eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
روزیکه مبتلا به خود..ار..ضا..یی شدم 🌸🍃
سلام به همگی داستان زندگیم فراز و نشیب های خیلی زیادی داشته ازتون خواهش میکنم بگذارید شاید مشکلی از مشکلاتم حل شد من از کودکی به خودارض... مبتلا بودم نه اینکه از رو شهو.. نه از ترس از تاریکی دستشویی رفتن شبانه بچه بودم و چیزی نمیدونستم چون تعدادمون زیاد بود کسی زیاد توجه نیمکرد راه دستشویی تو حیاط تقریباً دور بود خیلی مسائل دیگه خلاصه کسی از خانوادم از مشکلاتم نمیدونست تا سن هفده سالگی نمیدونستم گناهه چه برسه به کبیره بودنش ولی بعد از سعی میکردم ترک کنم خودم با چیزی سرگرم نمیشد خلاصه اینکه سختی های زیادی کشیدم گرفتار فیلم و عکس و داستان ها شدم بعضی وقتها اونقدر شهو... بهم فشار میآورد در حد دیوانگی ولی باز جلو خودم میگرفتم نمیشد نمازخوان و روزه بگیر بودم و هستم همیشه از سر نماز فقط برای اینکه آروم بشم از خدا ازدواج خوب میخواستم ولی موقعیت ازدواج برام فراهم نبود بارها مورد تمسخر قرار گرفتم هر جا کم میاوردم نماز شب میخوندم ولی سختی و مشکلاتم خیلی بود مخصوصاً خواهر کوچکترم ازدواج کرده بود خواهر بزرگم از من بت ساخته بودند با دخترش هر بار حرف و حدیثی دنبالم درست میکردن در صورتی که هیچ منظوری نداشتم ولی خودشون بارها و بارها اذیتم میکردن بعدم به راحتی تمام تبريه خودشون میکردن تا اینکه تو بیست و هشت سالگی تو منجلابی که توش بودم تو گناه متوسل به امام حسین میشدم وسط گناه به امام زمان توسل پیدا میکردم همزمانی که گناه میکردم با شهید دردودل میکردم موقعیت ازدواجی برام فراهم شد از لحاظ اقتصادی صفر مادر نداشت دو سال از خودم کوچکتر بود گوشش مشکل داشت مشکلات خیلی زیادی بود و ازدواج کردم دو ماه بعد از ازدواجم خواهرزادمم ازدواج کرد شرایط زندگی اون خیلی بهتر از منه منم حسادتی بهش ندارم در کنارش مشکلات فراوانی داره منم داشتم چه با خانواده شوهرم چه با خود شوهرم دل شیر میخواست از گذشتم حرف بزنم ولی گفتم شوهرم پسر با خدا و خداترسی هست اون روزها خیلی قضاوتم کرد شاید حق داشت اولین چیزی که گفت دهنم باز موند گفت دخترونگی نداری ولی بهش ثابت شد دارم دیگه چیزی نگفت روز اول عقدم که گفتم خیلی وحشت زده شد بعدها اعتراف کرد با رفیقم برنامه داشتیم بگردیم دختری که تو منجلاب اسیره پیدا کنیم برای زندگی و از منجلاب نجاتش بدم هر چند رفیقش چیزی نمیدونه چون من چادری بودم و تقریباً محجبه اینا میگم وجهه مذهبیا خراب نشه من خودم دارم میگم تو اوج گناه پشیمون بودم یک ماه قبل از خواستگاری شوهرم تو مراسم شهید مدافع حرم شهرستان با هم فعالیت میکردیم فکرشم نمیکردم این آقا بیاد خواستگاریم همون جا با شهید دردودل کردم در واقع باهاش عهد بستم شرایط ازدواج فراهم بشه قول میدم از منجلاب خارج شدم مثل ایشون شهید بشم دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
⊰•🕌°📿•⊱ . حرم حضرت زینب دعاگوی شما هستم🌸🌱 زیارتتون‌قبول‌باشه،ممنون‌که‌به‌یادمون‌بودید😍❤️ 🦋 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
#بلدی_بگو 🌸🍃 دخترها شما خودتون درآمد دارین؟؟؟ عزیزان همفکری‌کنید لطفا؛سوال تعداد زیادی از دوستان ه
