ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز اول؛ «برگهای آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری #جشنواره_فیلم_فج
▫️ فروغِ زمانهات را بشناس!
✍ فردین آریش
فکر کنم فیلم میخواهد بگوید فروغ فرخزاد زمانهات را بشناس! چون نیمی از فیلم درباره دختری است همنام با فروغ که در زمانه ما زندگی میکند، و از جمله شباهتهایش با فروغ اینکه از شوهرش طلاق گرفته و قید بچه را زده، سیگار میکشد و «روشنفکر» است! آن نیم دیگر هم که به فروغ اصلی پرداخته –طفلک فروغ- او را شبیه کرده به یکی از این دخترهای تینیجر نابالغ که دارد انشاهای سوپر رمانتیکش را در قالب نامه/ نریشن برایمان میخواند.
فیلم نه توان پرداختن به بستر زمانی فیلم –وضعیت- را دارد، نه امکان درک شخصیت -آن هم شخصیتی مثل فروغ- را. اگر زمانی یوسفعلی میرشکاک در مقاله خواندنی خود «فروغ، کاهنه مرگآگاه» به دلمشغولی وجودی فروغ با مرگ پرداخته بود، فکر میکنید سالها بعد در تنها فیلم سینمایی ساخته شده درباره فروغ به این مقوله چگونه پرداخته شده است؟ فالگیری! فروغ پیش از مرگ نزد مادرش میآید تا او را ببیند. بعد در طی فرایند فالگیری فروغ ما میفهمیم که رفتنش بوی مرگ میدهد.
و پرسش مهمتر: اصلاً بهتر نیست بهجای تماشای این تصاویر کسلکننده و بیخود و بیجهت که ظاهراً درباره فروغ اما اساساً علیه او هستند، برویم و کمی شعر بخوانیم؟ هم به قصد پاکسازی این لاطائلاتی که دیدهایم و هم مغتنم بودن عمر گران که به شکل ناجوانمردانهای دارد میگذرد، خواهی نخواهی.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
ماهنامۀ سوره
«روزنوشتهای جشنوارهٔ فیلم فجر» روز اول؛ «برگهای آبی(فروغ)»؛ جهانگیر کوثری #جشنواره_فیلم_فج
▫️ تا حالا تفریق روشنفکرها رفتی؟
✍ میثم بالزده
شوهر رخشان و پدر باران، سالها پس از بازنشستگی از فوتبال، دست به دوربین شده تا فیلمی – به قید «با قرائت شخصی» دقت کنید! – دربارهٔ فروغ فرخزاد بسازد. نقش فروغ را هم که بلاشک و تردید باید باران بازی کند، کسی اعتراضی دارد؟ پدر نشدید که بفهمید! متن آماده، پول آماده، کَست را بستیم و عوامل را هم رفاقتی جمع کردیم و بسمالله. سیاه و سفید. صدای دعوای باران با همسرش، کات به ستاره در قطار، کات به کاریابی ستاره با عکسی از سران متفقین در تهران در بَکگراند دفتر(چرا کسی باید همچین عکسی را قاب کند؟) و بعد هم کات به خانه، دعوا با همسر. روزگار ظاهراً مدرن شده و مرد همچنان سنتیِ خشمگینِ دیکتاتور. راستی ستاره هم نامش فروغ است. چه شباهتی! فروغِ معاصر یا معاصریتِ فروغ؟ جامعهٔ مردسالاری که همچنان فروغهایش را قربانی میکند. فیلمساز این فیلم هم اما مَرد است. مردی پا به سن گذاشته که روزگاری گزارشگر فوتبال بوده. شاید برای همین است که او نیز فروغ را قربانی میکند و اگزجرهترین تصویر ممکن را از شاعر مهم معاصر به تصویر میکشد. روشنفکرنمایِ آبکی را چه به فیلم روشنفکری و سوژهٔ روشنفکری؟ نتیجه چیزی است شبیه به «Blonde» اندرو دامِنیک؛ اما از آن بیمبناتر، سستتر، بیمعناتر، باسمهایتر. واقعاً دلیل ساخت فروغ این بود که جهانگیرخان بیوگرافی مرلین مونرو را دیدند؟ کاش بیوگرافی «پروین» را میدیدند. حداقل دیگر چنین بلایی بر سر یکی از مفاخر معاصر ما نمیآوردند…
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ پوشالی
✍ فردین آریش
