eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.8هزار دنبال‌کننده
34.4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت قدیمی و جذاب
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃 سرگذشت #ستاره قدیمی و جذاب
خورشید زیادی آروم بود، هرچقدر بزرگ تر میشد من بیشتر می‌فهمیدم که با نرگس فرق میکنه، نرگس شبیه خان بود،همونقدر سرکش و پر از غرور، ولی خورشید آروم بود و مظلوم و همین منو بیشتر عصبانی می‌کرد دلم نمیخواست بچه هام ضعیف باشن.. بچه ها خیلی زود بزرگ شدن، بعد از خورشید یه پسر به دنیا آوردم و اسمش رو به یاد پدر بزرگ رجب محمد گذاشتیم. یه روزی به خودم اومدم و دیدم لابه لای موهام پر از تار موی سفیده، و من هیچی از زندگی نفهمیده بودم من هنوزم همون دختر حسرت به دل بودم که قبر مادرش هم ازش دریغ شد هادی سیکلش رو گرفت و با کمک رجب رفت شهر برای کار...نرگس حدودا 12 ساله بود و دختر بزرگ خونه شده بود، گاهی وقتا تحمل اخلاقش برام سخت میشد اما لذت می‌بردم از این که میتونه از حقش دفاع کنه خورشید اما هنوز همون دختر آروم بود که فقط سرگرم یه عروسک بافتنی بود که رجب براش خریده بود و بعدم حواسش به برادر کوچیکش بود که تازه به دنیا اومده بود، بچه هفتم هم پسر بود و اسمش رو علی گذاشتیم.. رجب خیلی پدر خوبی بود اما بزرگترین ضعفش من بودم، میدونستم حتی بین منو بچه ها هم منو انتخاب میکنه دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃 بابا میگوید اعتماد نکن دخترجان
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🍃 بابا میگوید اعتماد نکن دخترجان
بابا میگویَد اعتماد نکن دخترجان، به هرکه میگویَد گوشی ات را بده زنگ بزنم، حالم بد است مرا ببر تا بیمارستان، بچه ام فلان و بهمان شده است و پول میخواهَم اعتماد نکن، با مردم تویِ کوچه و خیابان و تاکسی حرف نزن و دنبال داستان هایشان نباش ، خیلی ها آدم را ساده گیر می آورند و دروغ تحویلش میدهند، دروغگو که شاخ و دٌم ندار آخر، خودت باید احتیاط کنی ... روزنامه را از دستش میگیرم و میگذارم رویِ میز، میگویَم شَهر پٌر شده است از بی اعتمادی، شما دیگر این حرفهارا نزن، تابحال که مشکلی پیش نیامده، میگویَد کار یک بار میشوَد، یکبار که شاید هرگز نشود جبرانش کرد، خیلی ها صبح میروند بیرون تا شب هزارتا اتفاق برایشان می اٌفتد ، خیلی ها که مَردند و اتفاقا خطراتِ کمتری تهدیدشان میکند شما خانوم ها که دیگر جای خود را دارید! میخواهم از نگرانی درش بیاورم، میگویَم چشم مراقبم، روزنامه را از رویِ میز برمیدارم، رویِ صفحه ی اولَش توی کادر قرمز رنگ نوشته "اعترافاتِ هولناکِ راننده ی تاکسی پلید "، پایین تر خبر دیگری را چاپ کرده اند "آزارو اذیت دخترانِ جوان به بهانه ی تست بازیگری" صفحه را عوض میکنم و دوباره میخوانم "مرگِ دلخراشِ کودکِ مشهدی" .... روزنامه را میبندم و به دٌنیای خودم برمیگردم و چشم هام را چندبار بازو بسته میکنم، بابا حق دارد، تویِ این شهر بزرگ روزانه هزارتا اتفاق می اٌفتد، هزارتا آدم گول میخورند، خیانت میکنند، میدزدند، رشوه میگیرند، دروغ میگویند و اتفاقات بدی رقَم میزنند، هزارتا آدم که ممکن است سرِ راهِ هرکداممان قرار بگیرند و زندگیمان را تحت تاثیرِ خودشان قرار بدهند، هزارتا آدم که هرچقدر هم زرنگ و محافظه کار باشی ممکن است یکجا گولشان را بخوری... میگویَم باید بیشتر مراقب باشم اما تحتِ تاثیر این اتفاقات بد قرار نگیرم، باز هم توی خیابان اگر کسی را دیدم که کمک میخواهد پا پیش بگذارم، باز هم تویِ بحث های مردم میانجی گری کنم، باز هم تعاملم را با دیگران حفظ کنم! روزنامه را تویِ دست هام مچاله میکنم و میگویم: " خدایا آدم های خوب سر راهم بگذار " . دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ایده معنوی اعضا برای بخت گشایی
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 ایده معنوی اعضا برای بخت گشایی
🌸🍃 ❤️   ❤️ نماز هفت بانو از نمازهای مجرب برای بخت گشایی و سریع است . ❤️نماز هفت بانو فقط توسط مادر پسرها یا دخترها باید خوانده شود. دستورالعمل این نماز این است که : دو رکعت نماز برای هر کدام هفت بانو بطور مجزا بخواند (در مجموع چهارده رکعت) و سپس یکصد مرتبه صلوات بفرستد و ثوابش را به بانوی والامقامی که برایش نماز و صلوات را فرستاده هدیه کند . ❤️ ۱ – حضرت خدیجه ۲- حضرت فاطمه (س)۳- فاطمه بنت اسد مادر حضرت علی ۴- ام البنین مادر قمر بنی هاشم ۵- حضرت زینب (س) ۶- حضرت معصومه (س) ۷- نرجس خاتون مادر امام مهدی(عج ) . توجه شود : بهتر است پس از نماز صبح در روزهای پنچ شنبه یا جمعه انجام شود. به مدت چهارهفته متوالی در روزهای جمعه یا پنجشنبه انجام دهد. 📓 گنجینه دعا دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 جریان ازدواج آقای مذهبی در مسیر کربلا
