▫️ بیگانه
✍ میثم بالزده
«"ژولیت و شاه" خلاقانه است و البته فریبنده و بیگانه. تفاوتش با دیگر انیمیشنهایی که در چند سال اخیر در جشنوارهها دیدیم این است که جهان دارد؛ جهانی خودفروخته، روشنفکرزده و دلبستهٔ ینگهٔ دنیا. ناصرالدینشاه را بابت دور دورهایش در اروپا و عیاشیها و حرمسرایش مسخره و سرزنش میکند و همان اول از او به عنوان کسی که نقش خود در تاریخ را به شوخی گرفت یاد میکند، اما خودش هم همان است. از به تصویرکشیدن کوچهباغهای فرانسه و مردم فرهنگدوستش و سیگار کشیدن و مشروب خوردن مردمش لذت میبرد و به ایران که میرسد، رخ عوض میکند...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/y99646
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ سودای آدرنالین!
✍ فردین آریش
«شمال از جنوب غربی، گرتهبردار است، اما همین کار را هم بلد نیست به قاعده و مطابق نمونههای معمول انجام دهد. سودای فیلم «هالیوودی» ساختن دارد اما توانش را نه. پس با تعدد و ازدیاد کاراکترها، فیلم را شلوغ و با پناه بردن به هیاهوی اکشن، شلوغبازی میکند.فیلم تا نیمه ظاهراً درباره جنگ با دشمن فرضی است! گویا چیزهای بسیاری هست که ما نمیدانیم. اصلاً معلوم نیست کی به کی است، چه گروهی علیه چه دستهای هستند و ما باید با کدامشان همدلی و همراهی کنیم. ظاهراً همه عوامل در پیمانی شوم علیه مخاطب دست به دست هم دادهاند تا با فضایی مغشوش و به غایت آشفته روبرو باشیم...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f28958
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ چرا اکشنها رو میریزید تو تاریخها؟
✍ میثم بالزده
«...فیلم قبلی زرگرنژاد، شمارهٔ ده، سروشکلدارتر بود و آغاز و پایان روشنی داشت و حداقل میفهمیدیم کجاییم و چه میکنیم. این یکی اما با اعتماد به نفس بیشتری ساخته شده و با بودجهٔ دستودلبازتری! آنقدر که به گمانم فیلمساز به اندازهٔ تمام فیلمهای حاضر در جشنواره شات گرفته و گویی قسم هم خورده که همه را استفاده کند و سر همین، عمدهٔ نماهای فیلم زیر دو ثانیهاند! تا قوهٔ باصره میآید که آنچه را دیده، به صورت پیام عصبی به مغز بفرستد تا مغز با فاهمه درکش کند و به تو بگوید چه دیدی، شش کات دیگر هم خورده و همهٔ داستان را از دست دادی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f28958
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ پاتولوژی کسبوکار من است
✍ سید علی سیدان
«چشمبادومی، فیلمی پیشپاافتاده درباره یک موضوع پیشپاافتاده است که مسئلهاش را به نحو پیشپاافتاده طرح میکند و راه حلی پیشپاافتاده برای حلوفصل آن ارائه میدهد. فیلم درباره تب کِیپاپ در نوجوانان امروزی است. نوجوانی خُلوضع در فیلم وجود دارد که آنقدر شیدای یکی از خوانندگان کُرهای شده که فکر میکند خودِ اوست. به نظرِ فیلمساز، راه درمان او هم نه جادوجنبل، نه دین و نه روانشناسی است. کلید حل مسئله در دست پدربزرگ خانواده است. راه حل او چیست؟ «بذارید جوونها دورهاشون رو بزنن، حال کنن، جوونی کنن. مثل ما جوونهای قدیم. اینقدر بهشون گیر ندید». باور بفرمایید به همین سادگی!...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f27485
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر»
«آنتیک»؛ هادی نائیجی
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
به هر روی، برای آنکه ما هم از قافله نقد فرمی عقب نمانیم و تصور نکنند به دلیل عصبانیت از توهینهای فیلم عقل از سرمان پریده، فقط به یک نکته و شاید مهمترین نکتهای که مزورانه بودن فیلم را افشا میکند، بسنده میکنیم. البته آنقدر حجم کثافات فیلم بالاست که این نوشته کوتاه کفاف پرداختن به همه آنها را نمیدهد.