«ترک عمیق فریبکار و پوشالی است. آن پیرمرد مفلوک و مریضاحوال نیمه اول که ترحمبرانگیز هم میشود، ربطی به آن هیولای ادعایی آخر فیلم ندارد. اساس درام بر نفرت شخصیت زن استوار است که بیدلیل تا انتها انگیزه و دلایل او ناگفته باقی میماند. دائم برای شوهرش آرزوی مرگ و گاهی او را تهدید به قتل میکند، اما از او مراقبت و پرستاری هم میکند. فیلم با طفره رفتن از بازگویی دادههای اصلی، درام را ساکن و عقیم میکند. نمیگذارد ذرهذره با شخصیت زن فیلم همموضع شویم و مقابل شخصیت مرد بایستیم...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/u62526
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ لولیتابازی در تهران
✍ میثم بالزده
«...سه نفر که در یک قاب قرار میگیرند، ورق بر میگردد و تازه والس مورد نظر فیلمساز آغاز میشود. ده دقیقهٔ پایانی ما متوجه میشویم که اساساً با فیلم دیگری مواجه بودیم و جای جلاد و شهید عوض شده. این آدرس غلط هم دستپخت فیلمساز است که از متجاوزی سنگدل و بدذات، چهرهای سمپاتیک و مظلوم به نمایش گذاشته...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/u62526
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ بدون تاریخ؛ بدون امضاء
✍ میثم بالزده
«...مشکل اصلی «افسانهٔ سپهر» _ و عمدهٔ انیمیشنهای ایرانی سه چهار سال اخیر _ در این است که جهان و جهانبینی ایرانی ندارد. لازمان و لامکان است و از قصه و فضای دیگری گرتهبرداری شده. خط کلی داستان و کانسپت هنریاش عیناً «ارباب حلقهها»ست. هم آراگورن دارد، هم گاندلف، هم یاران حلقه. «بدنام» در همان کوهی سکونت دارد که سائورون. آن یوزپلنگ هم یحتمل «سَموایز گمجی» است...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/f71153
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ تراژدیِ انگلها
✍ میثم بالزده
«..."پدر" هم مثل مو، از آن سوژههایی است که دیگر نمیتوان همینطور بیقصد و غرض دربارهاش حرف زد، نه از بعد از پاییز ۱۴۰۱. از آن موقع تا امروز خیلی چیزها عوض شده، پدر هم. ناسلامتی پدر حکم نظام قدیم را دارد، نظام دِمُدهشدهٔ پدرسالار، نظامِ کلیسا(دین)محورِ تمامیتخواه، نظامی که قرون وسطی میسازد و آزادی و انتخاب مردم را در عوض معیشتِ حداقلیِ نان و پنیری، گروگان میگیرد (همین بافندگیها بود دیگر، مگر نه؟!). همین هم هست که فیلمساز هر چه عقده و کینه دارد را سر پدرِ بینوا خالی میکند و گناه و خلافی نیست که گردنش نیندازد. آن هم کدام پدر؟...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://sourehmag.ir/تراژدیِ-انگلها/
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ مفرحِ ذات
✍ فردین آریش
«حُسن «بچه مردم» پروژهای نبودنش است. سفرهای نیست که از بودجه آمادهای فراهم آمده باشد و کسانی برایش کمین کرده باشند. دستمالی شده و سِری کاری هم نیست. خوب و بدش هرچه هست، از آن سازندهاش است. فیلم البته نه شگفتزده میکند، و نه تماماً از دست رفته است و تباه؛ مفرح ذات است، و بامزه و بانمک...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://sourehmag.ir/مفرحِ-ذات/
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ خلاصی از رمانتیکبازی برای «همه»
✍ سید علی سیدان
اسفند، گامی رو به جلو برای دانش اقباشاوی و تجربهای درست برای سازمان اوج است. فیلم، کمتر از الگوهای تکرارشوندۀ فیلمهای پیشین اوج تبعیت میکند. اسفند بیشتر فیلم دانش اقباشاوی است اما اینکه اوج تصمیم گرفته کمتر از قبل کلیشههایش را وارد فیلم کند و بگذارد دانش فیلمش را بسازد، یک انتخاب درست است. اسفند آن رمانتیسیزم غلیظ سابق را ندارد. در روزگار میانمایگی، رادیکال بودن اسفند در موضع خودش، قابل تحسین است. در این سالها ما تصمیم گرفتیم با خرج کردن مقادیر گزافی احساساتگرایی در فیلمها، «همه» را راضی کنیم و اغلب در این کار ناموفق بودیم. اسفند، چندان کاری به این چیزها ندارد. قصه یک گروه سِرّی به رهبری شهید «علی هاشمی» را روایت میکند که کار اصلیشان اطلاعاتشناسایی برای یک عملیات آبی در جنگ است. گروهی با هویت مشخص که به گفته علی هاشمی «تقلیدی» (مقلد امام) هستند و شناسنامه و مرام معینی دارند. نقد مشکلات فیلم بماند به وقتش. اسفند را باید مفصل بازخوانی و نقد کنیم و از تجربۀ تولیدش درس بیاموزیم.