#مدح_مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
گر چنین است چه کردهست ندانم با عرش
آه! طفلی که غریب است و اسیر است و یتیم
از چه ویران نشدی ای فلک آندم که شدند
اهلبیت شه بییار به ویرانه مقیم
ساخت ویرانهنشین ظلم عدو قومی را
که خداوند ثنا گفته به قرآن کریم...
گشت آن سلسله را روز و شب و صبح و مسا
آه و فریاد انیس و، غم و اندوه ندیم
بود با یاد قد تازه جوانان همه را
قدی از هجر دوتا و دلی از غصّه دو نیم
دید در خواب رقیّه که به دامان پدر
کرده جا با دلی آسوده ز هر وحشت و بیم
بگُشودی دهن از شوق پدر بهر سخن
بشکفد غنچه به وقت سحر از فیض نسیم...
گشت بیدار و برآورد خروش و سر شاه،
آمد از بهر تسلّای وی از لطف عمیم
داشت از بهر پذیرایی مهمان عزیز
نیمهجانی به تن و کرد همان دم تسلیم...
شاعر/ صغیر اصفهانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
نیزهدارت به من یتیمی را
داشت از روی نی نشان میداد
پیش چشمان کودکانت کاش
کمتر آن نیزه را تکان میداد
تو روی نیزه هم اگر باشی
سایهات همچنان روی سرِ ماست
ای سر روی نیزه! ای خورشید!
گرمیات جان به کاروان میداد
دیگر آسان نمیتوان رد شد
هرگز از پیش قتلگاه... آری
به دل روضهخوان تو -که منم-
کاش قدری خدا توان میداد:
سائلی آمد و تو در سجده
«انّمایی» دوباره نازل شد
چه کسی مثل تو نگینش را
اینچنین دست ساربان میداد؟
کمکم آرام میشوی آری
سر روی پای من که بگذاری
بیشتر با تو حرف میزدم آه
درد دوری اگر امان میداد
شاعر/ رضا یزدانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
با سر رسیدهای بگو از پیکری كه نیست
از مصحف ورقورق و پرپری كه نیست
سر مینهم به سردی این خاکها... کجاست
دستان مهربان و نوازشگری که نیست؟
باید برای شستن گلزخمهای تو
باشد زلال زمزمی و کوثری که نیست
قاری خسته! تشت طلا و تنور نه!
شایسته بود شأن تو را منبری که نیست
آزاد شد شریعه همان عصر واقعه
یادش بهخیر ساقی آبآوری که نیست
تشخیص چشمهای تو در این شب کبود
میخواست روشنایی چشم تری که نیست
دستی کشید عمه به این پلکها و گفت:
حالا شدی شبیه همان مادری که نیست
دیروز عصر داخل بازار شامیان
معلوم شد حکایت انگشتری که نیست
شاعر/ یوسف رحیمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
دختری ماند مثل گل ز حسین
چهرهاش داغ باغ نسرین بود
جایش آغوش و دامن و بر و دوش
بسکه شور آفرین و شیرین بود
طفل بود و یتیم گشت و اسیر
جای دامان، مکان به ویران داشت
ماهِ رویش نبود بیپروین
ابرِ چشمش همیشه باران داشت...
بود دلگرم با خیالِ پدر
بیخبر بود از سِنان و سُنین
راه میرفت و دست بر دیوار
روی دیوار، مینوشت «حسین»
پا پُر از زخم و دست، بیجان بود
جسم، شبگون و چهره، چون مهتاب
مینشست و به روی صفحۀ خاک
مشق میکرد، طفل، بابا، آب
شبی از درد و گریه خوابش برد
دید جایش به دامن باب است
جَست از شوقِ دل ز خواب و بدید
آرزوها چو نقش، بر آب است
چشم خالی ز خواب، شد پُر اشک
گشت درگیر، بغض و حنجرهاش
دوخت بر راه دیده و کمکم
خود به خود بسته شد دو پنجرهاش
گر چه ویرانه در نداشت، به شب
بختِ آن طفل، حلقه بر در زد
دید، دختر ز پای افتادهست
با سر آمد پدر به او سر زد
من غذا از کسی نخواستهام
گر چه در پیکرم نمانده رمق
شوق و امید و عاطفه، گل کرد
دست، لرزید و رفت سوی طبق
بینِ ناباوری و باور، ماند
نکند باز خواب میبینم!