شخصیتی در فیلم وجود دارد به نام «حاج ادریس»؛ پیرمردی منفعل که هیچ تأثیری در روال درام و تحول شخصیت اصلی ندارد. تنها وظیفهاش این است که گاهی وارد فیلم شود و بیانیههای فیلمساز را بخواند و برود. مثلاً میگوید: «انقلاب کردیم که هر شرکی رو قطع کنیم». در پایان فیلم هم ناگهان یادش میافتد که امامزاده شجرهنامه ندارد و باید خراب شود!
اگر او را از فیلم حذف کنیم، قصه و شخصیتها هیچ ضربهای نمیخورند. ما اینقدر از مدیوم سینما سردرمیآوریم که بفهمیم وقتی شخصیتی بیرون از خط اصلی درام است، نمیتواند بار موضع فیلمساز را به دوش بکشد. حاج ادریس در واقع محلل کل فیلم است. خوشبینانه اینکه حضور او در فیلم، التیامی بر عذاب وجدان فیلمساز است. اینکه فیلم، سراسر گستاخی و وقاحت و بیشرمی است، انگار برای خود فیلمساز آنقدر تلخ بوده که میخواسته با صدور چند پیام تحمیلی از زبان ادریس، وجدان معذب خود را آرام کند. بدبینانهاش هم همان تزویر است و فرار از ایستادن بر موضع خود که به زیر و رو کشیدن فرمی انجامیده است.
گوشتتلخی فیلم، کار را آنچنان خراب کرده که حتی شوخیهای فیلم هم نمیخنداند. یا دستکم آن لحظاتی که فیلمساز مؤکد میکند تا خنده بگیرد، تماشاگر نمیخندد. کمدی با هجوِ عصبی تفاوت دارد. آنتیک یک فیلم هیستریک، دستپاچه و گوشتتلخ است.
حالا که بحث از خرافهستیزی گرم است میخواهم به یکی از خرافههای غیرعلمی و غیرعقلانی فیلم اشاره کنم. آنچه در نهایت موجب تحول شخصیت اِبی و تخریب امامزاده قلابی میشود، نه جملات قصار پیرمرد نمایندۀ کارگردان، که کشش شهوانی اِبی به جمیله است. اِبی که تا پایان فیلم یک لُمپنِ هَول است و نشانهای از عشق پاک در وجود او نیست، ناگهان در پایان فیلم میفهمد که باید با خودش صادق باشد!
اما این تحول انفسیِ معجزهگون چگونه باید در شخصیت فرومایۀ اِبی اتفاق بیفتد؟ فیلمساز، پیش از تحول اِبی، در بستن قابهای نیمهاروتیک و نیمهقدیس از جمیله کم نگذاشته تا لحظه شفا یافتن اِبی به دست باکرامتِ خانزاده جمیله کاملاً باورپذیر از کار دربیاید؛ چقدر علمی و عقلانی و غیرخرافی!
با آقای نائیجی موافقم. خرافات خیلی بد است!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ تور اروپاگردی
✍ میثم بالزده
یک ساعت بعد از شروع فیلم، با ورود پیرمردِ دخترمُرده به یک کتابفروشی نیمهتعطیل، متوجه میشویم که او تا چند سال پیش شاعر و نویسندهای پُرفروغ بوده. «نویسندهای که زبالهگرد شده»(شاعر زبالهها؟!) همین جملهٔ کوتاه برای آنکه اثری را کنجکاوبرانگیز کند و مجوز ورودش به جشنوارههای رنگارنگ اروپایی و آمریکایی شود کافیست، همراه با مقادیر معتنابهی کثافت و لجن و زباله و لاشهٔ سگ و… . البته فیلم بیمایهتر و احمقانهتر از آن است که هیچ منتقد آن ور آبی _ حتی منتقد هالیوود ریپورتر _ را راضی کند و احتمالاً پس از پایان فیلم، حسابی کِنِف شده باشند _ بهتر! _ اما خب اینها مهم نیست...»
