دل تنگی هایِ آدمی را
باد ترانه ای می خواند
رؤیاهایٓش را آسمانِ پُر ستاره نادیده می گیرد
و هر دانه یِ برفی،
به اشکی نریخته می مانَد...
سکوت
سرشار از سخنانِ ناگفته است
از حرکاتِ ناکرده
اعتراف به عشق هایِ نهان
و شگفتی هایِ بر زبان نیامده
در این سکوت
حقیقتِ ما نهفته است
حقیقتِ تو و من...!
شاعر: #مارگوت_بیکل
برگردانِ : #احمد_شاملو ــ محمد زرین بال
مجموعه آثارِاحمدشاملو. دفترِ دوم. ترجمه ها. صفحه یِ :501
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
9.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️
دستت را به من بده
دست های تو با من آشناست...
#احمد_شاملو
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
1.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♥️
من آبگیرِ صافیام،
اینک! به سِحرِ عشق؛
از برکههای آینه راهی به من بجو!
📻شعر و دکلمه: #احمد_شاملو
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
1.58M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🔥
تو ...
تو با من چه کردهای
که از یادم نمیروی
تو را من چشم در راهم
#سیدعلی_صالحی #خسرو_شکیبایی
#نیما_یوشیج #احمد_شاملو
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
5.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در به درتر از باد زیستم
در سرزمینی که گیاهی در آن نمی روید.
ای تیز خرامان!
لنگی یِ پایِ من
از ناهمواریِ راهِ شما بود.
#احمد_شاملو
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تنهایی یک درختم
و جز اینم هنری نیست که آشیان تو باشم.
#احمد_شاملو
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نوبرگهای خورشید
بر پیچک کنار درِ باغ کهنه رُست
فانوسهای شوخِ ستاره
آویخت بر رواقِ گذرگاهِ آفتاب
من بازگشتم از راه
جانام همه امید
قلبام همه تپش ...
#احمد_شاملو
@TAMASHAGAH
تا دست تو را به دست آرم،
از کدامين کوه
میبايدم گذشت
تا بگذرم
از کدامين صحرا
از کدامين دريا
میبايدم گذشت
تا بگذرم.
روزی که اينچنين
به زيبائی آغاز میشود
به هنگامی که
آخرين کلمات تاريک غمنامهٔ گذشته را
با شبی که در گذر است
به فراموشی باد ِشبانه سپردهام
از برایِ آن نيست که
در حسرت ِ تو بگذرد.
تو باد و شکوفه و ميوهای،
ای همهٔ فصول ِ من!
بر من چنان چون سالی بگذر
تا جاودانگی را آغاز کنم...
#احمد_شاملو، سرود پنجم، بخش دوازدهم، از دفتر: آیدا در آینه، ۱۳۴۲
@TAMASHAGAH
سکوتِ آب
میتواند خشکی باشد و فریادِ عطش؛
سکوتِ گندم
میتواند گرسنگی باشد و غریوِ پیروزمندِ قحط؛همچنان که سکوتِ آفتاب
ظلمات است ــ
اما سکوتِ آدمی فقدانِ جهان و خداست:
غریو را
تصویر کن!
#احمد_شاملو، مجموعه اشعار، نگاه، ۱۳۸۲:۷۴۶.
هوالحی🍃
از بیرون به درون آمدم
از منظر
به نظّاره به ناظر
نه به هیأتِ گیاهی
نه به هیأتِ پروانهای
نه به هیأتِ سنگی
نه به هیأتِ برکهیی
من به هیأتِ «ما» زاده شدم
به هیأتِ پُرشکوهِ انسان
تا در بهارِ گیاه به تماشای رنگینکمانِ پروانه بنشینم
غرورِ کوه را دریابم
و هیبتِ دریا را بشنوم
تا شریطهی خود را بشناسم
و جهان را به قدرِ همت و فرصتِ خویش معنا دهم
که کارستانی از ایندست
از توانِ درخت و پرنده و صخره و آبشار
بیرون است.
#احمد_شاملو
@TAMASHAGAH