eitaa logo
ماهنامۀ سوره
577 دنبال‌کننده
179 عکس
16 ویدیو
11 فایل
ماه‌نامهٔ «سوره» ارتباط با ادمین؛ @Sourehmagazine_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «سونسوز»؛ رضا جمالی ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فجر ‌🆔 @Sourehmag
▫️ فروشنده ✍ میثم بال‌زده یکی از سکانس‌های پایانی؛ پیرمردهای فیلم‌ساز درون چشمهٔ آب‌گرمی در حال آب‌تنی‌اند. کاظم به مصیبتی که سرش آمده فکر می‌کند و پس از یکی به دو کردن با بقیه، سرش را در آب فرو می‌کند و تنها کمر برهنه و پُرمویش روی آب می‌ماند. زیبایی‌شناسیِ جذاب و بومیِ سینماگرِ هنرمند! باقی پیرمردها هم یک به یک همین کار را تکرار می‌کنند. فیلم‌ساز با حوصله از کمر برهنهٔ همه‌شان نماهای مطلوبش را می‌گیرد و حتی یک بار دیگر تکرار می‌کند. چشم‌مان تاب بر می‌دارد و روح‌مان جلا می‌خورد از این طبیعتِ بکر و دست‌نخورده! تصویر موهن و تحقیرآمیز فیلم‌ساز از روستا و مردمش تکمیل می‌شود؛ قه‌قهه‌های پایتخت‌نشینان بر ساده‌دلی روستاییان نیز! در پایان فیلم‌ساز جَست می‌زند و ناشیانه دوربین را بر می‌دارد و از دست روستاییان فرار می‌کند، به سوی خوش‌بختیِ احتمالی. عنوان‌بندی پایانی بالا می‌آید، نیمی فارسی و نیمی انگلیسی، برای خوش‌بخت‌کننده‌های چشم آبی که بناست فیلم بهشان فروخته شود. سینما مدیوم بی‌رحمی است و بی‌هیچ لکنتی، نیت و باطن فیلم‌ساز را رو می‌کند… 🆔 @Sourehmagazine
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «داد»؛ ابوالفضل جلیلی ‌ ‌ ‌🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «داد»؛ ابوالفضل جلیلی ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فجر ‌🆔 @Sourehm
▫️ ای دادِ بی‌داد! ✍ فردین آریش داد یعنی عدالت. این را از معادل ترجمه انگلیسی فیلم فهمیدم که زیرنویس شده بود. وگرنه حتی معنای مدنظر و مستتر در اسم فیلم هم با آن تصاویر نامنسجمی که در طول فیلم دیدیم، قابل درک نبود. قصد بی‌احترامی ندارم، اهلش هم نیستم، اما خود فیلم خیلی زود سر شوخی را با آدم باز می‌کند و نمی‌گذارد و اصرار هم دارد که جدی‌اش نگیریم. من خیلی زور زدم «داد»ِ ابوالفضل جلیلی را بفهمم. واقعاً می‌گویم. اما برای درک و همدلی با حال و هوای فیلم، از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود! فیلم به خوبی توانسته همه جذابیت‌های‌ ممکن را از خود سلب کند و با خلق موجوداتی عجیب‌‌الخلقه‌ که وجوه آدمیزادی از آنها گرفته شده است، درحالیکه می‌توانند‌ بدیهی‌ترین‌ مسائل را درک نکنند و همزمان درباره جهان‌های‌ موازی داد سخن سر دهند، شعبده‌بازی‌ ملال‌آور‌ و ناشگفت‌انگیز خود را ادامه دهد. «داد»، مجموعه‌ای‌ است از جزئیات بیهوده که می‌تواند هزار ساعت طول بکشد، بی‌آنکه‌ دقیقه‌ای‌ قصه تعریف کند و ایده‌ای‌ معین را گسترش دهد. با نماهایی تکراری از راه رفتن‌های‌ پسرک نوجوان، از خوابیدن‌ها و بیدار شدن‌ها، از قماربازی‌ها و جار و جنجال‌ها و در یک کلام، از همه چیز و هیچ چیزش. ای دادِ بی‌داد! 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «داد»؛ ابوالفضل جلیلی ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فجر ‌🆔 @Sourehm
▫️ همه‌کاره و هیچ‌کاره! ✍ میثم بال‌زده خوبی ابوالفضل جلیلی آن است که صاف و صادق است و بی‌تکلف. آن‌قدر که تقریباً همه می‌دانستیم بناست با چه مواجه شویم. بی‌خود و بی‌جهت ادا در نمی‌آورد و وقت‌مان را هم تلف نمی‌کند. یکی دیگر از فیلم‌های فراوان و اکران‌نشدهٔ فیلم‌ساز که همه‌کاره خودش است و هیچ‌کاره مخاطب. حضرت عباسی اگر پسر در دیالوگی نگفته بود «انقدر خیال می‌کنم که دیگه نمی‌دونم توی خیالم یا واقعیت، توی خوابم یا بیداری» کسی اصلاً می‌فهمید چه شد؟ کدام خواب بود و کدام بیداری؟ عاقبت از رؤیا در آمد؟ یا آن‌که ما در رؤیا – یا کابوس؟ – بودیم که چنین فیلمی را در جشنواره دیدیم؟ مهم است اصلاً این پرسش‌ها؟ به هیچ‌وجه! جلیلی اساساً در جهان دیگری است و رؤیای خودش را می‌بافد. فیلم‌سازی برای خود و دلِ خود. شاید در سینمای ایران ابوالفضل جلیلی تنها کسی است که مطلقاً نه خودش را جدی می‌گیرد و نه فیلمش را، و در نتیجه نه مخاطب را. برای همین هم مهم نیست چه می‌سازی و در چه تعداد، مهم این است که می‌سازی، حالا اکران هم نشد، نشد! چه اهمیتی دارد؟ جخ حالا این یکی پس از قرنی رنگ پرده به خود دیده. مبارک است. همین دستاورد بزرگی است برای فیلم‌ساز و برای سینمای ایران. باقی اتلاف وقت است و اطناب کلام! 🆔 @Sourehmagazine
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «برگ‌های آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری ‌ ‌ ‌🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «برگ‌های آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فج
▫️ «خودت باش دختر»؛ درست فهمیدیم؟! ✍ سید علی سیدان دلم برای فروغ سوخت. یک دختر دبیرستانی لوس و نازک‌نارنجی و هوس‌باز و لوند توی فیلم بود. فیلم می‌خواست بگوید همه زنان سرزمینم مثل فروغ هستند. یک شخصیت امروزی را هم در فیلم جا داده بود (ستاره پسیانی) که بگوید او هم مثل فروغ است. صِرف وجود چنین شخصیتی هم برای شیرفهم شدن مخاطب کافی نبود و اسم او را هم گذاشته بود فروغ تا جای هیچ شک و شبهه‌ای باقی نماند! یعنی آن شاعر مهمی که میرشکاک او را «کاهنۀ مرگ‌آگاه» می‌نامد، یکی مثل همین فروغ‌های امروزی است که دیالوگ‌هایشان شبیه آموزه کتاب‌های روان‌شناسی موفقیت است. 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «برگ‌های آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فج
▫️ فروغِ زمانه‌ات را بشناس! ✍ فردین آریش فکر کنم فیلم می‌خواهد بگوید فروغ فرخزاد زمانه‌ات را بشناس! چون نیمی از فیلم درباره دختری است هم‌نام با فروغ که در زمانه ما زندگی می‌کند، و از جمله شباهت‌هایش با فروغ اینکه از شوهرش طلاق گرفته و قید بچه را زده، سیگار می‌کشد و «روشنفکر» است! آن نیم دیگر هم که به فروغ اصلی پرداخته –طفلک فروغ- او را شبیه کرده به یکی از این دخترهای تینیجر نابالغ که دارد انشاهای سوپر رمانتیکش را در قالب نامه/ نریشن برای‌مان می‌خواند. فیلم نه توان پرداختن به بستر زمانی فیلم –وضعیت- را دارد، نه امکان درک شخصیت -آن هم شخصیتی مثل فروغ- را. اگر زمانی یوسفعلی میرشکاک در مقاله خواندنی خود «فروغ، کاهنه مرگ‌آگاه» به دلمشغولی وجودی فروغ با مرگ پرداخته بود، فکر می‌کنید سال‌ها بعد در تنها فیلم سینمایی ساخته شده درباره فروغ به این مقوله چگونه پرداخته شده است؟ فالگیری! فروغ پیش از مرگ نزد مادرش می‌آید تا او را ببیند. بعد در طی فرایند فالگیری فروغ ما می‌فهمیم که رفتنش بوی مرگ می‌دهد. و پرسش مهم‌تر: اصلاً بهتر نیست به‌جای تماشای این تصاویر کسل‌کننده و بی‌خود و بی‌جهت که ظاهراً درباره فروغ اما اساساً علیه او هستند، برویم و کمی شعر بخوانیم؟ هم به قصد پاکسازی این لاطائلاتی که دیده‌ایم و هم مغتنم بودن عمر گران که به شکل ناجوانمردانه‌ای دارد می‌گذرد، خواهی نخواهی. 🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
‌«روزنوشت‌های جشنوارهٔ فیلم فجر» ‌ روز اول؛ «برگ‌های آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری ‌ ‌ #جشنواره_فیلم_فج