این همان غنچۀ لب باباست؟
یا سراب است و آب میبینم؟...
این ملاقات ماه و خورشید است
ابرها سوختند و آب شدند
بازدید پدر ز دختر بود
آب و آیینه بیحساب شدند
گفت نشکفته غنچهام، امّا
لاله در داغها سهیمم کرد
دو لبم یک سخن ندارد بیش
کی در این کودکی یتیمم کرد؟
چهرهام را چو عمه میبوسید
گریه میکرد و داشت زمزمهای
علّتش را نگاه من پرسید
گفت خیلی شبیه فاطمهای
راست است این که گفتهاند به من
مادرت سیلی از کسی خوردهست؟
چه ازو سر زده؟ مگر او هم
مثل من اِسمی از پدر بردهست
یاد داری مدینه موقع خواب
دستِ تو بود بالش سر من
روی دو پلکِ من دو انگشتت
که، بخواب ای عزیز، دختر من...
تا گل روی تو نمیدیدم
چشم من کاسۀ گلابی بود
در میان دو دست تو رخ من
مثل عکسی میان قابی بود
باز تصویرِ من ببین امّا
خود نپنداری اشتباه شدهست
قاب اگر نیست، چهره آن چهرهست
عکسِ رنگی فقط، سیاه شدهست
یاد داری که با همین لبها
بوسه دادی به روی من هر صبح
دست و انگشتهای پُر مهرت
شانه میکرد موی من، هر صبح
یاد داری که صبح و شب، هرگاه
میشدی بر نماز، آماده
دخترت میدوید و میدیدی
مُهر آورده است و سجّاده...
خاطراتیست خواندنی امّا
حیف، دفتر، سه برگ دارد و بس
سطر آخر خلاصه گشته، بخوان
دخترت شوقِ مرگ دارد و بس...
با پدر دختری که اُنس گرفت
بَرَدش در سفر پدر با خود
خیز و دستم بگیر در دستت
یا بمان، یا مرا ببر با خود
بهر پاسخ به بوسههای پدر
گل لب را به غنچهاش بگذاشت
خواست تا درد او کند درمان
جان بر لب رسیدهاش برداشت
شاعر/ علی انسانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا
دلم گرفت از این کوچههای سرد غریبه
چه دیر آمدی ای سر! کجاست پیکر بابا؟
میان شام سیاهی که یک ستاره ندارد
دلم خوش است به نور حضور پرپر بابا
چرا نبود در آن روز، فرصتی که خدایا
منِ سه ساله شوم پاسدار سنگر بابا
چه خوب میشد اگر میشد این پرندهٔ کوچک
میان خون و پریدن، فدای باور بابا
صبور باش! سرت سربلند باد! مبادا
نگاه دشمنی افتد به دیدهٔ تر بابا
بخوان برای من امشب در این سکوت خرابه
که خواب سرخ ببینم، بریده حنجر بابا
مرا ببر به دیارم، به کوچههای مدینه
به خانهمان، به همان کلبهٔ محقّر بابا
و چند لحظهٔ بعد، آن صدای گریه نیامد
رسیده بود گل کوچکی به محضر بابا
شاعر/ منصوره عرب سرهنگی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
رفتی و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی!
من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور
من بودم و تو، نیمهشب، دروازهٔ شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی
در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشمهای خستهٔ من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خستهٔ من
ای لاله! من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمیگیرم سراغی
شاعر/ سیدمحمدجواد شرافت
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺رباعی و دوبیتی
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
ای عمّه! کمک کن که ز جا برخیزم
انگار مسافر من از راه رسید!
