eitaa logo
🍃...تجربه زندگی...🍃
13.9هزار دنبال‌کننده
34.3هزار عکس
1.2هزار ویدیو
7 فایل
عاقلانه انتخاب کن،عاشقانه زندگی کن.... اینجا سفره دل بازه....
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃...تجربه زندگی...🍃
🍃🌸🍃 #عشق_قدیمی
ازدواج میکنن و صاحب 3تا فرزند میشن... دختر پسر دختر از تولد اخرین دخترش 8روز بیشتر نمیگذره که فاطمه به علت خونریزی و زایمان فوت میکنه علی اکبر کلی ناراحت میشه و افسردگی میگیره و اسم نی نی کوچولو رو میزاره فاطمه و واسش دایه میگیره تا شیرش بدن بعد چند سال میبینه بچه هاش نیاز به مادر دارن تا بزرگشون کنه واسه همین دوباره ازدواج میکنه نینی کوچولو کم کم بزرگ میشه و میشه یک دختر بسیاااار باهوش و زرنگ و بسیاااار زیبا مثل مادرش اونقد زرنگ بوده که کلیییی شعر و قصه یاد داشته.اونم به خاطر اینکه پسرهمسایشون میرفته رو پشت بوم مینشسته و کتاباشو بلند بلند میخونده.فاطمه هم درجا حفظ میکرده کم کم وقت ازدواج فاطمه شده بود. کلیییی خاستگار خوب داشت افسر و سرهنگ و...... راستی داداشش ازدواج کرد و دختر یک خان دیگه رو گرفت.این دختره خیلی حسود بود و دوست نداشت شوهر فاطمه بهتر از شوهر خودش بشه...واسه همین هر خاستگاری که واسه فاطمه میومد یواشکی ردشون میکرد بدون اینکه به پدرشوهرش ینی همون علی اکبر و خود فاطمه بگه و میگفت خواهرشوهرم هنوز کوچیکه و ازدواج زوده براش خلاصه اینکه فاطمه خودش خبر نداشته که چه خاستگارایی براش میاد... یک روز خونه یکی از اشناها دورهمی بوده و یهو یه پسر خوب و خوشگلیو میبینه و هم فاطمه هم اون پسره یک دل نه صد دل عاشق هم میشن.....پسره از اشناهای دورشون بوده....با نگاه و لبخند همو به هم عشقشونو ابراز میکردن و خجالت میکشیدن فاطمه بعد یه مدت میفهمه که پسره خلبانه الان این قسمت داستان مال زمان شاهه تقریبا.اون زمان خلبانا خیلی باکلاس بودن و مورد احترام واقع میشدن البته الانم هستن.اون زمان بیشتر چون پسره فامیل دورشون بوده سالی یکی دوبار همو بیشتر نمیدیدن....ولی بازم کلی عاشق هم بودن پسره4-5بار میره خاستگاری فاطمه و هربار زن داداشه حسود یواشکی ردش میکرده و به فاطمه نمیگفته.... طفلی...تا یک روز یه خاستگار برای فاطمه میاد.یه مرد که شغل ازاد داشته و فاصله سنیش زیاد بوده و یک پسر کوچیک6-7ساله داشته و زن قبلیش فوت شده بوده زن داداشه یجوری وانمود میکنه که انگار این اولین خاستگار فاطمه است و به بهونه اینکه مردم میگن عروسش کنین دیگه داره میترشه فاطمه رو به ازدواج این مرد درمیارن هم فاطمه و هم خلبانه خیلی ضربه روحی میخورن....ولی فاطمه فک میکرده که خلبانه نیومده خاستگاریش.خلبانه هم فک میکرده فاطمه خودش جواب رد داده.... بعد چندسال نامادری فاطمه که زن خوبی بوده واسه فاطمه حقیقتو میگه اینکه چقدر خاستگار براش میومده و زن داداشه نمیزاشته فاطمه و باباش خبردار شن... خلاصه که فاطمه بچه دار میشه و یکیش مامان منه....ولی همیشه از عشقش به اون خلبانه تعریف میکرده...همیشه هم میگفت اگه من خوشبخت نشدم فقط به خاطر زن داداشمه.