درآمد دارم 🌸🍃 سلام آسمان عزیز تو فامیل شوهرم اغلب خانوما یه درآمدی واسه خودشون دارن فعلا فقط من بیکارم که ایشالا بچه هام یه کم بزرگتر شدن میخوام یه فکری بکنم😀 حالا منابع درآمد بین خانومای فامیل: دوتا جاریم و دوتا خواهرشوهرام رشته محلی درست میکنن جاری سومم لوستر و پرده کریستالی سفارش میگیره درست میکنه جاری کوچیکه کار رزین انجام میده یه خواهرشوهرم قالیبافی میکنه دختر خواهرشوهرم تربیت بدنی خونده باشگاه زده خواهرم مغازه لباس و لوازم آرایشی بهداشتی داره اون یکی دختر خواهرشوهرم پیج لباس داره یکی لحاف تشک درست میکنه یکی ماست و پنیر میگیره یکی ترشی و مربا درست میکنه یکی ارایشگره خلاصه همه هنرمندن و غیرت دارن غیر از من😂 البته خودمم قبلا تو غیرانتفاعی تدریس میکردم دیگه بچه هام با فاصله دوسال اومدن و دیگه فرزندپروری رو به همه چی ترجیح دادم😊 🌸🍃🌸🍃 در جواب این خانم من دختری ۱۶ ساله هستم که از طریق کار های گرافیکی(درست کردن لوگو ، لوگو موشن ، بالا آوردن پیج های کاربران ...) و آموزش برنامه های ادوبی در اینستاگرام به درآمد خوبی رسیدم و کار های گرافیکی برای دخترای همسن و سال من عالیه ، دردسری نداده و درآمد واقعا خوبی داره... 🌸🍃🌸 سلام آسمان خانم. امیدوارم که حاله دلتون همیشه خوب باشد 🌸 بنده یک دختر 17 ساله ام ولی تو این سن برای خودم درآمد دارم حالا از چه راهی؟؟ مادرم منو از 11 سالگیم گذاشت کلاس زبان انگلیسی الان چند ماه دیگه مدرکم میاد و از همین الان شروع کردم تدریس توی آموزشگاه زبان. و دوست عزیزم که این سوالو پرسیدی الان چند تا از همکلاسی های من هستند که مثل من درآمد دارن مثلا: کانال لوازم آرایشی و بهداشتی زدن بازار یاب محصولات بهداشتی شدن یا... دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
سلام به همگی داستان زندگیم فراز و نشیب های خیلی زیادی داشته ازتون خواهش میکنم بگذارید شاید مشکلی ا
ادامه🌸🍃🌸🍃 شوهرم بچه خوب و پاک و مومنی هست هر چند جاهایی مشکلاتی داره بعضی وقتها شاید از کفاره گناهانم هست هر چند شوهرم خودشم به این گناه مبتلا بوده ولی الان خوبه اینها پیش زمینه ای از صحبت اصلیم هست چهار سال و نیم هست ازدواج کردم ی دختر یک ساله دارم بخاطر وضعیت اقتصادی همسرم و خانواده اش حرف و حدیث از خانواده خودم زیاد شنیدم پدر مادر خواهر برادر مخصوصا تو دوره عقد شوهرم کار ثابت نداشت خونه زمینی از پدرش داشت تا اسکلت رسوندیم اونم با سختی های زیاد موقع عروسی شوهرم واقعاً دستش خالی بود تا حتی خونه هم اجاره بها نداشتیم بدیم تو سرایداری مدرسه‌ای نشستیم یک سال بعدش کرایه پرداخت کردیم خواهر دومم حافظ قرآن هست میگفت سعی کن خانواده شوهرت برات وسایل نو بخرند منم به شوهرم فشار میاوردم بیچاره رو تو منگنه میذاشتم خدا منو ببخشه خلاصه بخوام بگم عروسیم با کمک های دیگران برگذار شد رفتیم سر خونه و زندگی ولی چه رفتنی تازه مشکلات شروع شد از خانواده شوهرم عمش مدعی من براش مادری کردم از اول ازدواج میومد کنارمون میخوابید تا یکی دو هفته تحمل کردم ولی شرایط خیلی سختی بود شوهرم هیچ رقم کوتاه نمیومد میگفت باید بیاد کسی رو نداره و... من همه