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 جریان ازدواج آقای مذهبی در مسیر کربلا
سال89 که میخواستم برم دفترچه بفرستم واسه سربازی.رفتم پلیس بعلاوه ده که فرم نهایی رو ارسال کنم.موقعی که فرم رو به طرف دادم گفت کپی شناسنامه میخوام و منم نه شناسنامه همراهم بود و نه کپی اون .گفتش اگه فقط شماره سریالش رو برام بخونی کافیه.منم گفتم الان زنگ میزنم و خونه و شماره رو میگیرم .گوشی رو که در آوردم دیدم باتریش تقریبا خالیه و هربار که میرفتم زنگ بزنم خاموش میشد و من دوباره روشنش می کردم.یه ده باری سعی کردم و موفق نشدم.خیلی ناراحت شدم که توی کارم گره افتاده و از کم فکری خودمم ناراحت شدم که چرا شناسنامه رو نیاوردم .اصلا روم نمیشد از یه نفر دیگه هم یه دقیقه گوشیشو قرض بگیرم. ناچارا و با عصبانیت و ناراحتی تمام برگشتم خونه و شناسنامه رو برداشتم و دوباره رفتم همونجا.وقتی رسیدم اون طرفی که باید فرم و شناسنامه رو بهش میدادم رفته بود واسه یه کاری و چند دقیق بعدش قرار بود بیاد .اونجا هم یه چند نفری نوبت بودن و روی صندلی نشسته بدن .وقتی چند دقیقه بعد طرف اومد من دیدم کسی حواسش نیست و گفتم بهترین فرصته که برگه خودم رو سریعتر بدم و بی خیال نوبت و این چیزا بشم. رفتم جلو ولی یک لحظه با خودم گفتم این جوری حق دیگران حتی واسه چند لحظه ضایع میشه و این کار درستی نیست. اون کسی که نوبتش بود رو صدا زدم و گفتم بیا فرمت رو بده.بقیه افراد هم اومدن و حالا من 6 نفر عقب افتادم.در حین انتظار بودم که با بغل دستیم شروع به صحبت کردم و اونم گفت نیازی نیست الان فرم رو بفرستی .برو دوره های کفایت از آموزش داخل شهر و بعد دو ماه دوره دیگه آموزشی نمیخواد بری.دوستای عزیز این حرف به دلم نشیت و جاتون خالی دو ماه روزی 3 ساعت کنار خونمون رفتم دوره های کفایت از آموزش و بعدش هم کسری خدمتم جور شد و کلا دیگه سربازی نرفتم و کارت معافیت جبهه اومد درب خونمون. هدف از این خاطره این بود که حق هیچ کسی رو سعی کنیم حتی اگه خیلی ناچیز باشه نادیده نگیریم دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 به کار گیری ایده معنوی کانالمون برای آشتی بین زن و شوهر.... سلام به آسمان قشنگم.... عاشق خودت و کانال زیباتم😊 جونم براتون بگه من دوشب پیش با حاج آقامون بخاطر یه مسئله بحث کرده بودیم... از کانالتون یاد گرفتم و رفتم سوره مزمل خوندم...شب شوهری اومد بعد نماز گفت سارا بلند شو بریم بیرون😍 وای شوهر من خیلی لجبازه اصلا فکرشو هم نمیکردم... خلاصه منو برد بیرون و یه دست لباس نااازم خرید😉 واقعا ایده هاتون تکه😍😍😍 دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃 قشنگه بخونید
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 قشنگه بخونید
🍃 زن و شوهری می‌خواستند به دیدار دوستی بروند که در چند کیلومتری خانه‌ی آنها زندگی می‌کرد. در راه به یاد آوردند باید از پلی قدیمی بگذرند که ایمن به نظر نمی‌رسید. با یادآوری این موضوع زن دچار تشویش و نگرانی شد و از شوهرش پرسید: با آن پل چه کنیم؟ من نمی‌خواهم از روی آن بگذرم. مرد گفت: آه، من به فکر این پل نبودم. به راستی این پل برای عبور خطرناک است. فکرش را بکن، ممکن است وقتی ما از روی آن عبور می‌کنیم، فرو بریزد و ما در رودخانه غرق شویم. زن ادامه داد: یا فکرش را بکن، تخته‌ی پوسیده‌ای قدم بگذاری و پایت بشکند. در آن صورت چه کسی از من و بچه‌ها مراقبت خواهد کرد؟ مرد با وحشت گفت: نمی‌دانم اگر پای من بشکند چه بر سر ما خواهد آمد. شاید از گرسنگی بمیریم. این گفت و گو همچنان ادامه داشت. تا سرانجام به پل رسیدند. اما در اوج نا باوری دیدند که پل جدیدی به جای پل قبلی ساخته شده است و به سلامت از آن عبور کردند. نگذار موریانۀ نگرانی بنای زندگی‌ات را ویران کند... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100 لینک کانالمون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d
🌸🍃 تجربه زندگی