متن کامل را در سایت سوره بخوانید
https://B2n.ir/p03003
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر»
«زیبا صدایم کن»؛ رسول صدرعاملی
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» «زیبا صدایم کن»؛ رسول صدرعاملی #جشنواره_فیلم_فجر 🆔 @Sourehm
▫️ عامهپسند و فریبنده
✍ فردین آریش
«زیبا صدایم کن» مهندسی شده و غیرطبیعی است. یک فیلم کوتاهِ کش آمده، با درامی ساکن و کمملات. یک قصه پدر، دختری معمولی و عامهپسند که میکوشد با چنگ انداختن به فرامتن –واقعیت بیرونی-، فیگور تند و تیز بودن و معاصریت بگیرد. حال آنکه رسانهزده، سطحی و کممایه است و میلی هم به درک و تصویر پیچیدگیهای واقعیت ندارد. کَرِۀ خودش را یا به عبارت دیگر ایدههای بیربط به قصهاش را، از رسانه/ فضای مجازی میگیرد و برای جلب توجه و پنهان ساختن ناتواناییهای سینماییاش، همان ایدهها را در قالب چند کلیپ مستقل به سمت مخاطب پرتاب میکند. به امید جلب توجه، کف و سوت و هورا و بعدتر لایک گرفتن و وایرال شدن. خواهیم دید.
فیلم عملاً بعد از ۱۵ دقیقه تمام میشود. پدری که در یک آسایشگاه بیماران روانی تحت درمان است، پس از سالها میخواهد در روز تولد دخترش او را ببیند. دختری که میدانیم از پدرش فرار میکند و پاسخ تماسهای او را نمیدهد. پس قصه حول مواجهۀ این دو و رفع کدورت بین آنها میگردد. مسئلهای که به سرعت و به فاصلۀ چند دقیقه بعد از روبهرو شدنشان، با قول هدیه خریدن پدر و در ادامه گرفتن پول دخترش از صاحبکار او التیام پیدا میکند و رفع و رجوع میشود. بعد از این چه چیزی میماند برای پیگیری؟ آنچه فیلم دنبال میکند پروسۀ خانه پیدا کردن دختر است و بیرون آمدن از خوابگاه. مسألهای که دراماتیزه نمیشود. چون نسبتی حیاتی و سرنوشتساز با وضعیت زندگی زیبا ندارد. به واقع غیرضروری و کماهمیت است. حتی بر مبنای همان اطلاعات مختصری که فیلم نشانمان میدهد زیبا هم دوستان خوبی در خوابگاه دارد، هم آزادی عملش تحتالشعاع زندگی در خوابگاه قرار نگرفته است. بنابراین برای ما یافتن یا نیافتن خانه امری علیالسویه است و نمیتواند نیروی پیشبرندۀ درام باشد. شخصیت خلیل، عموی زیبا هم با بازی بد مهران غفوریان، به کل زاید است و میتوان از قصه حذفش کرد بیآنکه خللی به روند رابطۀ پدر و دختر فیلم وارد شود. میماند وضع سلامتی پدر که آن هم روند فزایندهای ندارد. اینطور نیست که لحظه به لحظه سلامت روان و هشیاری او حادتر و شدیدتر شود و به التهاب قصه بیفزاید. چه اینکه همان اول ماجرا با قرصهایی که دخترش از داروخانه تهیه میکند، کنترل میشود. مسئلۀ مادر هم که دغدغۀ ذهنی و زیستی زیبا نیست و صرفاً موضوع گپوگفت آنهاست. پس، از اینها که بگذریم دیگر چه چیزی از این درام آبکی باقی میماند برای تماشا؟
«زیبا صدایم کن» یک فیلم سرِکاری است که به قصد فریب ساخته شده و آشکارا نان به نرخ روز خور است؛ با دو سکانس/ کلیپِ طعنهآمیز _ گشت ارشاد و موتورسواری دختر _ که لابلای فیلم جاساز شدهاند تا حواس مخاطب سیاستزده را از کموکاستیها و نواقص آشکار خود پرت کند. موفق هم شده است؟ به دور و برمان که نگاه میکنیم، پاسخ روشن است؛ ظاهراً بله!