شاعر/ سیدمحمد بابامیری
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بیوطن بر شانۀ توست
کمی ای نیزه امشب مهربان باش
سر بابای من بر شانۀ توست
شاعر/ سیدحبیب نظاری
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
429.8K
🎵 سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺سنتی/ نوحه
آشفته شد خواب کوفیان
طوفان کرده طفل نیمهجان
در ویرانه محشری به پاست
رقیه گردیده خطبهخوان
🔸یک دختر خواب بابا دیده
عالم از گریهاش لرزیده
ابتا یا حسین مظلوم
امشب سهم دخترت شدی
ماه شام خواهرت شدی
با موی خاکستری چرا
مهمان نیلوفرت شدی
🔸رفتی شد خیمه غارت بابا
آه از رنج اسارت بابا
ابتا یا حسین مظلوم
بعد از تو شد موی سفید
قدم مثل مادرت خمید
بی تو چه زجری کشیدهام
اما مویم را کسی ندید
🔸مجروحم، خستهام، دلگیرم
امشب که آمدی میمیرم
ابتا یا حسین مظلوم
شعر و سبک/ حسین عباس پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
602.8K
🎵 سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ زمینه
از روی ناقه، افتاده بودم
بابا اگه نبودی تو، توی بیابون
جون داده بودم
🔸منتظرم موندی تا اومدم
با خار صحرا شدم همقدم
نمیدونم زجر و خولی چرا
میزدنم تا صدات میزدم
🔹آروم ندارم - باباجونم (3)
تویی قرارم - باباجونم (3)
از درد دلهات، با من نگفتی
اما دیده بودم بابا، از روی نیزه
پایین میافتی
🔸بابا امون از دل خواهرت
سنگا چه کاری دارن با سرت
هرکاری کردم تو آغوش من
نیفتاد آخر سر اطهرت
🔹دار و ندارم - باباجونم (3)
تویی قرارم - باباجونم (3)
شعر و سبک/ محمدرضا رضایی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
742.9K
🎵 سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ زمزمه، زمینه
روزا گریونم، شبها بیخوابم
خیلی بیجونم، خیلی بیتابم
🔸از اونیکه تو رو رو نیزهها بُرد نمیگذرم
از اونیکه منو ازت جدا کرد نمیگذرم
از اونیکه منو خرابه آورد نمیگذرم
از اونیکه منو زد و رها کرد نمیگذرم
🔹چشمم روشن، لباتم که پارهست
چشمم روشن، سرت روبرومه
چشمم روشن، این از حال بابام
چشمم روشن، اونم که عمومه
بابا حسین، بابا حسین...
سخته تنهایی، دشمن بیرحمه
حالم رو تنها، عمه میفهمه
🔸از اونیکه منو از ناقه انداخت نمیگذرم
از اونیکه منو به غم اسیر کرد نمیگذرم
از اونیکه منو با کعبِ نی زد نمیگذرم
از اونیکه منو یهویی پیر کرد نمیگذرم
🔹چشمم روشن، موهاتم که سوخته
چشمم روشن، لبت غرق خونه
چشمم روشن، تو و چوب دشمن
چشمت روشن، من و تازیونه
بابا حسین، بابا حسین...
روضه میخونم، گریه میبارم
بابا من خیلی، از شام بیزارم
🔸از اونیکه زخممو نمک زد نمیگذرم
از اونیکه میزد ما رو هر بار نمیگذرم
از اونیکه منو خارجی خونده نمیگذرم
از اونیکه منو آورد تُو بازار نمیگذرم
🔹چشمت روشن، نمیبینه چشمام
چشمت روشن، پاهام جون نداره
چشمت روشن، همون زجر نامرد
هر وقت دیدم، منو زد دوباره
بابا حسین، بابا حسین...
شعر و سبک/ حمید رمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
1.04M
🎵 سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ زمزمه، زمینه
حالا که به تو رسیدم، دیگه گریه بسه
حالا که بابامو دیدم، دیگه گریه بسه
🔸آبله های پاهام بمونه، زخمای روی لبام بمونه
گله ندارم بشرط این که، دیگه کنارم بابام بمونه
🔹من نمیگم، تو بگو که درد و دل های تو بیشتره
من نمیگم، تو بگو چرا موهات پر از خاکستره
🌀فدای سرت، همۀ زخمام
بمیرم برا، زخمای بابام
بابایی، بابایی...
شب بیکسی سر اومد، دیگه گریه بسه
بابایی که با سر اومد، دیگه گریه بسه
🔸روضه های شهر شام بمونه، کبودی گونه هام بمونه
گله ندارم بشرط اینکه، دیگه کنارم بابام بمونه
🔹من نمیگم، تو بگو کی موهای سرت رو کشیده
من نمیگم، تو بگو چرا سرت بوی تنور میده
🌀فدای سرت، تموم دردام
بمیرم برا، زخمای بابام
بابایی، بابایی...