این چیزها رو پیش خواهرام و مادرم بازگو میکردم نمیدونستم دارم آبرو و عزت شوهرم میبرم زیر سوال الان اون خانم مدتیه نمیاد یا هم کمتر میاد ولی خواهرام مخصوصاً خواهر دومم بخاطر یک سری مشکلات دیگه با شوهرم درافتادن من قبل از این چون خواهرم دوستش داشتم هر چیزی میگفت قبول میکردم ولی از زمانی که فهمیدم دارند زیادی دخالت میکنند از شوهرم دارم دفاع میکنم شوهرم از خانوادم ناراحته مخصوصا خواهر اول و دومم از دخالت هاشون خبر نداره موقع عروسیم دو تا وسیله کهنه و دست دوم تو خونش بهمون داده با مقداری پول هفته قبل بحثمون شده همونا رو منتش میذاره سرم وسایل کهنش نمیتونم فعلاً پس بدم چون شوهرم متوجه میشه ولی پولی که داده میخوام پسش بدم به شوهرمم گفتم عید غدیر میخوام به خواهرم عیدی بدم تا حدودی موافقت کرد الان کارش شرکتی هست و تا حدودی دستمون به دهنمون میرسه از این بحث و موضوع شوهرم هیچی نمیفهمه و نمیخوامم بفهمه برام خیلی بد میشه آیا همین پول پس بدم به خواهرم بگم بهت عیدی دادم درسته دوباره شری به پا نمیشه شوهرم قصد داره دوباره باهاشون ارتباط بگیریم ولی خواهرم و شوهرش سر مسئله ی بی خودی کینه شوهرم به دل گرفتند شوهرم چیزی به دلش نیست من خودم به شخصه دوست دارم باهاشون قطع ارتباط کنم لطفا راهنماییم کنید تا گره از مشکلم باز بشه برام دعا کنید خیلی به دعای تک تک شما محتاجم دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
میخوام طلاق زن داداشمو بگیرم...⁉️ چه دعایی براش بگیرم😳 (عزیزان من به ایشون گفتم ممکنه سوالشون درست
سلام خسته نباشید خانمی که راه کار خواسته که زن داداششو طلاق بده... هیچ میدونی کسی که رابطه زن و شوهر رو سرد کنه یا باعث طلاقشون بشه شیطان اونو دوست خودش معرفی میکنه چند تا حدیث هم داریم: حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: شخصی که بین زن و شوهری دو بهم زنی نموده و بین آنها اختلاف ایجاد نماید بدرستی که خدای متعال بر او غضب می نماید و لعنتش را ــ در دنیا و آخرت بر او نازل می سازد ... و شخصی که سعی می نماید تا بین زن و شوهری دو بهم زنی نموده و میان آنها اختلاف بوجود بیاورد ــ امّا به این کار موفق نگردد و فتنه انگیزی او بر زن و شوهر تأثیری نکند ــ خدای متعال بر او نیز غضب و خشم نموده و او را مورد لعن و نفرین خود ــ در دنیا و آخرت ــ قرار خواهد داد... و نگاه کردن به چهره ی او حرام خواهد بود (1). حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: شخصی که بین دو نفر اختلاف به وجود می آورد دچار وزر و وبال عمل خود می گردد و لعنت الهی بر پیشانی او نوشته می شود ــ تا هنگامی که وارد جهنّم گردد ــ... (2). امام صادق (علیه السلام) فرمود: سه گروه هستند که داخل بهشت نمی شوند: 1ــ شخصی که قاتل و خونریز است، 2ــ شخصی که دائم الخمر است، 3ــ شخصی که دوبهم زنی می کند. اینم میدونستی که با طلاق عرش خدا میلرزه خداوند خودش تو قرآن گفته چطور میتونید از کسی که کاملا با شما آمیخته شده جدا بشید...و این عملو نهی کرده و فقط در مواقع لزوم و ضروری اجازه داده حتی گفته اگر زن و شوهر بخوان بهم برگردند ایرادی نداره و بهترش هم اینه ... بعدش شما خودت دوست داری جای زن داداشت باشی و اینجوری بهت حسادت کنه و دنبال راهکار واسه طلاقت بگردن؟؟ ❌راستی کسی که دعا بگیره واسه کسی و یا دعا بنویسه علاوه بر حق الناسی بهشت براش حرااامهههه🚨🚨🚨🚨 جای اون به داداشت بگو یکم به مادرت رسیدگی کنه اگه کرد خدا ثوابش بده اگرم نکرد ناراحتی نداره سلامتی وظهور آقا امام زمان صلوات🌈🤲 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
