eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.1هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 من عاشق بچه مذهبی شدم
سلام...آسمان جان بله بله منم عاشق یه بچه مذهبی شدم... دقیقا مثل همین د‌وستمون که میگن میرفتن حسینیه و هیئت سینه زنی😍😍😍😍 ولی من دختر چشم پاکی بودم هرازگاهی چشمم به مجتبی می افتاد..ولی آروز داشتم زنش بشم که اونم خاطرمو میخواسته😜😜😜 بچه محل بودیم آخه😁 دخترجون عاشقانه ی مذهبی ها خیلییییی عاشقانه است😍😍😍😍😍❤️❤️❤️ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃🍃🌸🍃🌸 خواهرم تماس گرفت که پدرم تصادف کرده و...
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🍃🌸🍃🌸 خواهرم تماس گرفت که پدرم تصادف کرده و...
من توی دبیرستان با زهرا و مژگان دوست شدم اما خب بیشتر با زهرا صمیمی بودم زهرا هم خیلی دختر خوبی بود یه جورایی هم با هم رفاقت میکردیم هم رقابت چون اونم درسش خوب بود خلاصه رفیق های خوبی بودیم برا همدیگه من تا قبلش خیلی دختر آرومی بودم و فقط درس میخوندم اما زهرا برعکس من خیلی شیطون و شوخ بود علاوه بر درس خوندن اذیت کاری هم میکرد منم روحیم کنار اون کلا عوض شده بود و شوخ و شاد شده بودم اوضاع خونمون هم مثل همیشه بود هما که دیگه درس نمیخوند و مامانم مجبورش کرده بود حداقل یه حرفه ای رو یاد بگیره تا بتونه خودش از پس خودش بربیاد و چشمش به جیب شوهرش نباشه هما هم رفته بود آرایشگری رو داشت یاد میگرفت قرار شد بعد از اینکه یاد بگیره بره پیش یکی از دوستای مامانم که آرایشگاه داره کار بکنه هانیه هم درسش بد نبود و اونم داشت درسش رو میخوند یه روز که خسته از مدرسه برگشتم خونه در کمال تعجب دیدم کسی خونه نیست هرچی صدا کردم هیچکس جوابمو نداد با خودم گفتم حتما رفتن بیرون اما خب مادربزرگم چون کمرش درد میکرد هیچوقت از خونه بیرون نمیرفت و همش خونه بود بیشتر از نبودن اون تعجب کردم یه لحظه ترسیدم گفتم نکنه برا اون اتفافی افتاده اما خب گوشی نداشتم که به مامانم اینا زنگ بزنم تلفن خونمون هم یه طرفه بود چون پولش رو نداده بودیم قطع بود خیلی نگران بودم اما گفتم یه چند دیقه منتظر میمونم شاید رفتن خونه همسایه ای الان برمیگردن الکی شلوغش نکنم خیلی گرسنم بود رفتم در یخچال از غذای دیشب مونده بود گرم کردم خوردم یه نیم ساعتی گذشت تلفن خونه زنگ خورد هما بود صداش گرفته بود گفتم چته؟؟کجایین؟؟گفت بابا تصادف کرده آوردنش بیمارستان یه دفعه دنیا رو سرم خراب شد با گریه گفتم چش شده بابا حالش خوبه؟؟هما گفت آره خیالت راحت زنده ست اینو که گفت خیالم راحت شد و یه نفس راحت کشیدم رفتم سر خیابون یه آژانس گرفتم و رفتم سمت بیمارستان همه اونجا بودن عموهام و عمه هامم اونجا بودن با ترس رفتم جلو همه میگفتن نترس بخدا بابات زنده ست اما تا خودم با چشمام بابامو ندیدم خیالم راحت نشد بابام حالش خوب بود اما شدت تصادف انقدر زیاد بوده که دست راست بابام از آرنج قطع شده بود و چون دیر رسونده بودنش بیمارستان نمیشد پیوندش بزنن با دیدن بابام توی اون حالت داغون شدم.... دست راست بابام قطع شده بود و من حسابی از این وضعیت حالم بد شده بود دلم میخواست میمردم و این حال بابام رو نمیدیدم پای راستش هم به شدت شکسته بود و دکترها مجبور شدن پاش رو عمل کنن و پلاتین