حالا که رسیده مهمون، دیگه گریه بسه
من خوب خوبم باباجون، دیگه گریه بسه
🔸طعنه های پشت بام بمونه، بازارا و ازدحام بمونه
گله ندارم بشرط اینکه، دیگهکنارم بابام بمونه
🔹من نمیگم، تو بگو بابا کجا بودی این دو سهروز
من نمیگم، تو بگو چرا لب تو خونیه هنوز
🌀فدای سرت سفیده موهام
بمیرم برا زخمای بابام
بابایی، بابایی...
شعر و سبک/ حمید رمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
1.18M
🎵 سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ سنگین
از خواب پرید و هق هقش
توو گوش شب پیچید
ای کاش بابا میومدو
دل تنگیشو میدید
🔸هی دستشو میکشه رو سرش
بلکه این دفعه، معجرش باشه
عمه میگه خیر نبینه ببین
جوری زد که دیگه قامتش تاشه
🔹بابا، کی میرسه فردا
خسته شدم دیگه
از درد این زخما
بابا، دیگه نرو تنها
واسه منم سخته
موندن توو این دنیا
بابا، بابا حسین (2) بابا، بابا حسین جان
بابا فدای تو بشم
دلتنگ تو میشم
گفتی همینکه بخوامت
با سر میای پیشم
🔸بابا ببخش دخترت رو اگه
اومدی تو ولی، اون به هم ریخته س
موهام از اون عصر عاشورا
توی آتیشِ خیمه ها سوخته س
🔹بابا، ای سرتر از سرها
حتی روی نیزه
منو نذار تنها
بابا، سه سالمه اما
میسوزه پهلوهام
شدم مث زهرا
بابا، بابا حسین (2) بابا، بابا حسین جان
شعر و سبک/ حمید رمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
841.5K
🎵شبیه همین سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ سنگین
عمه ببین اومد بابا، گمون کنم باید برم
ببخش اگر باعث زحمتت شدم من
ببخش اگر توی مسیر، هی جا میموندم از همه
میزد همهش به جای من شما رو دشمن
🔸چیزی ندارم غیر شکوههایی که بیصدا موند
یه گوشواره داشتم که اون هم میون کوفه جا موند
🔹چهجوری از یاد ببرم، نمازای نشستتو
گریههای شبونتو، اون بغضای شکستتو
بابا حسین، بابا حسین...
رسیدی از راه عاقبت، مهمون من مهمون من
بیتو رقیه موند و اشک بیحسابش
یادش بخیر گفتی همش، اون روزا توی مدینه
که هستی دختر چیه به جز حجابش
🔸اگر با تازیانهها شده کبود بازوی من
ولی نامحرمی نگاش نیفتاده به موی من
🔹نگو که تنهام میذاری، نگو به فکر رفتنی
بگو بگو به دخترت، من الذی ایمتنی
بابا حسین، بابا حسین...
شعر و سبک/ رضا یزدانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
699.6K
🎵شبیه همین سبک عزاداری
#سینهزنی_حضرت_رقیه سلام الله علیها
🔺هیئتی/ سنگین
دیشب دوباره خوابتو دیدم
تو رؤیا بازم روتو بوسیدم
دارم دیگه از غصه جون میدم
بابا جونم (2)
🔸بدون تو برا من این زندگی عذابه
بیا ببر باباجون منو از این خرابه
🔹رفتی و بیتو دلم خونه پریشونه بابایی
دخترت مونده تو ویرونه غریبونه بابایی
بابا حسین مظلوم (4)
بابا نمیپرسم کجا بودی
تو پیش ما رو نیزهها بودی
رو خاک بیابون رها بودی
بابا جونم (2)
🔸دلم دوباره تنگه، برا علی اکبر
یادم نرفته دشمن رحمی نکرد به اصغر
🔹رفتی و دیدم که غرق خون اسیر نیزههایی
دل پریشونم، من الذی ایتمنی بابایی
بابا حسین مظلوم (4)
شعر و سبک/ محمدرضا رضایی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
خدا به طالعتان مُهر پادشاهی زد
به سینه ی احدی دست رد نخواهی زد
در آسمان سخاوت یگانه خورشیدی
تمام زندگی ات را سه بار بخشیدی
گدا ز کوی تو هرگز نرفته ناراضی
عزیز فاطمه! از بس که دست و دل بازی
مدینه شاهد حرفم؛ فقیر سرگشته
همیشه دست پر از محضر تو برگشته
به لطف خنده تان شام غم سحر گردد
نشد که سائل تان ناامید برگردد
خدا به شهد لبت مزه ی رطب داده
کریم آل محمد تو را لقب داده
تبسم نمکینت چقدر شیرین است!