•🌸🌱• . <کراوات‌بستن‌یادبگیرید😉👔 اون‌لحظه‌ای‌که‌رو‌بروی‌دلبرت‌ایستادئ‌ وداری‌درست‌میکنی،دلبر‌دلش‌قنج‌میره😌😍❤️> هزاران‌بار‌تقدیم‌توباد😍😁 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃 به در هر خانه ای که بزنی فردا به در خانه ات میزنند... 🌸🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 به در هر خانه ای که بزنی فردا به در خانه ات میزنند... 🌸🍃
یک قاضی با مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را بیان میکند: 15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. در نزدیکی محل کارم یادم افتاد که چند دوســـیه مهم را خانه در خانه فراموش کردم و فورا سوار موترم شدم و به خانه برگشتم تا دوســـیه ها را بردارم. وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد بیگانه با زنم شده و نمیدانستم چی کار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم. تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خداوند ــ ج ـ می سپارم. آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که همرایش هیچ کاری نکردم. او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار موتر شدیم و رفتیم۰۰۰ خانه پدر زنم در یک شهر دیگر بود و در راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم. من کار خودم را به خداوند سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم. خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا شویم. وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم برش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی. خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی در تلویزیون یا راه یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید. بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم. یک روز یک پرونده ی قتل آمد روی دستم و مرد قاتل را داخل آوردند. به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم امد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت. برش گفتم: قضیه را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.؟ گفت: قاضی صاحب رفتم خانه دیدم یک مرد بیگانه با همسرم همبستر شده و نتوانستم خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش. گفتم: شاهد داری؟ گفت: نه گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟ گفت: زنم زود از خانه فرار کرد. گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند. گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟ گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته. آن موقع بود که یادش امد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و همرایش کاری نکردم. گفتم: من آن روز کار خودم را به خداوند ــ ج ــ سپردم و من حالا با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم. و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم. "به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند.. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
