eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
14هزار دنبال‌کننده
34هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام ممنون بابت کانال بسیارخوبتون .در جواب دوستی که میگن زندگی کردن خونه مادر شوهر سخته . واقعا راست میگن من از اینکه خونه مادرشوهر زندگی کردم بسیار پشیمون هستم از دخالت های بیجای مادرشوهر و خواهرشوهر الان که دوتا بچه دارم ناراحتی اعصاب گرفتم هرچند که پدر شوهرم فوت کرده بودند ما هم از سر دلسوزی که اینها تنهاهستن باهاشون زندگی کردیم ولی بعد از ازدواج ی روز خوش ندیدم لطفاً کسی اشتباه منو توی زندگیش نکنه 😔😔 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃 خانم کانالمون از بخت گشایی میگه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🍃🌸🌸🍃🍃🍃 خانم کانالمون از بخت گشایی میگه
سلام اسمان جون من خودم 30 سالمه ازدواج نکردم خیلی اتفاقات خواستگاری عجیب وغریبم داشتم اما خوب قسمت نبوده... اصلا هم ناراحت نیستم اون چی که خدا بخواد خیر من باشه اتفاق می افته... من آدمایی دیدم که از دواج کردن از زندگیشون راضی نیستن آدمایی که بعد ده سال طلاق گرفتن و مردایی که باداشتن زن چشم چرون وکثیف بودن بخاطر همین همیشه دعا میکنم هر چی خیر اتفاق بیفته... عزیزم برای دختری میگم که خواستگار نداشتن و بقیه دخالت میکن اگه جایی که زندگی میکنین خیلی توزندگیتون دخالت میکنن بلند شین بروشهر کار بگیر خونه اجاره کن وبرای دل خودت زندگی کن مردم ازدواج کنی میگن بچه دار نشی میگن ازدواج کنی بازم میگن ... نمیتونی دهن مردم ببندی بی توجه به اونا برای خودت زندگی بساز سوره روهم به نیت زیاد بخون دوست دارم دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🌸🌸🍃🍃🍃🍃 روستا همیشه سرسبز من دراستان خوزستان ❤️ 🍃🌸🍃🌸🍃🍃🌸🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 برای خوشبختی هم دعا کنیم
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🌸🍃🍃🍃🍃 برای خوشبختی هم دعا کنیم
سلام خدمت ادمین بزرگوار ان شاءالله که همیشه خوشبخت باشید دختری25ساله هستم شخصی هستم که ایمان به خدا و اهل بیت وداشتن اخلاق و رفتار ومنش و اعمال صالح به شدت برام هست اینها هرکدام جزئیات زیادی رو درخود شامل میشن و حقیقتاً به اصول و فروع دین هم خیلی اهمیت میدم و اعتقاددارم اگه بهشون درزندگی عمل بشه همیشه درزندگی قطعاً ثمرات مثبتی رو ازخود نشان میدهند شهدایی و هیئتی باشه دوست دارم با شخصی ازدواج کنم که این معیارها رو حتما داشته باشه و براشون اهمیت داشته باشه و واقعا برای بنده هم مهم هست خواستم درکانال اعلام کنید بزرگوارانی که درگروه حضوردارندبرای بنده دعابفرمایند سپاس بینهایت ان شاءالله همیشه تمام حوائج همگی برآورده بخیربشه به حق فاطمه زهراان شاءالله ان شاءالله همه درتماام مراحل زندگی زیرسایه الله واهل بیت علیهم السلام تندرست....شاد...موفق...عزتمند...خوشبخت...وعاقبت بخیر...بیش...ازپیش...باشیدان شاءالله همیشه درصحت و سلامت کامل باشیدو توفیقاتتون روزافزون ان شاءالله به حق فاطمه دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 سلام درباره دوستی که بهش تهمت دزدی زدن عرض کنم 🌸🍃🌸🍃🌸🍃 بهترین راه کار برای اعاده حیثیت اینه به جاری و خانواده شوهر بگید از اون دعانویس که بدون دلیل عقلانی به شما تهمت دزدی زده شکایت می کنید خودتون خواهید دید چطور حرف و حدیث ها ۳۸۰ درجه تغییر خواهد کرد 👌 اصلن هم از شکایت این افراد شیاد ابائی نداشته باشید چون کارشون از نظر قانونی جرم محسوب می شه و زندانی داره لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃 سلام آسمان جان.. خوشبختی یعنی اینکه توی خونه نشسته باشی یهویی همسرت با دوتا بلیط مشهد بیاد❤️😍 برای همه دعا میکنم به‌زودی برن❤️😍 🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🌸 دلانه دختری یازده_ساله که با مردی مسن ازدواج میکنه