▫️ تا حالا تفریق روشن‌فکرها رفتی؟ ✍ میثم بال‌زده شوهر رخشان و پدر باران، سال‌ها پس از بازنشستگی از فوتبال، دست به دوربین شده تا فیلمی – به قید «با قرائت شخصی» دقت کنید! – دربارهٔ فروغ فرخزاد بسازد. نقش فروغ را هم که بلاشک و تردید باید باران بازی کند، کسی اعتراضی دارد؟ پدر نشدید که بفهمید! متن آماده، پول آماده، کَست را بستیم و عوامل را هم رفاقتی جمع کردیم و بسم‌الله. سیاه‌ و سفید. صدای دعوای باران با همسرش، کات به ستاره در قطار، کات به کاریابی ستاره با عکسی از سران متفقین در تهران در بَک‌گراند دفتر(چرا کسی باید همچین عکسی را قاب کند؟) و بعد هم کات به خانه، دعوا با همسر. روزگار ظاهراً مدرن شده و مرد هم‌چنان سنتیِ خشمگینِ دیکتاتور. راستی ستاره هم نامش فروغ است. چه شباهتی! فروغِ معاصر یا معاصریتِ فروغ؟ جامعهٔ مردسالاری که هم‌چنان فروغ‌هایش را قربانی می‌کند. فیلم‌ساز این فیلم هم اما مَرد است. مردی پا به سن گذاشته که روزگاری گزارشگر فوتبال بوده. شاید برای همین است که او نیز فروغ را قربانی می‌کند و اگزجره‌ترین تصویر ممکن را از شاعر مهم معاصر به تصویر می‌کشد. روشن‌فکرنمایِ آبکی را چه به فیلم روشن‌فکری و سوژهٔ روشن‌فکری؟ نتیجه چیزی است شبیه به «Blonde» اندرو دامِنیک؛ اما از آن بی‌مبنا‌تر، سست‌تر، بی‌معناتر، باسمه‌ای‌تر. واقعاً دلیل ساخت فروغ این بود که جهانگیرخان بیوگرافی مرلین مونرو را دیدند؟ کاش بیوگرافی «پروین» را می‌دیدند. حداقل دیگر چنین بلایی بر سر یکی از مفاخر معاصر ما نمی‌آوردند… 🆔 @Sourehmagazine
▫️ پوشالی ✍ فردین آریش «ترک عمیق فریبکار و پوشالی است. آن پیرمرد مفلوک و مریض‌احوال نیمه اول که ترحم‌برانگیز هم می‌شود، ربطی به آن هیولای ادعایی آخر فیلم ندارد. اساس درام بر نفرت شخصیت زن استوار است که بی‌دلیل‌ تا انتها انگیزه و دلایل او ناگفته باقی می‌ماند. دائم برای شوهرش آرزوی مرگ و گاهی او را تهدید به قتل می‌کند، اما از او مراقبت و پرستاری هم می‌کند. فیلم با طفره رفتن از بازگویی داده‌های‌ اصلی، درام را ساکن و عقیم می‌کند‌. نمی‌گذارد ذره‌ذره‌ با شخصیت زن فیلم هم‌موضع شویم و مقابل شخصیت مرد بایستیم...» متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید https://B2n.ir/u62526 🆔 @Sourehmagazine
▫️ لولیتابازی در تهران ✍ میثم بال‌زده «...سه نفر که در یک قاب قرار می‌گیرند، ورق بر می‌گردد و تازه والس مورد نظر فیلم‌ساز آغاز می‌شود. ده دقیقهٔ پایانی ما متوجه می‌شویم که اساساً با فیلم دیگری مواجه بودیم و جای جلاد و شهید عوض شده. این آدرس غلط هم دست‌پخت فیلم‌ساز است که از متجاوزی سنگ‌دل و بدذات، چهره‌ای سمپاتیک و مظلوم به نمایش گذاشته...» متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید https://B2n.ir/u62526 🆔 @Sourehmagazine
▫️ بدون تاریخ؛ بدون امضاء ✍ میثم بال‌زده «...مشکل اصلی «افسانهٔ سپهر» _ و عمدهٔ انیمیشن‌های ایرانی سه چهار سال اخیر _ در این است که جهان‌ و جهان‌بینی ایرانی ندارد. لازمان و لامکان است و از قصه و فضای دیگری گرته‌برداری شده. خط کلی داستان و کانسپت هنری‌اش عیناً «ارباب حلقه‌ها»ست. هم آراگورن دارد، هم گاندلف، هم یاران حلقه. «بدنام» در همان کوهی سکونت دارد که سائورون. آن یوزپلنگ هم یحتمل «سَم‌وایز گمجی» است...» متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید https://B2n.ir/f71153 🆔 @Sourehmagazine
▫️ تراژدیِ انگل‌ها ✍ میثم بال‌زده «..."پدر" هم مثل مو، از آن سوژه‌هایی است که دیگر نمی‌توان همین‌طور بی‌قصد و غرض درباره‌اش حرف زد، نه از بعد از پاییز ۱۴۰۱. از آن موقع تا امروز خیلی چیزها عوض شده، پدر هم. ناسلامتی پدر حکم نظام قدیم را دارد، نظام دِمُده‌شدهٔ پدرسالار، نظامِ کلیسا(دین)محورِ تمامیت‌خواه، نظامی که قرون وسطی می‌سازد و آزادی و انتخاب‌ مردم را در عوض معیشتِ حداقلیِ نان و پنیری، گروگان می‌گیرد (همین‌ بافندگی‌ها بود دیگر، مگر نه؟!). همین هم هست که فیلم‌ساز هر چه عقده و کینه دارد را سر پدرِ بی‌نوا خالی می‌کند و گناه و خلافی نیست که گردنش نیندازد. آن هم کدام پدر؟...» متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید https://sourehmag.ir/تراژدیِ-انگلها/ 🆔 @Sourehmagazine