هیچوقت ازش راضی نشد....3-4سال پیش هم مامان بزرگ عزیزم فوت شد....الانم زن داداشه مادر دوتا شهید بسیااااااااااار معروفه که اگه بگم میشناسین....همیشه حتی همین اواخر که مامان بزرگم پیر شده بود همه همسایه های قدیمی همیشه میگفتن مامان بزرگت خیلییی خوشگل بوده و واقعا حیف شده.. راستی بعد از فوت مامان بزرگم داداشش هم فوت میکنه....خواهر بزرگش هنوز نمیدونه که فاطمه فوت شده چون مریضه بهش نگفتن که پس نیفته....تو دوتا شهر مختلفن الانم خواهر فاطمه قباله مامانشو داره اونی که توش مهریه رو نوشته بود یک باغ بسیاااااااار بزرگ تو یکی از روستاهای یزد.چندین سال پیش هم میگفتن اون روستا توریستی شده و قیمت باغه رفته بالا....البته من نمیدونم کدوم روستاس اگه الان اقدام کنن میتونن از راه قانونی کل زمینه رو بگیرن ولی کیه که حال داشته باشه بره کاغذ بازی.... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 بشنویم درد دل دختر۱۶ساله
سلام خانوما ان شاالله سلامت باشین. دختر خانمی که الان عقد هستن و عاشق یکی دیگه شدند... 🌸🍃🌸🍃 میگی شوهرم رضا لاغره ...این عیب نیست به مرور درست میشه در ضمن چون ورزشکاره رگاش معلومه همه اونایی که پرورش اندام کار میکنن و جهانی هم شناخته شدند رگاشون معلومه! اگه دوس نداری بگو ورزش نکنه‌... من خودم شوهرم مث شما ۵ سانت بلند تره همیشه بهش میگفتم کاش یکم بلندتر بودی...یه بار یکی از فامیلای همسرم که دختر بود ۳سانت از شوهرم بلند تر بود اصلا معلوم نمیشد که اون بلند تره!ولی وقتی روبه روم وایساد داشتیم حرف میزدیم اینقدر سرمو رو به بالا گرفتم که گردن درد شدم!اومدم به شوهرمم گفتم خداروشکر که اندازمی!وگرنه من چجوری هی با گردن درد تحملت میکردم😅😅😅😅😂 خلاصه قدشم مشکل نیست میگی پاهاش پرانتزیه اینم درست شدنیه بره دکتر هم سنتی و هم فیزیوتراپ به هردو روش درمان کنه همزمان پاهاش دیگه فرم پرانتزیش درست میشه... خلاصه اینا حل شدنیه همه.. مگه نمیگی که عاشقش بودین و جواب مثبت دادی پس پاش بمون .. تو سن نوجوانی که شما هستین دخترا هی احساس عشق و عاشقی میکنن بهتر بود تو این دوره ازدواج نمیکردی ولی حالا که شده باید سعی کنی اعتماد شوهرتو بدست بیاری تا چشمش دنبال یکی دیگه نباشه خدایی نکرده .. به این حس های الکی که سراغت میاد بی اهمیت باش و به خدا توکل کن سوره ناس ورد زبونت بشه...اگه خدایی نکرده الان قدم اشتباهی برداری زندگی آینده تو نابود میکنی و ده پانزده سال دیگه به خودت میگی کاش بچگی نمیکردم کاش عاقل بودم کاش یکی بهم میگفت نکن... خلاصه زندگیتو خراب نکنی اینکه میگی دعا بگیرم واسه شوهرم و اون پسره...میخوای دنیاتو به آخرت بفروشی؟ میدونی کسی که دعا بگیره برای کسی هم حق الناسه هم بهشت بهش حرام میشه؟؟ میدونی فقط آخرتت نیست که خراب میشه و این دنیاتوهم نابود میکنی.. بگرد تو کانال سرنوشت اونایی که خیانت میکنن...دعا میگیرن...آخرش خوب نیست .. شاید چند وقتی خوش باشن ولی عاقبتش خیر نیست... دختر خوب نکن این کارو باخودت❤️ سلامتی و ظهور امام زمان صلوات🌈🤲