دوای درد یتیم و فقیر و مسکین است
خوشا به حال گدایی که چون شما دارد
در این حرم چقدر او برو بیا دارد
به هر مسافر بی سر پناه جا دادی
به دست عاطفه حتی به سگ غذا دادی
گره گشایی ات از کار خَلق، ارث علی است
مقام اولی جود و بخششت ازلی است
به حج خانه ی دلبر چه ساده می رفتی
همه سواره ولی تو، پیاده می رفتی
شما ز بس که کریم و گره گشا بودی
دل کویر به فکر پیاده ها بودی
امام رأفت دوران بی مرامی ها
نشسته ای سر یک سفره با جزامی ها
خیال کن که منم یک جزامی ام آقا
نیازمند نگاه و سلامی ام آقا
چقدر مثل علی از زمانه رنجیدی
سلام داده، جواب سلام نشنیدی!
امام برهه ی تزویرهای بسیاری
به وقت رفتن مسجد، زره به تن داری
کریم شهر مدینه! غریب افتادم
به جان مادرت آقا برس به فریادم
خودت غریبی و با دردم آشنا هستی
رفیق واقعی روزهای بی دستی
بگیر دست مرا، دست بسته ام آقا
ضرر زدم به خودم، ورشکسته ام آقا
دل از حساب قنوت تو سود می گیرد
دعای دست رحیمت چه زود می گیرد
چه شد غرور تو آقا شکست در کوچه ؟!
بگیر دست مرا با خودت ببر کوچه...
چه شد که بغض گلوگیر گوشه گیرت کرد؟
کدام حادثه اینگونه زود پیرت کرد؟
چگونه این همه غم در دل شما جا شد؟!
بگو که عاقبت آن گوشواره پیدا شد؟؟
شاعر/ وحید قاسمی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
بزم حسن حال و هوایش فرق دارد
از ابتدا تا انتهایش فرق دارد
اینجا همه کاره کریم اهل بیت است
آقا نگاهش بر گدایش فرق دارد
با دست خالی برنمیگردی از این در
بیت الکرم جود و سخایش فرق دارد
چشمی که گریان عزای مجتبی شد
بر او خدا لطف و عطایش فرق دارد
گریه نکرده مزد کارت را گرفتی
گریه کنی که ماجرایش فرق دارد
آقا خودش فرموده از کوچه بخوانید
اصلاً گریز روضه هایش فرق دارد
دارد صدای سیلی از کوچه می آید
این مجلس روضه عزایش فرق دارد
شاعر/ محمدحسن بیاتلو
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
بیچاره دستی که گدای مجتبی نیست
یا آن سری که خاک پای مجتبی نیست
بر گریه ی زهرا قسم مدیون زهراست
چشمی که گریان عزای مجتبی نیست
وقتی سکوتش این همه محشر بپا کرد
دیگر نیازی به صدای مجتبی نیست
در کربلا هر چند با دقت بگردی
چیزی به جز عشق و صفای مجتبی نیست
کرب و بلا با آن همه داغ و مصیبت
هم پایه ی درد و بلای مجتبی نیست
طوری تمام هستیش وقف حسین شد
انگار قاسم هم برای مجتبی نیست
«یا اهل العالم ما گدای مجتبائیم
ما خاک پای خاک پای مجتبائیم»
آیا شده بال و پرت افتاده باشد؟
در گوشه ای از بسترت افتاده باشد؟
آیا شده مرد جمل باشی و اما
مانند برگی پیکرت افتاده باشد؟
آیا شده در لحظه های آخرینت
چشمت به چشم خواهرت افتاده باشد؟
آیا شده سجاده ات هنگام غارت
دست سپاه و لشگرت افتاده باشد؟
«مظلوم و تنها و غریب عالمین است
گریه کن غمهای این بی کس حسین است»
شاعر/ علی اکبر لطیفیان
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
میان هجمۀ غمها اگر پناه ندارد
حسین هست نمیگویم او سپاه ندارد
حسین مرهم زخم برادر است و غمی نیست
زمانه حرمتشان را اگر نگاه ندارد