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر»
روز هفتم؛
«موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز هفتم؛ «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا #
▫️ جریان مشیت الهی در قصهای روان
✍ سید علی سیدان
«موسی کلیمالله» یک فیلم تماماً کلاسیک است که بر اساس روایت معیار از داستان حضرت موسی ساخته شده و وفادار به یقینیات قرآنی و روایی است. فیلم پیچیدگی مضمونی، روایی و ساختاری ندارد. جلوههای ویژهاش، جلوهفروشانه نیست و پابهپای مضمون و داستان پیش میرود. حشو و زوائدی ندارد و بهنحو سرراست قصه میگوید. قصهای که به تعبیر قرآن باید آن را با بازگو کردن «دنبال کرد»: فَاقْصُصِ الْقَصَصَ. ریشۀ کلمۀ قصه، به معنای پیجویی، پیروی و تعقیب کردن است و فیلم، قصۀ حضرت موسی را پیگیری، تعقیب و دنبال میکند. به همین دلیل یک فرم حکایتگرانه و روان دارد. این فرم قصهگویی با روح فیلم متحد است. آنچه در روح فیلم جاری و روان است و فیلم را یکدست و یکپارچه کرده، چیزی نیست جز «مشیت الهی» و به همین دلیل فرم فیلم باید روان باشد تا جریان مشیت و ارادۀ الهی را برای رسیدن به مقصود نشان دهد. فرمود: إِنَّ اللَّهَ بَالِغُ أَمْرِهِ. خدا رسانندۀ امر و فرمانش است.
موسی کلیمالله، تا اینجا بهترین فیلم و سریالی است که ما دربارۀ قصص انبیا ساختیم. حاتمیکیا در سن شصتسالگی خطر کرد و برای اولین بار فیلمی تاریخی ساخت. همچنین خطر کرد و فناوری جدیدی را به خدمت گرفت و نتیجۀ کارش نه فقط ضایع نشد، بلکه زیبا و امیدبخش شد.
دربارۀ فیلم باید بیشتر سخن گفت. باشد به وقتش.
دو نکتۀ دیگر:
– مادر موسی دربارۀ لحظۀ نزول وحی میگوید: صدا از هر طرف میآمد! درکی که حاتمیکیا از لحظۀ نزول وحی دارد و آن را در فیلمش جای داده، تکاندهنده است. صدای وحی از همه سو میآید و جهت و منبع مشخصی ندارد. این صدا دربرگیرنده است.
– فیلم با اینکه مؤمنین را در دورۀ عسرت، اضطرار و تقیه نشان میدهد اما مقاومت را فراموش نکرده و ارجاعی بصری به پرتاب سنگ با فلاخن (شبیه انتفاضۀ سنگ فلسطینیها) دارد. همچنین مؤمنین در همان دورۀ عسرت، صاحب تشکیلات هستند و تصمیم سیاسی میگیرند و اجتماع میکنند. اما شاید بهتر بود فیلم، کمی بیش از این، غیر از دعا کردن، تقلای مؤمنین برای دفع ظلم فرعونی و انتظار فرج منجی را نشان دهد. دستکم تلاش و همیاری مؤمنین برای کاهش آثار ظلم را میدیدیم تا از روایت انحرافی از انتظار فرج فاصلۀ بیشتری بگیریم.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز هفتم؛ «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع»؛ ابراهیم حاتمیکیا #
▫️ والله غالبٌ علی أمره
✍ میثم بالزده
یک. سینمای ایران پس از انقلاب تجربیات مختلفی در زمینهٔ تولید آثاری با محوریت انبیاء داشته همچون «مریم مقدس»، «عیسی روحالله»، «ابراهیم خلیلالله»، «مُلک سلیمان» و «محمد رسولالله». یکی از نقاط ضعف همیشگی این آثار، فیلمنامهٔ پاره پاره و آشفتهشان بوده، آن هم به این دلیل که فیلمسازانشان قصد نداشتند چیزی غیر از آنچه در متون معتبر مقدس و روایات آمده را به تصویر بکشند و به فیلمنامه، قوام و یکدستی بیشتری ببخشند. موسی کلیمالله اما این قاعدهٔ نانوشته را شکانده و با وجود تعهدش به قرآن و منابع معتبر شیعی، توانسته با هنرمندی فیلمنامهای یکدست و دراماتیک و بیسکته بسازد، ساده و قصهگو که مخاطب را تا انتها با خود همراه میکند.
