگو همیشه
جلوخانوادش ازش تعریف کن هرجا میخواه بری یاچیزی بخری نظرش بپرس بگوبرات مهم موفق شادباشید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام به همگی خانمی که دوست داری رابطتت باهمسرت خوب بشه اولین
کارهمیشه تمیزمرتب باشی هم خودت هم زندگیت غذاهات تمیز مرتب باشه سفره ای
که پهن میکنی دوم اول صبح که پامیشی با۱۹باربسم الله الرحمن الرحیم بگو عبادت
خداخوسرجاش منطورم نمازصبح بعدبه اعضای خونه باروی بازسلام کن صبحانه
امده کن سوم درطول روز پیامک یامتن زیبایی براهمسرت بفرس ،سعی کن درطول
هفته خلوت دونفره داشته باشی حالا یاقدم زدن یاخریدپارکی دوردوری وقتی تنها شدین حرفهایی که دوست داریدبهش بگید
هیچوقت نگو بلدنیستی یاجربحث کنی هرموقع همسرت عصبانی یاحرفی میزنه جوابش نده سکوت کن خودش پشبمون
میشهدبعدا که حالش سرجا امد ارام بیرسرصدا اشتباهش بهش بگو همیشه
جلوخانوادش ازش تعریف کن هرجا میخواه بری یاچیزی بخری نظرش بپرس بگوبرات مهم موفق شادباشید
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان عزیز
خیر دنیا وآخرت نصیب قلب مهربونت
داستان توکل با سرگذشت مادر بزرگ
زجرکشیده داستان گریه کردم ازته دل برای این مادر عزیز که این همه سختی کشیدن آرامش از خدا خواستم
انشاالله که روحشون در آرامش ابدی باشه وخداوند بهترین جایگاه بهشون عطا کنه🌹🌹🌹
واقعا چقدر بزرگای ما بخشنده هستن خوش بحالشون باقلب بزرگی که داشتن
وتونستن سمانه وحسن وهمه کسایی که بهش ظلم کردن ببخشه
انشاالله با معصومینمحشور باشن🤲
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام آسمان عزیز خسته نباشین میشه پیام منو بزارین تو گروه روی سخنم با خانمی هستش که گفتند تجربه ندارم برا دلبری تو رو خدا منو راهنمایی کنید 🩷
عزیزم اول از همه سعی کن همیشه اول خودت بعد خونه رو همیشه تمیز نگه داری قبل از امدن همسرت حسابی به خودت برس بعضی از آقایون از آرایش خوششون نمیاد ببین چی میپسنده بعد وقتی امد خونه با روی باز ازشون استقبال کن همیشه صبحها زودتر از همسرت بیدار شو براش صبحانه آماده کن اگه نخورد لقمه درست کن بهشون بده این محبت کردنا هر چند کوچکند ولی بی تاثیر نیست از راه که میرسه فقط بگو خسته نباشین یا هر کلمه محبت آمیز دیگه اصلا نپرسین کجا بودی دیر کردین چون خسته هستش یا جواب نمیده یا ناراحت میشه فقط محبت با محبت دلگرم میشه به زندگی این زنهای ببخشید عذر میخوام هرزه که بند مردهای متاهل میشند از کلمه عشقم عزیزم قربونت برم که همشم ریا و زبون بازیه مرد تشنه محبت هم جذبشون میشن امیدوارم یه کم تونسته باشم کمک کنم موفق باشین
❤️🩷🧡💙🩵💜💗❤️🩷🧡
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100
سلام و عرض ادب
وقتتون پرخیر و برکت 💫
چند روز دیگه ماه جمادی الثانی تموم میشه و از پنج شنبه وارد ماه پرخیر و برکت رجب میشیم . تو همین چند روز باقی مونده یک نماز عالی داخل مفاتیح اومده که خاصیت #پاکسازی_روح رو داره و باعث میشه تا سال دیگه خدا شما و مال و همسر و فرزندان و دين و دنياتون رو تا سال آينده حفظ کنه و اگر در اين سال از دنيا بریم، ثواب شهيدان رو داریم.❤
👈این نماز زمان معیّنی نداره. تا چهارشنبه همین هفته فرصت داری، چون مستحبی هست نشسته هم میشه خوند.
حالا چطور بخونیم
👇👇👇
👈چهار رکعت نماز، که دو نماز دو رکعتی است و پس از سلامِ دو رکعتِ اوّل، بلافاصله و بدون آنکه روی از قبله برگردونی و یا حرفی بزنی، از جا بلندمیشی و دورکعت دوم رومیخونی.حالا چطوری؟؟
اینجوری:👇
👈 نماز اوّل
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، آیه الکرسی(تا هوالعلی العظیم) ۱ مرتبه، سوره قدر ۲۵ مرتبه.
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره تكاثر ۱ مرتبه، سوره توحيد ۲۵ مرتبه
👈نمازدوم:
👈ركعت اوّل سوره حمد ۱ مرتبه، سوره كافرون ۱ مرتبه، سوره فلق ۲۵ مرتبه
👈ركعت دوّم سوره حمد ۱ مرتبه، سوره نصر ۱ مرتبه، سوره ناس ۲۵ مرتبه
👈و پس از سلام نماز دوّم بگو:
👈▪️سُبْحَانَ اللَّهِ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَ اللَّهُ أَكْبَرُ (هفتاد مرتبه)
👈▪️اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ (هفتاد مرتبه)
👈▪️اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ (سه مرتبه)
👈🔅 سپس سر به سجده بزار و سه مرتبه بگو:
👈▪️يَا حَيُّ يَا قَيُّومُ يَا ذَا الْجَلالِ وَ الْإِكْرَامِ يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيمُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ.
👈▪️سپس در همان سجده هر #حاجتی كه داری از خدا بخواه.
💌رفقای خدا، خیلیا از این نماز عالی خبر ندارن لطف کنید و باارسالش برای بقیه ،همه رو مطلع کنید تا همه از ثواب این نماز بهره ببرن.
🪴دعا برای سلامتی وظهور امام مهربونمون فراموش نشه. 💚
لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇
https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇
@Aseman100