عشق ؛ گاه چون ماری
در دل میخزد
و زهر خود را آرام در آن میریزد
گاه یک روز تمام
چون کبوتری
بر هرّهی پنجرهات کز میکند
و خرده نان میچیند.
گاه از درون گلی خواب آلود
بیرون میجهد
و چون یخ ، نمی ، بر گلبرگ آن میدرخشد.
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور میکند
گاه در آرشهی ویولونی مینشیند
و در نغمه غمگین آن
هقهق میکند
و گاه زمانی که حتی نمیخواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش میکند
#آنا_آخماتووا