حسین هست که سر روی شانهاش بگذارد
حسین هست نیازی به تکیهگاه ندارد
میان لشکر او مرد مانده؟ آه نمانده
درون خانۀ خود یار دارد؟ آه ندارد
زمانه تلخترین زهر را به کام حسن ریخت
دلاوری که به جز ترک جنگ، راه ندارد
کسی که صلح حسن را غلط شمرد ندانست
امام مفترض الطاعة اشتباه ندارد
درید قلب حسین آن چنان ز داغ برادر
که احتیاج به گودال قتلگاه ندارد
شاعر/ حسین عباس پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
کیست او؟ آنکه بین خانۀ خود
مکر دشمن مجاورش بودهست
او که انگار در تمام قرون
هرچه غربت معاصرش بودهست
او که از روزهای کودکیاش
شعله در خانۀ دلش افتاد
دم به دم داغ ظهر عاشورا
در نفسهای آخرش بودهست
نه فقط شد مدینه مدیونش
کربلا میوه داد از خونش
آن شهیدی که سیدالشهدا
هر شب جمعه زائرش بودهست (📚)
صلح او تیغ در نیام علیست
کربلا جلوۀ قیام علی است
باطن تیغ مرتضاست یکی
فرق قصه به ظاهرش بودهست
آن زمان که مسافری خسته
لب گشوده به طعنه و توهین
میزبان در عوض فقط فکرِ
آب و نان مسافرش بودهست
«دوستان را کجا کند محروم
او که با دشمنان نظر دارد»
دشمنش میهمان سفرۀ اوست
چه رسد آنکه شاعرش بودهست
شاعر/ سیدمحمدمهدی شفیعی
💠 امام باقر علیهالسلام فرمود:
«أَنَّ اَلْحُسَيْنَ بْنَ عَلِيٍّ كَانَ يَزُورُ قَبْرَ اَلْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ، كُلَّ عَشِيَّةِ جُمُعَةٍ»
امام حسین علیهالسلام قبر امام حسن عليهالسلام را هر شب جمعه زیارت میکرد.
📚 تفصیل وسائل الشیعة | ج۱۴ | ص۴۰۸
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
نشستم گوشهای از سفرۀ همواره رنگینت
چه شوری در دلم افتاده از توصیف شیرینت
به عابرها تعارف میکنی دار و ندارت را
تو آن باغی که میریزد بهشت از روی پرچینت
کرم یک ذره از سرشار، سرشارِ صفتهایت
حسن یک دانه از بسیار، بسیارِ عناوینت
دهان وا میکند عالم به تشویق حسین اما
دهانِ خاتم پیغمبران واشد به تحسینت
تو دینِ تازهای آوردهای از دیدِ این مردم
که با یک گل کنیزی میشود آزاد در دینت
مُعزّ المؤمنین خواندن مُذلّ المؤمنین گفتن،
اگر کردند تحسینت اگر کردند نفرینت،
برای تو چه فرقی دارد، ای والتین و الزیتون
که میچینند مضمون آسمانها از مضامینت
بگو با آن سفیرانی که هرگز برنمیگشتند
خدا واداشت جبرائیلهایش را به تمکینت
بگو تا آفتاب از مغربِ دنیا برون آید
که سرپیچی نخواهد کرد خورشید از فرامینت
بگو تا تیغ بردارد اگر جنگ است آهنگت
بگو تا تیغ بگذارد اگر صلح است آیینت
خدا حیران شمشیر علی در بدر و خندق بود
علی حیران تیغ نهروانت تیغ صفینت
بگو از زیر پایت جانماز این قوم بردارند
محبت کن! قدم بگذار بر چشم محبینت
تو را پایین کشیدند از سر منبر که میگفتند:
چرا پیغمبر از دوشش نمیآورد پایینت
درون خانه هم محرم نمیبینی، تحمل کن
که میخواهند، ای تنهاترین! تنهاتر از اینت
تو غمهای بزرگی در میان کوچهها دیدی
که دیگر این غمِ کوچک نخواهد کرد غمگینت
از آن پایی که بر در کوفت بر دل داشتی داغی
از آن دستان سنگین بیشتر شد داغ سنگینت
سر راهت میآمد آنکه نامش را نخواهم برد
