فاطمه جون میگه
🍃🌸
از همان #صبح ،
که دستِ آفتاب هنوز به پنجره ها نرسیده بود،
هر طرف که چشم میچرخاندم یکی صدایم میزد!
#لباس هایِ #سفید رنگی که دیشب پَهنِشان کردم و تا #صبح عطرِ نرم کننده از سمتشان میپرید،
خشک شده بودند و
انگار معلق بودن بینِ زمین و #آسمان کلافه شان کرده بود که چپ چپ نگاهم میکردند و هر بار که چشمم به چشمشان می افتاد
پشتِ چشمی برایم نازک میکردند
تا بروم زودتر نجاتشان بدهم!
#کبوتر و #گنجشک هایِ جَلدِ #پنجره ی #آشپزخانه ،
آن پشت
#دنیا را گذاشته بودند رویِ سرشان و چشم دوخته بودند به پنجره تا بروم به فریادشان برسم؛
#گل و #گلدان هایِ سبز هم...!
و #فرش و #تخت_خواب های نامرتب و کمدهایِ دیواری و ظرفهایِ یک وریه تویِ سینک و همینطور سه چهار کدویِ سبزِ مانده تویِ یخچال
و
#کتری رویِ اجاق که جوش آورده بود و هوار میکشید و
البته پسرکم که #فرفره یِ چوبی #زرد رنگ کوچکش را از تهِ سبدِ #اسباب_بازی هایش پیدا نمیکرد و یک ریز و بلند صدا میزد :
#مامان !
مامان فریده؟؟!
.
من اما
بدون آنکه حرفی بزنم پیش بند میبندم و بی خیال این هیاهو
یکی یکی و با حوصله به فریادِ اهلِ خانه میرسم؛
مثل یک پَری با آن چوب دستیِ کوچکِ جادویی اش!
#خانه آرام میشود و
به سرعتِ برق و باد #روز میرسد به اینجا ؛
کنارِ آفتابِ قد کشیده یِ سرِ #ظهر و خورشتِ همان دو سه کدویِ سبز و عطرِ برنجِ دم کشیده!
زیرلب با خودم میگویم :
اما میدانی #دختر جان ؟
من که #پری نیستم
من
فقط یک مادرم؛
#مادر تمامِ خانه !
دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇
@Aseman100
هدایت شده از سابقه گسترده طلایی💛
⚠️هرچی لباس زیرمیخریدم سر یه ماه کارایی اش رو ازدست میداد😱😱😱
شل و وارفته میشد و مجبور میشدم لباس زیر جدید بخرم🎀
تا اینکه بااین کانال اشنا شدم👇
بیاتوببین چه لباسای قشنگی داره👙
💰باقیمت های باورنکردنی😳😳😳
https://eitaa.com/joinchat/796590799C2c233ee201
#تیشرت#لباس زیر#کیفیت#ارزانی