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 بشنویم درد دل دختر۱۶ساله
🌸🍃🌸🍃 سلام آسمان جان.... جوابی خدمت اون دختر ۱۶ ساله.. خواهر خوبم من خودم ۲۰ سالمه ازدواج کردم و یه بچه ۹ ماهه دارم یه مدت این مشکل رو داشتم اما حرف مادرم به دادم رسید... ( قبل از ازدواج دو چشم داری باید دو چشم دیگه هم قرض بگیری و خوب کم و کاستی طرف مقابل رو ببینی اما... بعد از ازدواج باید یکیشون رو هم ببندی) شما طلاق بگیری آیا مطمئنی که همون آدم باهات ازدواج می کنه ؟ یا یک فردی که دوست داری گیرت میاد؟ بهتره با توکل به خدا و ائمه اطهار به زندگیت ادامه بدی ... اخلاق خیلی مهمتره چون ظاهر بالاخره یه روز تکراری میشه... در ایشون دنبال سیرت نیکو باشید نه صورت نیکو... دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 بشنویم درد دل دختر۱۶ساله
سلام در مورد دختر خانمی که با پسر عم نامزده.... 🌸🍃🌸 یه داستان بگم که بی شباهت به ماجرای شما نیست.... همسر من قبل از این که به خاستگاری بنده بیان با یه خانم که محجبه بوده و دوست جاری ام و با خانواده دختره آشنایی داشته برای ازدواج صحبت میکنن و اون خانم هم قبول میکنن و قرار بر خاستگاری رسمی میزارن فقط در همین حد ولی به هر حال همسر من رو حرف ایشون حساب میکنه ....قبل از اقدام به خاستگاری خبر نامزدی اون خانم با پسر خاله اشون به گوش همسرم میرسه ....چرا ؟چی شد؟ همسر من مثل آقا رضای شما لاغر بوده غوز میکرده عینکی بوده ...تیپ آخوندی داشته ....ولی پسرخاله خوش تیپ بوده .... همسرم یه مدت خیلی ناراحت میشه و پیش خودش میگه زنا عجب موجوداتی هستن تازه این مذهبی اشون بود بقیه چه شکلی آن...بعد با معرفی خواهر شوهر ام اومدن خاستگاری بنده ...خدا رو شکر زندگی خیلی خوبی با هم داریم طوری که همه اطرافیان حسرت بخورن ... اما اون خانم شب عروسی اش یه کتک مفصل از شوهرش نوش جان کرد بعد از یه دوره دعوای مفصل با یه بچه طلاق گرفت و رفت با یه مرد که دو تا بچه داشت ازدواج کرد ...همسر من به قول خودش خدا یه بهترش رو نصیبش کرد به قول جاری هام و مادر شوهرم من از لحاظ قیافه از اون خانم سر ترم ..تحصیلات عالی دارم اون خانم دیپلم بود ...روابط اجتماعی ام از ایشون بسی بهتر ...تعریف از خود 😁محجبه هم هستم چیزی که برای همسرم معیار اصلی بود . مادر اون خانم یه چند وقت بعد طلاق دخترش مادرشوهرم رو دیده بود کلی به خودش و خانواده و دخترش بد و بی راه گفته بود که چرا همسر من رو پس زدن و چه غلطی کرده بودن ...مادر شوهرم هم با لبخند گفته بودن که قسمته دیگه.... از این موارد زیاد تو زندگی دیدم ....به نظرم شما برو به آقا رضا بگو ایشون اعلام کنه شما رو نمیخواد چون اون کسی که باید متضرر بشه شمایی نه ایشون ....که معلوم نیست بعد از محمد قراره عاشق چند نفر دیگه بشی دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