برای آنکه عمری تازه باشد زخم دیرینت
برای جاریِ اشکت سراغ چاره میگردی
که زینب آمده با چادر مادر به تسکینت
به تابوت تو زخمِ خویش را این قوم خواهد زد
چه میشد مثل مادر نیمۀ شب بود تدفینت
صدایت میزند اینک یتیمت از دل خیمه
که او را راهی میدان کنی با دست آمینت
هزاران بار جان دادی ولی در کربلا آخر
در آغوش برادر دست و پا زد جان شیرینت
کدامین دست دستِ کودکت را بر زمین انداخت؟
همان دستی همان دستی که روزی بوده مسکینت
دعا کن زخم غمهایت بسوزاند مرا یک عمر
نصیبم کن نمک از سفرۀ همواره رنگینت
شاعر/ سیدحمیدرضا برقعی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
همیشه سفرهاش وا بود با ما مهربانی کرد
هزاران بار آزردیمش اما مهربانی کرد
دلش اندازۀ ریگ بیابان بیوفایی دید
ولی اندازۀ آغوش دریا مهربانی کرد
نگاهش شرح نابی بود از «الجار ثمّ الدار»
اگر با این و آن مانند زهرا مهربانی کرد
چه خواهد کرد با مهمان کوی خویش آن مردی
که با دشنامگوی خویش حتی مهربانی کرد
چرا دنیا به کامش ریخت زهر غصّه و غم را؟
چرا با مهربانیهای او نامهربانی کرد؟
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»
دل او میگرفت از آن همه زخمزبان هرگاه
نظر میکرد بر انگشترش: اَلعِزَةُ لِله
کسی که در پناه شانۀ او کوهسار و دشت
کسی که ریزهخوار سفرۀ او آفتاب و ماه
مگر تاریخ غربتزا! چه رخ دادهست در ساباط
که سجاده کشیده زیر پای خستۀ او آه
قیامش مستتر گشتهست در غمنامۀ صلحش
و صلحش میشناساند به مردم راه را از چاه
خجالت میکشد حتی زره زیر عبای او
از آن یاران ناهمراه، آن یاران ناهمراه
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»...
مدینه کوفه شد، کوفه دوباره از صدا افتاد
و اما بعد... یاد خطبههای مرتضی افتاد
و اما بعد... «این مردم خدایا خستهاند از من»
و پژواک صدایی مهربان در گوشها افتاد
مدینه کوفه شد کوفیتر از آنی که بنویسم
خدایا این چه آتش بود در دامان ما افتاد
بهپیش غیرت چشم برادرهای بیتابش
تنی - انگار کن پیراهن یوسف - رها افتاد
و امّا بعد... تابوت از هجوم تیرها گل داد
و باران شد، تو گویی اشک از چشم خدا افتاد
«الا ای تیرهایی که پی تشییع میآیید
نبوده یارِ او جز غم به یارانش بفرمایید»
شاعر/ رضا یزدانی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
...من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
در نام تو چه حس غریبی نهفته است
در نام تو چه خاطرهها میشود مرور
آقا غریب هستی و وقت سرودنت
حسی غریب در دل من میکند ظهور
من هم غریب مثل تو یا أيها الغریب
من کی صبور مثل تو یا أيها الصّبور
با تو چقدر ماهیتم فرق میکند
مانند ایستادن شب در حضور نور
در پیشگاه آینه مرد مقربی
تو بضعة الرسولی و ریحانة النبی
ای نور روشنای دل و خانهٔ نبی
ای جایگاه عرشی تو شانهٔ نبی
روح تو آسمان نه که هفت آسمان کم است
نور تو ابتدای جهان، روح عالم است
از قلب تو ندیدهام آقا رحیمتر
از بخشش و کرامت دستت کریمتر
حاتم به دست بخشش تو بوسهها زده است
نزد فقیر بر لب تو نه نیامده است...