بذارن توی پاهاش دکتر گفت ممکنه بعد از اینکه مرخص شد تا آخر عمر لنگ بزنه موقع راه رفتن من و خواهرهام گریه میکردیم دکتر گفت برید خداروشکر کنید که باباتون زنده ست زنده موندن باباتون فقط شبیه یه معجزه ست توی اون اتوبوس یازده نفر مرده بودن بابام با یه تریلی تصادف کرده بود که مقصر هم تریلی بود خلاصه بقول دکتر همینکه بابام زنده بود یعنی معجزه همه نگران حال بابام بودیم دیگه بعد از اون نمیتونست کار کنه چون تمام کار بابام با دست و پاش بود ولی بخاطره حفظ روحیه بابام چیزی بهش نمیگفتیم و جلوش گریه نمیکردیم یه هفته ای از بستری شدن بابام میگذشت که دکتر بالاخره اجازه مرخص شدن بابام رو داد و آوردیمش خونه مامانم نگران خرج و مخارج خونه بود مدام میگفت از این به بعد چه جوری قراره خرج خورد و خوراکمون رو تامین کنیم؟؟بهش گفتم مامان تو رو خدا جلو بابا چیزی نگو ناراحت میشه خوبه من خودم برم کار کنم پول درارم مامانم گفته خوبه خوبه یه ذره بچه برا من آدم شده آخه تو کارت کجا بود؟؟گفتم درست میشه همه چیز نگران نباش همین حرف ها رو‌ داشتم میزدم که زنگ خونه به صدا دراومد مامانم رفت در رو باز کنه صاحب کار بابام بود همونی که بابام با اتوبوسش کار میکرد با یه جعبه شیرینی اومده بود دیدن بابام آدم خیلی خوبی بود من با خودم گفتم حتما اومده پول بده بابام آقای ترابی بعد از سلام و احوالپرسی به بابام گفت مدارک پزشکیتو بده من میخوامش بابام گفت برا چی؟؟چیزی شده؟؟آقای ترابی گفت همون سال اولی کع اومدی برا من کار کنی من بیمت کردم و هرماه حق بیمت رو پرداخت کردم اما واقعا فراموش کرده بودم بهت بگم الانم مدارک پزشکیت رو میخوام که بتونم برات از کار افتادگی بگیرم و بیمه هرماه یه حقوقی بهت بده اون لحظه با چشمام داشتم معجزه خدا رو میدیدم خدا خیلی بهمون لطف داشت حسابی هممون خوشحال شدیم مامانم از چشماش ذوق میبارید و حسابی شاد شد.....👇👇 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸 #همیاری_کنیم
سلام آسمان جان ی سوال داشتم از دوستان من ی زن بیوه هستم 😔 ۵۰ میلیون وام میتونم از حقوقم بگیرم تو ی شهر زندگی میکنم نزدیک ۴هزار نفر توش زندگی میکنن.... روابط عمومیم هم در حد متوسط یعنی زیاد بیرونی نیستم بیشتر تو خونه ام مگر در مواقع ضرروری .... میخوام با این ۵۰ تومن ی کار راه بندارم که بتونم سود وامم رو بدم هم ی لقمه نونی داشته باشم.... قبلا آرایشگر بودم ولی الان نه دوستم ندارم دوباره برم تو این کار .... الان خیاطی ست آشپزخونه میدوزم چون ۴۰ سالمه دخترم میگه توان خیاطی کردنو نداری و خودمم فکر میکنم شاید تا دو یا سه سال دیگه بتونم این کار رو انجام بدم .... حالا با این ۵۰ تومن میخوام ی کسب و کار جدید راه بندازم .... به نظرتو چه کاری خوبه و درامدش خوبه پارچه فروشی و لباس زیر و خواب مد نظر خودمه .. ولی بازم شک دارم حالا از دوستان راهنمایی میخوام یا این دو کار که خودم گفتم یا شغلی که با این ۵۰ تومن راه بندازم و درآمده خوبی داشته باشه ... میشه لطفا راهنماییم کنید منتظر جواب دوستانمم 🙏🙏🌹🌹 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