میخوام طلاق زن داداشمو بگیرم...⁉️ چه دعایی براش بگیرم😳 (عزیزان من به ایشون گفتم ممکنه سوالشون درست
پاسخ شما درمورد خانمی که میخوان برای زندگی زن داداششون دعا بگیرن که طلاق بگیره 🌸🍃 سلام آسمان جون این اولین پیامی هست که دارم می نویسم در مورد خانمی که دعا برای زنداداش شون می خوان : عزیزم تو بری از خیلی جاها می تونی دعا نویس پیدا کنی زن عمو من هر سال میره رو ستاشون برای دعا نویس ولی عزیزم نمی خوام بهت توهین کنم فقط می خواهم بگم اگه یه وقت حرف های خانوما یه تو یه گروه رو گوش نکردی و رفتی پیش دعا نویس اینو بدون که حتی اگه برادر عزیزت از خانومش جدا بشه دقیقا همون دعا تویه زندگی خودت میوفته اینو بدون زمین گرده هر کاری کنی کارما جواب به تو میده یا همون کاعنات که شما میگی مادر خودم یک روز خواهرم خیلی حالش بد ۲ هفته همین جوری بردیمش دکتر نه یکی ۴ تا زن عموم گفت برو پیش دعا نویس ولی مادرم گفت خدا بزرگه خودش می‌دونه که چی صلاحه بندهاش هست مادرم من خیلی مذهبی نیست ولی همیشه نمازش سر موقعه خیلی به خدا اعتقاد داره دقیقاً بر عکس منو پدرم🤣🤣و یک چیز دیگه هم می خواستم بگم این چیز های که شما تعریف کردی بیشتر شبیه حسادت شما دارین به زن داداشتون حسادت می کنین زن دایی من هم بیشتر از اون چیز هایی که گفتین داره بهترین ماشین و خونه وسایل خونه و خوشگلی داره مامان من هم هر جا می شینه در مورد زن داییم تعریف می کنه می گه عروس ما بالا نشینند و خوشگل ما خودمون هم سطح زندگی مون خوبه عزیزم اگه واقعا صلاح برادر عزیزتو می خوای به جا یه اینکه دنبال دعا باشی دنبال این باش که زندگی برای خودتو بچه هات بهتر کنی و با زن داداش عزیزت هم مهربون با ببخشید پر حرفی کردم خدا حافظ ،👋🤚👋👋 اینم بگم که خواهرم هفته بعد خوب شد😍😍😍😍😍😍😍😍 🍃🌸🍃 سلام برای اون خواهر شوهری که عروسشون ۲۴ سالشه. یه سوال دارم، واقعا این پیامها راست و درسته یا از تخیلات ذهنیِ نویسنده کانال شماست. من باورم نمیشه، همچین موجوداتی وجود داشته باشن. خانم محترم، شما هنوز دنبال جادو و جنبلی، اونوقت بهتون برخورده که عروستون مچتو گرفته. من به این دنیا کار ندارم که ان شاءالله یکی هم پیدا بشه که سر خودت بیاره. اما اون دنیا چی، اونور میخوای چیکار کنی؟؟؟ جواب ظلم میخوای چطور بدی؟ خب مادرت هم به وسع خودش کلفت بگیره، نمیتونه، شما چیکاره ایی، شما برو براش کار کن. لطفا دست از مقایسه زندگی ها برداریم تا راحتتر بتونیم زندگی کنیم. 