سنگ صبور، مأمن غمها و دردها
ای خانهات پناه همه کوچهگردها
صلحت حماسهایست که با روضه توام است
صلحت چقدر آینهدار محرم است
باید شناخت صبر و شکیبایی تو را
باید گریست یک دهه تنهایی تو را
در لحظه لحظه زندگی تو غم است، آه
غربت همیشه با دل تو توام است، آه
هر لحظهٔ تو بوده نشان از غریبیات
وای از غم دل تو، امان از غریبیات
هر روز شهر بر غمت افزود وای من
دشنام بود و نام علی بود وای من
عمری غریب بوده ولی صبر کردهای
مانند لحظههای علی صبر کردهای
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
یک قطعه خاک وسعت یک غربت مدام
یک قطعه خاک مدفن چار آسمان امام
یک قطعه که شنیدن آن گریهآور است
آن قطعهای که مدفن مخفی مادر است
شیعه همیشه داشته داغی وسیع را
داغ وسیع غربت تلخ بقیع را
در این هجوم درد و غم و داغ بیامان
صبری دهد خدا به دل صاحبالزمان
شاعر/ سیدمحمدرضا شرافت
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مدح_مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
تنها نه آسمان و زمین، عالم وجود
در زیر سایۀ علم توست یا حسن
عرش خدا مدینه، دل انبیا بقیع
جان شمع روشن حرم توست یا حسن
عالم اگر ثنای تو گویند صبح و شام
تا صبح روز حشر کمِ توست یا حسن
سرتا به پات حسن خداوند سرمد است
آیینۀ تمامنمای محمّد است...
تو مظهر خدایی و جان پیمبری
قرآن مصطفی به سر دست حیدری
هم دومین وصیِ رسول مکرمی
هم اولین سلالۀ زهرای اطهری
باید سرود مدح تو را با زبان وحی
از وصف جن و انس و ملائک فراتری
حُسن خدا به حُسن تو دیدار میشود
چون حُسن بیحدود خدا را تو مظهری
هم صبر توست حکم خدا هم قیام تو
در هر دو حال بر همه مولا و رهبری
چون و چرا به کار تو خود کفر دیگر است
چون و چرا به کار خداوند اکبر است
ای دین حق به صبر تو پاینده یا حسن
صبرت حدیث نهضت آینده یا حسن
صبر تو بود تیغ خداوند در غلاف
صلحت به خصم، ضربۀ کوبنده یا حسن
صلح تو و معاویه؟ باور نمیکنم
دشمن ز کار توست سرافکنده یا حسن
تو خود تمام دینی و او خود تمام کفر
او تیرگی، تو مهر فروزنده یا حسن
تا بود، بود حق به وجود تو پایدار
تا هست، هست دین ز دمت زنده یا حسن
شاعر/ غلامرضا سازگار
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
سکهها ایمانشان را برد، بیعتها شکست
یک به یک سردارها رفتند قیمتها شکست
دست بدعت جانماز از زیر پای او کشید
در شب شومی که قبح هتک حرمتها شکست
خنجر مأموم بر پای امامش زخم زد
قامت دین را نماز بیبصیرتها شکست
دشمنان زخمش زدند و دوستان زخم زبان
آه، این آیینه را سنگ ملامتها شکست
زهر جعده تلختر از صلح تحمیلی نبود
زهر را نوشید و بغضش بعد مدتها شکست
شاعر/ حسین عباس پور
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |
#مرثیه_امام_حسن_مجتبی علیه السلام
به روی شانۀ خاتم، که چون نقش نگین باشد
نشان نام او باید معزّ المؤمنین باشد
چه بر میآید، از آن آذرخشی که جمل را سوخت؟
که صلحش نیز صلحی فتنهسوز و آتشین باشد...
گذشت از جانماز زیر پایش هم کریمانه
مبادا لحظهای کوتاه زیر دِین دین باشد
دریغ از یار و از سردار و این دنیای غدّار و...
دریغ از روزگاری که ولی، تنهاترین باشد
چنان میراثدار لایقی از غربت مولاست
که باید چندسالی، چون علی خانهنشین باشد
نباید حرف را از خانه بیرون برد، اما آه
کدام آیینه آهش را و رازش را، امین باشد؟!
صدا زد زینب خود را و خواند آهسته در گوشش:
که ای خواهر، مرا در خانه دشمن در کمین باشد!
بیاور طشت را، اینک هلاهل هم ز پا افتاد
خیالش هم نمیکرد این دل خون اینچنین باشد...
بخوان از چشمهایم باقی ناگفتههایم را
در آن حاشا اگر حرفی به غیر از حا و سین! باشد
نگین عرش را هم جای من یک بوسه مهمان کن
دمی که زینت دوش نبی روی زمین باشد
شاعر/ سیدمحمدجواد میرصفی
با "سوز و ساز" همراه باشید:
| https://eitaa.com/Soozosaz |