فاطمه جون میگه 🍃🌸 از همان ، که دستِ آفتاب هنوز به پنجره ها نرسیده بود، هر طرف که چشم می‌چرخاندم یکی صدایم می‌زد! هایِ رنگی که دیشب پَهنِشان کردم و تا عطرِ نرم کننده از سمتشان می‌پرید، خشک شده بودند و انگار معلق بودن بینِ زمین و کلافه شان کرده بود که چپ چپ نگاهم می‌کردند و هر بار که چشمم به چشمشان می افتاد پشتِ چشمی برایم نازک می‌کردند تا بروم زودتر نجاتشان بدهم! و هایِ جَلدِ ی ، آن پشت را گذاشته بودند رویِ سرشان و چشم دوخته بودند به پنجره تا بروم به فریادشان برسم؛ و هایِ سبز هم...! و و های نامرتب و کمدهایِ دیواری و ظرفهایِ یک وریه تویِ سینک و همینطور سه چهار کدویِ سبزِ مانده تویِ یخچال و رویِ اجاق که جوش آورده بود و هوار می‌کشید و البته پسرکم که یِ چوبی رنگ کوچکش را از تهِ سبدِ هایش پیدا نمی‌کرد و یک ریز و بلند صدا میزد : ! مامان فریده؟؟! . من اما بدون آنکه حرفی بزنم پیش بند میبندم و بی خیال این هیاهو یکی یکی و با حوصله به فریادِ اهلِ خانه میرسم؛ مثل یک پَری با آن چوب دستیِ کوچکِ جادویی اش! آرام می‌شود و به سرعتِ برق و باد می‌رسد به اینجا ؛ کنارِ آفتابِ قد کشیده یِ سرِ و خورشتِ همان دو سه کدویِ سبز و عطرِ برنجِ دم کشیده! زیرلب با خودم می‌گویم : اما میدانی جان ؟ من که نیستم من فقط یک مادرم؛ تمامِ خانه ! دلانه هات رو برام ارسال کن🍃🌸👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 بشنویم درد دل دختر۱۶ساله
پاسخ شما برای دختر۱۶ساله 🌸🍃🌸🍃 سلام آسمان جان به اون دختر خانم که همسر آقا رضا شده میگم آخه این همه تجربه خوندی از بلاهایی که رمال وجادوگر سر زندگی بقیه آورده بعد میگی رمال معرفی کنید که حلال خدا رو حروم کنه پناه بر خدا به کجا داریم میریم برو خواهر من برو دختر من سوره نور رو فقط معنی ایاتش رو بخون تا بفهمی زن باید چطور خودشو حفظ کنه😕 دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 #زندگی_من
داستان زندگی ، نه اسمشو نمیشه داستان گذاشت چون توی دنیای واقعیم اتفاق افتاده .اتفاقای افتادن که دلمو شکستن ... ناراحتم کردن منزوی شادی خنده نشاط... این اتفاقا باعث شدن ایزانامی بشم که الان هستم. نه داستان نمیگم. سرگذشت 28سال زندگی من این بهتره. پنح تا خواهر گل و سه تا داداش عزیز پیشاپیش من بودن. منم تتغاری ولوس خانواده. به جز دو تا از خواهرام و یه برادرم بقیه ازدواج کردن. گذشته هر کسی یه تلخی وشیرینیای داره. تلخی زندگی من این بود که پدرو مادرم مریض بودن. اما بااینکه مریض بودن مهر ومحبت داشتن واین محبتو تو دل ماهم گذاشتن. مادرم منو سن چهل و سه سالگی بدنیا اورده بود. از همون اول یه دختر یه دنده بودم ، حتما میگین. چرا؟ خب چون مادرم هر کاری کرد نتونست سقطم کنه وبا بدبختی بسیار منو بدنیا اورد. پدرو مادرم میدونستن که عمرشون اونقدری کفاف نمیده که بزرگم کنن. اما بازم بهم محبت میکردن و بااینکه وضع مالی بدی داشتیم برام کم نذاشتن. پدرم مرد کوه کوهسار بود و هرروز میرفت کوه و چیزایی گیاهی می اورد. یه عصر وحشتناکی بود تقریبا سال 79_80مامانم اصفهان بستری بود وپدرم رفته بود کوه. من و دو تای دیگه از اجیام خونه بودیم. اون موقع هنوز ازدواج نکرده بودن. داداشمم با مامانم اصفهان بودن. بابام همیشه نزدیک غروب افتاب میومد