: 🌸🍃 دوستان و اعضای کانال شما میدونید که بنده برای تک تک پستهای کانال زحمت زیادی میکشم... متاسفانه علاوه بر روبیکا،دوستان ایتایی هم به وفور از کانال بنده کپی میکنند... سخنی با این دوستان:عزیزجان تو خودت برو صاحب سبک شو،نه اینکه با ده تا اکانت مختلف عضو کانالی و تقلید و کپی میکنی... اینبار اسم کانال برده نمیشه..بخشیده میشه...(با وجود تذکر فراوان...) دفعه ی بعد نام کانال حتما عنوان میشه... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 دلم میخواد ازدواج کنم ولی👇
سلام وقتتون بخیر کانالاتون واقعا اموزنده ست امیدوارم توی زندگیتون بهترینا براتون رقم بخوره اینو برای اون دوستمون که ۱۵ سالشه مینویسم... من الان ۱۸سالمه و حدود یک ماهه گوشی خریدم منم وقتی سن تو بودم میدیدم دست بچه ها گوشیه دوست داشتم گوشیم شخصی باشه .... ولی الان از پدرو مادرم ممنونم که اون موقع برام نخریدن شماهم یکم تحمل کن تا ۱۸سالت بشه خصوصا حالا که میگی میتونی از گوشی پدرو مادرت استفاده کنی... درمورد ازدواج هم باید یکم بیشتر صبر کنی الان نوجونی و احساسات خیلی خالصانه است ولی معنیش این نیست که همه ادما اینجوری باشن و احتمالا به همین دلیله که والدینت اجازه ازدواج نمیدن .... اجازه بده هر چیزی توی زمان درستش اتفاق بیفته خیلی ببخشید طولانی شد دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 دلم میخواد ازدواج کنم ولی👇
سلام درمورد دختر خانم ۱۵ ساله ای که گفتن دوست دارن ازدواج کنن 🌸🍃 توروخدا چرا دوس دارید خودتونم بدبخت کنید و برید زیر بار کلی مسئولیت😐من ۱۸ سالمه کلیم خاستگار دارم چند تاشو هم مادرم راضی بود اما قبول نکردم چرا زمانی ک راحت میتونم درس بخونم بخورم بخوابم بدون هیچ دغدغه ای برم خودمو بدبخت کنم واقعا نمیفهمم شوهر چی داره که بعضیا له له میزنن دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 دلم میخواد ازدواج کنم ولی👇
🌸🍃🌸 سلام آسمان خانم ممنون از کانال خوبتون.ایام شهادت سید وسالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (ع) رو به همه عزاداران حسینی تسلیت میگم.... .برای اون خواهر هایی که قصد ازدواج دارند طبق گفته ایت الله بهجت هر روز ۳۶۰ مرتبه یا رئوف و یارحیم خوبه بگن... .نذر شیر برای حضرت علی اصغر هم خیلی خوبه حالا درحد توانتون هر چی که هست.... .واینکه تو مراسم شیرخوارگان می تونید به علی اصغر امام حسین قسم بدید که اگه ازدواج کنید اسم بچه هاتون رو اگر پسر بود علی اصغر می گذارید .... یا دختر بود اسم دیگه ائمه..... ولی امیدوارم که انشالله در بهترین موقع و با بهترین فرد ازدواج کنید و خوشبخت بشین.التماس دعا دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 یه افسانه ای هست که قدیمیا میگن هیچوقت کسیو نفرین نکنید حتی به شوخی تو حرفاتون ، پرنده هایی هستن تو آسمون به نام «پرنده های آمین زن» که نفرینتونو آمین میگن. ‏خلاصه کسیو نفرین نکنید فقط واگذارش کنید به خدا🌿 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 لطفا از به کار بردن عبارت «حالا باز خوبه سنش زیاد بوده» در مواقعی که فردی عزیزی را با سن بالا از دست داده؛ خودداری کنید. میت ۱۲۰ سال هم که داشته باشد، افزایش سن که عشق را از بین نمی‌برد؛ باز هم عزیزِ دلِ کسی بوده است. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 مادرم میگفت درس خوندن به درد تو نمیخوره و نذاشت کنکور بدم