🍃🌸🍃 سلام در مورد خواهر شوهری که دعا میخواد برا زن داداشش بگیره دختر خوب زن داداش تو همچین هم خوشبخت نیست چون با وجود خواهر شوهر دیو سیرتی مثل تو ،تهدید بزرگی برا خوشبختی اش هستی دیگه آرامش نداره ،وخودش هم فهمیده این رو که دعا تو کاره ،،آتیش هم باشی خودت رو میسوزونی عزیز،، من عروس دائیم بودم عروس اول از زیبایی هیچی کم نداشتم مثل کنیز با مادر شوهرم تو یه خونه بودم خواهر شوهرهام اونقدر باهام دشمنی کردن وبه خودم میگفتن برادر ما ۹ تا بچه تو پیشانیش تو نازا هستی ودعا نویس گفته ۹۰ سال عمر میکنه ،به یادندارم خونشون یه روز خوش دیده باشم چند تا بچه سقط کردم مگه دست من بود من رحمم ناقص بود درد واندوه وغم خودم کم بود زخم زبان اونها هم کارد میشد میرفت تو قلبم ،همش اشک وغم وآه وحسرت انگار بعضی ها دوست دارن یکی بیاد بشه زن برادرشان واونها آزار واذیت کنن تا خوشی نبینه چرااااااا؟ تا اینکه شوهرم تو سن ۲۸ سالگی فوت کرد،یعنی اینها خودشون رو کشتن ومن در سن ۲۱ سالگی بیوه شدم ،،خدا روشکر که بچه دار نشدم ،من درس خوندم ومعلم شدم سخنران شدم، ،برامن خیر بود خدا خودش بهتر میدونه چکار کنه الان همیشه هر جا من رو میبینن در آغوش میگیرن ولطف دارن اما چه سود؟جوانی من رفته من باز ارپزدواج کردم تقریبا خوشبختم ولی داغ برادر رو دل اونها موند عزیز کلوخ انداز را پاداش سنگ است رحم کن تا خدا بهت رحم کنه ،من دارم با سه تا دختر همسرم می‌سازم چطور نمی‌تونید با یه زن داداش بسازی وخوشی اون رو ببینی کیف کن که داداشت داره ومیرزه میپاشه دختر مردم رو خوشبخت کرده ،البته وظیفه داره به شما هم برسه تا حسادت راهنمائیش کن کمک کنه به فقرا چرا اینقدر نظر تنگی پقسمت اون دختر بود وسعت روزی داشته باشه این دلیل بر خوبی اون دختر نیست ،،امتحانه وخودش باید جواب گو باشه ،شما هم خودت باید جواب اعمال خودت رو بدی دعا گرفتن واینا حرامه وبعدها رو زندگی خودت اثر می‌گذاره استغفار کن وقرآن بخون بلا رد بشه دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 رسوای شهر 🌸🍃
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 رسوای شهر 🌸🍃
هرچی به خونه نزدیکتر میشم ضربان قلبم شدت بیشتری میگرفت... از اتفاق همیشگی میترسیدم..بله باز مادرم رسوایی بار آورده بود..خدایا دیگه نمیتونم دنبال خونه بگیرم آخه هیچ جایی مناسبتر از اینجا نبود که بتونم پیدا کنم با این حقوق کمم...دوباره اهل محل دم در خونمون جمع شده بودند و فحش و ناسزا بار مادرم میکردند. هربار توبه میکرد ولی دوباره هر محله ای که میرفتیم پی شکار میگشت... ۶سالم بود که پدرمو از دست دادم،مادرم بجای مادری کردن هرروز پی مردهای بود که هم نیازشو برطرف کنه و هم بقول خودش تیغشون بزنه بتونه لباس و مانتو طلا بگیره..از همون سن کم کار میکردم،هرکاری که شما فکرشو بکنید..الانم داخل یه فروشگاه پوشاک دو شیفت کار میکردم که بتونم پول بیشتری دربیارم بلکه مادرم دست از این کارهاش برداره ولی هربار با جمعیتی که جلو خونمون جمع شده بودند مواجه میشدم اونروزم مامانم با یکی از کاسبهای محله دیده شده بود و الان زن اون مرد به همراه اهل محل جلو‌خونمون جمع شده بودند و فحش های رک*ی*ک*ی میدادند جوری که هربار با شنیدنشون بدنم داغ میکرد و از اینکه همچین مادری دارم شرمنده میشدم.. رفتم جلو که زن اون آقا اومد دستمو گرفت و گفت شما مادرودختر ه.ر‌.ز.ه هستین یا گورتونو از این محل گم میکنید یا بلایی سرتون میارم که از دنیا اومدنتون پشیمون بشین..