خونه که تنها نباشیم. اما اون عصر بابام نیومد. تو کوچه منتظرش موندم اما نیومد. ترسیدیم اخه شب شده بود ساعت 9شب. دل تو دل ما سه تا اجی نبود به اون دوبرادرو همسایمون خبر دادیم. اوناهم رفتن دم مسجد و تو بلندگو اعلام کردن که مردم جمع شن برن دنبال بابام. اون موقع من 9سالم بود. مردم رفتن قسمتی که بابام رفته بود و فردا عصرش بابامو پیدا میکنن. دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🍃...تجربه زندگی...🍃
🌸🍃 بشنویم درد دل دختر۱۶ساله
سلام درخصوص پیام اون دختر ۱۶ساله... 🌸🍃🌸🍃 اول اینکه حس شما عشق نیست! خواهش میکنم اسم هوس رو عشق نزارید.. عشق حسی نیست که تقی به توقی بخوره بپره و بگید این یکی خوب نبود بریم بعدی شما مطمئن باشید که اگر با محمد هم ازدواج کنید باز یکی بهتر دیدید نظرتون عوض میشه اصلا قصدم قضاوت شما نیست، اما شما بیا اول بشین قشنگ با خودت فکر کن بعد سعی کن دیگه به نامحرم نگاه نکنی و تمام حواست و معطوف همسرت کنی این کار شما حتی فکر کردنت خیانت محسوب میشه چون بخوای نخوای پذیرفتی و بله رو دادی! و در آخر اینکه آخوند ها بد لباس و بد تیپ نیستن... اگر شما خوشتون نمیاد میتونستین با لحن بهتر بگین 🌸🍃🌸🍃 سلام به دختر خانومی که نامزد سر عمه شوم هستند عزیزم چشم برنامحرمان ببند تا سیرت و زیبای نامزدت برات نمایان شود دختر خوب شما باطنن دارید به نامزد ت خیانت می‌کنی مگر در خانواده شما حریم محرم نامحرم رعایت نمیشه اینقدر چشم ودلت بی نهایت پی دیگران می‌ره مطمئن باش اگر نامزدیتو بهم بزنی به خاطر زیبایی ظاهری دیگری اگردر کنار اوهمقرار بگیری بازم کسی دیگه میاد بازم دلت هوای نفر بعدی می‌کنه این مقایسه ی شما با دیگران فقط از روی هوس زود گذر است گلم مراقب چم وقلبت باش کاروانسرا نیست که هرکس رو وارد کنی بعد بیرونش کنی عزیزم به خدا توکل کن خصوصیات مثبت همسرت ببین عشق بهش بورز ۰۰۰ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
🌸🍃 بهش گفتم: ولی من هنوزم دلتنگ بغل هاییم که از پشت،دستاتو دور کمرم قلاب میکردی و منو میبردی به خاطرات گذشته... همون روزایی که برام غذا درست میکردی و یاس های مورد علاقمو میخریدی؛ منم کنار کلبه کوچیکمون برات چای آتیشی درست میکردم و تو سراسر لبخند میشدی .<🏡🫂.> دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100
برای هم دعا کنیم 🌸🍃 سلام آسمان جان ان‌شاءالله که عاقبت بخیر بشی بابت زحماتی که برا کانال میکشید ممنونم بزرگوار من دختر دبیرستانی هستم و آرزو دارم که همسر آینده ام با خدا و با اخلاق و مذهبی باشه خلاصه که چله شهدا گرفتم (برا ازدواج) و روز اول که شروع کردم همون روز زنگ زدن ولی هنوز باهم صحبت نکردیم ولی شرایطشون بد نیست من دوست دارم همسری با ایمان و با اخلاق نصیبم باشه که با ازدواج با او به خدا نزدیک تر بشم و ازتون می‌خوام اگه شهدا جوابمو دادن و خدا مصلحت می‌دونه که ازدواج سر بگیره اگر هم نه که هرچی خدا بخواد دعا کنید برام از اعضاتون بخواهید که برام دعا کنند.❤️ دلانه هات رو برام ارسال کن🌸🍃👇 @Aseman100