🌸🍃 سلام دوستان عزیزم خوش اومدین..آسمان هستم..مدیر کانال... دوستان دلانه دختری یازده ساله رو بخونید.... سرگذشتی جذاب و قدیمی😊 دختری که به اجبار با مردی مسن ازدواج میکنه... اگر درددل،عبرت یا دلنوشته ای دارین برامون ارسال بفرمایید تا بدون نام در کانال قرار بدیم... تمام دلانه ها بالای کانال سنجاقه.. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🌸 دلانه دختری یازده_ساله که با مردی مسن ازدواج میکنه
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃🍃🌸 دلانه دختری یازده_ساله که با مردی مسن ازدواج میکنه
سه ماه گذشت .. اوس عباس سر کار می رفت و هر روز که به خونه برمی گشت دستش پر بود و من هیچ مشکلی نداشتم فقط سر گرم اداره ی خونه بودم و فکر می کردم اوضاع همیشه همین طور می مونه … زمستون سختی بود و تمام حیاط پر از برف بود منو و بچه ها کمتر از خونه بیرون میومدیم اوس عباس اونسال خودش تنهایی خاکِ ذغالها رو گلوله کرد ( اون زمان هر کس اول سال مقداری خاک ذغال می خرید و او برای بخاری تهیه می کرد توی جای مخصوصی انبار می کردن . گلوله های ذغال برای کرسی بود)..من تو یکی از اتاق ها کرسی گذاشته بودم که شب ها همه زیر اون می خوابیدیم. اوایل اسفند بود و هنوز برف روی برف می بارید ، طوری که کسی نمی تونست از خونه بره بیرون …که یک روز نزدیک ظهر در خونه به صدا در اومد ..لباس پوشیدم . چادرم رو سرم کردم ولی کسی که پشت در بود بی امان به در می کوبید و صبر نداشت با عجله از روی برف و یخ خودمو به در رسوندم و در و باز کردم چند نفر سیبل کلفت و دم در بودن پرسیدم چی می خواین؟ یکی شون باصدای نَخَر نتراشیده ای گفت : برو بگو مردت بیاد ما با ضعیفه ها حرف نمی زنیم …. گفتم : پس برین بعداً بیاین …مردم خونه نیست …..صداشو بلند کرد که بگو مثل موش نره تو سوراخ و پشت زنش قایم نشه بیاد پول مردمو بده ….. مثل اینکه آب جوش ریختن رو سرم با خودم گفتم : باز اوس عباس بدهکاری بالا آورده و فهمیدم دوباره کارم دراومده….. گفتم : برادر برو سر شب بیا الان خونه نیست اگه میگی من ضعیفه هستم که برو وگرنه خودم جوابتو بدم و در و بستم …اون بازم به در کوبید و وقتی دید که فایده ای نداره رفت ولی اعصابم بهم ریخته بود و می لرزیدم از اون همه خرجی که می کرد حدس می زدم داره چه اتفاقی می افته ….. پول براش مثل یک لیوان آب بود یک کله سر می کشید …و عقیده داشت خدا می رسونه …. شب اومد ….خوشحال و خندون دیدم دستش پُرِ رفتم به کمکش که دیدم توی یک کالسکه ی شیک پر از انواع خوراکی که داره هی می زاره تو حیاط … سلام کردم و همه چیز هایی که خریده بود با هم آوردیم توی خونه اول رجب رو بغل کرد و گفت امشب برای کشتی آماده ای و جلوش گارد گرفت و بعد زهرا رو بوسید و به سراغ کوکب رفت که حالا خیلی شیرین شده بود کمی با اون بازی کرد و نشستیم شام خوردیم و جمع کردم. اون خودشو تا گردن کرد زیر کرسی و تا من ظرفا رو جمع می کردم خوابش گرفت… می خواستم خستگیش در بره بعد بهش بگم ولی اون دیگه داشت خوابش می برد… با اینکه دلم هزار راه میرفت صبر کردم تا صبح بهش بگم ببینم جریان چیه ؟ اوس عباس خوابید ولی من خواب راحتی نکردم و نگران تا صبح موندم ….وقتی ناشتایی می خوردیم ازش پرسیدم اوس عباس تو این سرما چطوری کار می کنی سردت نیست ؟ گفت : چرا خوب ولی کار ما الان تو ساختمونه نمیشه تعطیل کنم قول دادم تا عید تموم بشه دیگه چیزی نمونده … گفتم بدهکاری نداری ؟ گفت :چه طور ؟ چرا پرسیدی ؟ مگه چیزی شده ؟ گفتم دیروز سه تا گردن کلفت اومده بودن دم در پول می خواستن حتما امروز هم میان …. ادامه دارد لینک کانالمون جهت ارسال به دوستانتون👇 https://eitaa.com/joinchat/843186305C9e691d072d دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃🍃🍃🍃🍃🍃 تجربه تلخ خواستگاری