دو. کارگردانی، خلق لحظههای محیرالعقول و استفادههای پیچیده از دوربین و خودنمایی با تکنیک و تکنولوژی نیست. کارگردانی پخته و ماهر است که از قضا بداند در سکانسهای مختلف، چه «نباید» بکند و از مهارتی که در دست دارد، چگونه «نباید» استفاده کند. کار بزرگ حاتمیکیا در این فیلم اتفاقاً همین بوده که جلوی مهارت خود در استفاده از تکنیک را گرفته و فیلم را آرام و بیادعا کارگردانی کرده. نه تکنیکبازی میکند و نه تکنیکزده میشود. همین به قوت و ارزش فیلم افزوده و آن را از دیگر آثار این ژانر متمایز کرده، هر چند که در نگاه اول به ظاهر معمولی به نظر برسد.
سه. موسی کلیمالله هم گریزهایی به امروز دارد _ سکانس پرتاب سنگها _ و هم انتظار منجی را دستمایهٔ روایت خود قرار داده _ سکانس دعا و لابهٔ همگانی در فقدان منجی _ اما بیش از هر چیز، فیلمی است در تجلی توحید.
«والله غالبٌ علی أمره»(یوسف، ۲۱) گویی حاتمیکیا موسی را ساخته تا همین آیه را به تصویر بکشد. لحظه به لحظه و اتفاق پشت اتفاق، همه و همه تجلی این آیهاند، با زبان تصویر و بیآنکه بخواهد آن را به زبان بیاورد. به یاد بیاورید آن لحظهای که کاهن از غریبهای در جمع قبطیان سخن میگوید و برای لحظهای انگشت اشارهاش روی آسیه ثابت میماند و سپس عبور میکند. و یا سکانسی که بنا بود مردان عبری از زنانشان در آن شب خاص دور باشند و ناگهان تگرگ میبارد. و یا سکانسی که قابلهٔ قبطی به خانهٔ عمران میآید و یوکابد حامله را معاینه میکند اما متوجه حاملگیاش نمیشود. و یا سکانسی که تابوتساز قصد میکند با سردستهٔ سربازان فرعون دربارهٔ راز یوکابد سخن بگوید و ناگهان زبانش خاموش میشود. و یا سکانس پایانی. آن پایانبندیِ مؤمنانۀ باشکوه که لحظهبهلحظهاش توحید و صفت «غالب» پروردگار به تصویر کشیده میشود. خدایی که در تمام لحظات فیلم حضور قدرتمندی دارد و جهانِ مسخر خود را به حرکت در میآورد. همهٔ این سکانسها و دیگر سکانسها، تنها با زبان تصویر و بیاشارهای خارج از فیلم، در بافت فیلمنامهای یکدست و دراماتیک. «والله غالبٌ علی أمره». خدایی که نقش اصلی «موسی کلیمالله؛ به وقت طلوع» را بازی میکند، و حاتمیکیایی که استادانه، بیآنکه به زبان بیاورد، همین را به تصویر میکشد، ساده و بیادعا…
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine