ما چاشنیِ بوسه ز دشنام گرفتيم
فيض شکر از تلخیِ بادام گرفتيم
دل صاف نموديم به نيک و بدِ ايّام
فيض دم صبح از نفس شام گرفتيم
ناکامی جاويد چو در کام جهان بود
از کام جهان دست به ناکام گرفتيم
در رهگذر سيل فنا خواب حرام است
رفتيم برون از فلک آرام گرفتيم
بر کنگرهٔ عرش ضرورست کمندی
چون شانه سر زلف دلارام گرفتيم
رفتيم ازين قلزم خونين به کناری
زين معرکه خود را به لب بام گرفتيم
ديديم که پرگارِ فلک در کف ما نيست
چون نقطه درين دايره آرام گرفتيم
زهّاد گرفتند ره گلشن فردوس
ما گردن مينا و لب جام گرفتيم
کرديم دل سنگدلان را به سخن نرم
از ريگ روان روغن بادام گرفتيم
در دست فلاخن نکند سنگ اقامت
ما زير فلک بهر چه #آرام گرفتيم؟
"صائب" ز سر ميوهٔ فردوس گذشتيم
تا بوسهٔ تلخ از دهن جام گرفتيم.
#صائب_تبریزی
@TAMASHAGAH