نیشگون های محکمی از من بدبخت خسته میگرفت که تمام تنم کبود میشد ولی نمیتونستم اعتراضی کنم چون تنها گناهم این بود که دختر اون مادر بودم.. عجیب اینبار خبری از مادرم نبود..چشم چرخوندم ببینمش که دست در دست با همون مرده دیدمش..نمیدونم چجوری خامش کرده بود که میگفت این زن،زن منه گناهی هم نکردیم،با زن اولم مشکل داشتیم رفتم زن دوم گرفتم،گم شین برین خونه هاتون... دیگه تاب رسوایی بیشتر از این نداشتم...آروم از بین جمعیت خودمو کشیدم بیرون،جایی رو‌نداشتم،رفتم مسجد محله و از خدا گله کردم،برای یتیمیم،برای بدبختیم برای رسوایی..برای مادری که مادر نبود... اونجابود که خدا مسیر زندگیمو تغییر داد..مادر حاج آقای محله منو دید و اومد پیشم و بهم دلداری داد،منو‌میشناخت و می‌گفت خدا گناه هیچ‌بنده ایش به پای بنده ای دیگه نمی نویسه.. ازم خواست امشب رو توی مسجد بمونم..فرداش بود که منو برای حاج علی اکبر پسرش خواستگاری کرد...ازدواجی که باعث تعجب همه شده بود..حاجی محله کجا و دختر ه..ر..ز..ه محله کجا؟؟؟ روزی که زن علی اکبر شدم فکر نمیکردم که روزی بشم حاج خانوم و معتمد محله...حاج خانومی که گره گشای اهل محله و دخترانی مثل خودم باشم..همه ی اینها رو از اعتمادم به خدا و پاداش صبوریم داشتم..منم میتونستم راه مادرمو انتخاب کنم ولی خودم نخواستم آوار زندگی این و اون بشم..همیشه وقتی از علی اکبر میپرسم چی شد اومدی خواستگاری من،میگه اونروز وقتی توی محله نیشگون های اون زن و معصومیت چشمهای تو رو دیدم فهمیدم که نه تنها با مادرت بلکه با کل زنهای دیگه توفیر داری.... ۲۰سال از اون قضیه میگذره،بعد از رسوایی اون روز توی محله مادرم با کاسب محل کلا از اونجا رفتند و من هیچوقت هیچ خبری ازشون نداشتم تا این اواخر که شنیدم توی تصادف چند سال پیش فوت کردند.. دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃 سلام گفتم بیام یکم باهاتون درد و دل کنم خالی شم. خلاصه میگم سریع تموم شه بچه که بودم بعضی وقتا مامانمو بابام جاهایی که نمیشد با خودشون منو ببردند خونه پدربزرگ پدریم میبردند... ی بار عمم که میشد عمه ی یکی مونده به اخرم منو و ابجی خودشو دوتا پسر عمه هامو اورده بود توخونه... مادربزرگو پدربزرگمم نبودن، خونه فقط ما پنج نفر بودیم اون موقع شش سال بیشتر نداشتم.. و بزرگترین بچه ی اون جمع بودم... عمم مارو دوتایی باهم جفت کرد شاید باور نکنید ولی حتی به خواهر خودش که از من کوچکتر بود رحم نکرد... هر بارم که میرفتیم خونه ی پدربزرگم و پدربزرگ و مادر بزرگم میرفت کارش شده جفت کردن ما و بهمون میگفت چیکارا کنیم و قسممون میداد به کسی نگیم... ی بار مامانم مچ منو و پسر عممو گرفت اصلا باور نمیکرد بهم گفت که چه غلطی کردم... الان من پونزده سالمه و هنوزم حالم از خودم بهم میخوره که چرا به حرفاش گوش میکردم هنوزم به هیچ کس نگفتم به هیچ کس ولی خیلی دلم از عمم پره به این فک میکنم که چرا به خواهر خودش رحم نکرد 😞😭اینو گفتم که به هیچکس اعتماد نکنید هیچکس اسمان جان خواهش میکنم هیچ پیامی بهم نده فقط اگه به نظرت میشد تو کانالت بزاری بزار مرسی ❤️ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100