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ مجنونِ خمینی
✍ میثم بالزده
«سکانس آغازین؛ مردی با تُندی، مدارک هویتی عراقی را رو میکند و فرد مجهولی را سینجیم میکند «ما ریال اینجا به زور گیرمون میاد، دلار و دینار ریخته تو دست و بالت…چندتا خونهٔ امن داری علی؟» _ پس نام فرد مجهول علی است _ «این قائد کیه؟…قائد کیه علی؟» و بعد، ما برای اولین بار علی را میبینیم، با چشمانی لرزان که از جواب بازمانده و در نهایت میگوید «منو تحویل دادگاه نظامی بدید». یک شروع درست و گرم، دربارهٔ فرماندهی که تا سالها پس از مفقودیتش، خودش و خانوادهاش با شایعهٔ جاسوس بودنش دست و پنجه نرم کردند...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://sourehmag.ir/رهایی-از-رمانتیسیزم/
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ با تشکر از مکری، فرهادی و دیگران!
✍ فردین آریش
«...فیلم ناکجاآبادی است؛ با راه رفتنها و جابجاییهای بسیار که جزو زمانهای پِرت فیلم هستند و ازجمله تبعات پلانسکانس ساختن است و الزام/ مصائب کات ندادن. فیلمساز البته سعی کرده با نریشن بخشی از آن را جبران کند، اما اصرار فیلم بر پنهانکاری و تزریق قطرهچکانی اطلاعات، نریشنها را هم مبهم و خارج از جریان تصاویر کرده است...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://sourehmag.ir/با-تشکر-از-مکری،-فرهادی-و-دیگران/
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ لاکپشتها پرواز نمیکنند
✍ میثم بالزده
«آبستن» قصۀ سفرِ درونیِ یک لاکپشت است؛ از روی میزِ کیک تولد به رودخانه. اما خب همانطور که میدانید لاکپشتها به خاطر لاکِ سنگینی که روی پشتشان است، سرعت آرامی دارند و زمان زیادی را صرف میکنند تا این سفر درونی را بپیمایند. به همین جهت هم خالقان اثر برای آنکه حوصلۀ مخاطب سر نرود _ میدانید که سینما یک مدیوم سرگرمی است، باید سرمان گرم شود! _ گفتند بیاییم به جای آنکه دو ساعت سفر درونی لاکپشت را به تصویر بکشیم، به سراغ طبیعت پیرامونی لاکپشت برویم و ببینیم آنجا چه خبر است و با چه گونههای جانوریای آشنا میشویم. همین هم شد که دوربین را به دست گرفتند و لاینقطع از طبیعتِ بکر و بیجانِ پیرامون لاکپشت تصویربرداری کردند تا زمانی که لاکپشت به مقصد برسد. دستشان درد نکند. سرمان حسابی گرم شد.
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine
▫️ خسرو کجاست؟
✍ میثم بالزده
«...دوربینِ ساکن، لازمان است و همه چیز در تسلسل. رفتوبرگشت و دیروز و فردایی وجود ندارد که بخواهد اهمیت داشته باشد. خسرو همیشه در حال آمدن است و همیشه بناست فردا برسد، «فردا» اما کجاست؟ چرا نمیرسد؟ لکنت موسی هم بازیاش گرفته، سکانسی هست و سکانسی نیست. عدل میّت را در سکانسی میآورند که لکنت موسی بازگشته. لاجرم صفورا میایستد به نماز میت و زنان سیاهپوش به او اقتدا میکنند _ این مهمترین پلان فیلم است _ میّت اما کیست؟ مهم نیست، دوربینِ ساکن لازمان است و هر چیزی ممکن است...»
متن کامل را در سایت سوره مطالعه کنید
https://B2n.ir/u62097
#جشنواره_فیلم_فجر
🆔 @Sourehmagazine