اگر دوزخ را به من بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه
عـشـق،
خود،
او را صد بار
سوخته است...
♥️🔥
ذکر یحیی بن معاذ
#تذکره_الاولیاء
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
گفت: «اگر دوزخ را بهمن بخشند
هرگز هیچ عاشق را نسوزم
از بهر آنکه عشقْ، خود، او را صد بار سوخته است».
سائلی گفت: « اگر آن عاشق را جُرم بسیار بُوَد، او را نسوزی؟»
گفت: «نِیْ که آن جُرم به اختیار نبوده باشد،
که کار عاشقان اضطراری بُوَد نه اختیاری».
#تذکره_الاولیاء
⭐️
نقلست که سیدی بود که
او را ناصری گفتندی
قصد حج کرد چون به بغداد رسید
به زیارت جـنـیـد رفت و سلام کرد
جـنـیـد پرسید که سید از کجاست گفت:
از گیلان؛ گفت: از فرزندان کیستی گفت:
از فرزندان "امیرالمؤمنین علی"
گفت: پدر تو دو شمشیر میزد
یکی با کافران و یکی با نفس
ای سید که فرزند اویی
از این دو کدام کار فرمایی؟
سید چون این بشنید بسیار بگریست
و پیش جنید غلتید گفت:
ای شیخ حج من اینجا بود
مرا بخدای راهنمای .
گفت: این سینه تو
حرم خاص خدای است
تا توانی هیچ نامحرم
در حرم خاص راه مده
#تذکره_الاولیاء
نقل است وقتی بیمار شد
و بیماری سخت بود
پرسیدند : سبب این چه بود؟
گفت : در سحرگاه
دل ما به سوی بهشت نظر کرد
دوست با ما عتاب کرد،
این بیماری از عتاب اوست...
روز محشر عاشقان را
با قیامت کار نیست
کار عاشق جز تماشای
وصالِ یار نیست
از سَر کویش اگر
سوی بهشتم می برند
پای ننهم که در آنجا
وعدهٔ دیدار نیست
#تذکره_الاولیاء: ذکر بانو عدویه
#خواجه_عبدالله_انصاری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندیشیدم، از من آرزومندتر بنده ای هست؟!
خداوند تعالی، چشم باطنِ من گشاده کرد
تا آرزومندانِ او را بدیدم، شرم داشتم
از آرزومندی خویش...
خواستم که بدین خلق وانمایم
عشقِ جوانمردان ؛
تا خلق بدانستندی که
هر عشق عشق نبُود
تا هر که معشوق خود را بدیدی
شرم داشتی که گفتی:
من تو را دوست دارم
#شیخ_ابوالحسن_خرقانی
#تذکره_الاولیاء
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سلطان العارفین بایزید بسطامی گفت:
هیچکس بر من چنان غلبه نکرد که جوانی از بلخ مرا گفت یا بایزید،حدّ زهد شما چیست؟
گفتم :چون بیابیم ،بخوریم وچون نیابیم، صبر کنیم.
گفت: سگان بلخ نیز همین صفت را دارند!
پس من گفتم :
حدّ زهد شما چیست ؟!
گفت:ما چون نیابیم صبر کنیم
و چون بیابیم، ایثار !
#تذکره_الاولیاء
#عطار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
⭐️
نقل است که جوانی بود عظیم مفسد و نابکار
در همسایگیِ مالک و مالک پیوسته ازو میرنجید،
از سبب فساد. اما صبر میکرد تا دیگری گوید.
القصه دیگران به شکایت بیرون آمدند.
مالک برخاست و بر او آمد تا امر معروف کند.
جوان سخت جبار و مسلط بود.
مالک را گفت: من کسِ سلطانم.
هیچ کس را زَهره آن نبود که
مرا دفع کند یا از اینم بازدارد.
مالک گفت: ما با سلطان بگوییم.
جوان گفت: سلطان هرگز رضای من فروننهد.
هرچه من کنم بدان راضی بود.
مالک گفت: اگر سلطان نمیتواند با رحمان بگویم.
و اشارت به آسمان کرد.
جوان گفت: او از آن کریمتر است که مرا بگیرد.
مالک درماند... باز بیرون آمد. روزی چند برآمد.
فساد از حد درگذشت.
مالک برخاست تا او را ادب کند،در راه که میرفت
آوازی شنید که: دست از دوست ما بدار!
مالک تعجب کرد، به برِ جوان درآمد.
جوان که او را بدید گفت:
چه بودست که بار دیگر آمدی؟
گفت: این بار از برای آن نیامدم که تو را زجر کنم.
آمده تا تورا خبر کنم که چنین آوازی شنیدم.
جوان که آن بشنود گفت:
اکنون چون چنین است، سرای خویش در راه او نهادم
و از هرچه دارم بیزار شدم.
این بگفت و همه برانداخت
و روی به عالم عشق درنهاد.
#تذکرة_الاولیاء: ذکر مالک دینار
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ملکـــــا ذکـــــر تـــو گـــویم ...
خداوند فرمود که :
ای بنده من
چون ذکر من بر تو غالب شود
من عاشق تو شوم
#تذکرة_الاولیاء عطار
ذکر سری سقطی
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
دلی خواهم از خدای...
چون خدای دلی دهدم،
در حال دل به خدای بازدهم
تا در قبضهی او محفوظ بماند
#تذکرة_الاولیاء
(با کمی تغییر)
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
نقل است که زمستانی در بازار نیشابور می رفت ، غلامی دید با پیراهنِ تنها که از سرما می لرزید.
گفت: "چرا با خواجه نگویی که از برای تو جُبّه ای سازد؟"
گفت: "چه گویم؟ او خود می داند و می بیند".
عبدالله را وقت ، خوش شد. نعره ای بزد و بیهوش بیفتاد.
پس گفت:
"طریقت از این غلام آموزید".
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_عبدالله_مبارک
🤍
دلم را به آسمان بردند...
گِرد همهی ملکوت
بگشت و بازآمد
گفتند: چه آوردی؟
گفت:
محبّت و رضا
که پادشاه این هردو بودند.
#شیخ_بایزید_بسطامی
#تذکرة_الاولیاء
کودکی، وقتی چراغی میبرد...
گفتم:از کجا آوردهای این روشنایی؟ بادی در چراغ دمید و گفت:بگوی تا به کجا رفت این روشنایی؟تا من بگویم که از کجا آوردم!
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_حسن_بصری
پرسید: چگونهای؟
گفت: چگونه بُوَد حال قومی که در دریا باشند و کشتی بشکند و هر یک بر تختهای بمانند؟
گفتند: صعب باشد!
گفت: حال من هم چنین است!
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_حسن_بصری
🔅
در همهی آسمانها
زبان تهلیل و تسبیح هست
ولیکن...
دل میباید
#تذکرة_الاولیاء
ذکر شیخ ابوبکر واسطی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪔صاحبان واقعی معرفت:
🔅چهل سال روی به خلق آوردم
و ایشان را به حق خواندم
و کس اجابت نکرد
روی از ایشان برگردانیدم
و به حضرت رفتم
(( همه را پیش از خود آنجا دیدم ))
#تذکره_الاولیاء
#شیخ_بایزید_بسطامی
🎙#اردشیر_رستمی
علتی داریم از درون سینه
که همه طبیبان عالَم
از درمان آن عاجزند!
مرهم جراحت ما
وصال دوست است
#تذکره_الاولیاء
ذکر بانو رابعه عدویه
نقل است که گبری را گفتند که: «مسلمان شو».
گفت: «اگر مسلمانی این است که بایزید میکند، من طاقت ندارم و نتوانم کرد. و اگر این است که شما میکنید، بدین هیچ احتیاج ندارم».
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
@TAMASHAGAH
🤍🕊
گفت: خدای را دوست داری؟
گفت: دارم
گفت: چند دل داری؟
گفت: یک #دل!
گفت: به یک دل
دو دوست توانی داشت؟!
#فضیل_عیاض
#تذکره_الاولیاء
@TAMASHAGAH
🍃
پرسیدند: یا شیخ!
دلهای ما خفته است که سخن تو
در دلهای ما اثر نمیکند. چه کنیم؟
گفت: کاشکی خفته بودی
که خفته را بجنبانی بیدار گردد.
دلهای شما مرده است
که هر چند میجنبانی
بیدار نمیگردد.
#عطار
#تذکرة_الاولیاء
#ذکر_حسن_بصری -رح-
@TAMASHAGAH
وگفت:
«نخست عبادتی خاموشی است،
آنگه طلب علم کردن،
آنگاه بدان عمل کردن،
آنگاه نشرِ آن کردن.»
#تذکرة_الاولیاء / ذکر سُفیان ثَوْری
@TAMASHAGAH
و گفت: «پنداشتم که من او را دوست میدارم، چون نگاه کردم دوستی او مرا، سابق بود».
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
@TAMASHAGAH
و گفت:«خدایا!
مرا زاهدی نمیباید و قرّائی نمیباید و عالِمی نمیباید. اگرم از اهل چیزی خواهی گردانید، اهل شمهای از اسرارِ خود گردان و به درجهی دوستان خود برسان».
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_بایزید_بسطامی
@TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و گفت:«الهی!
مرا از #دنیا هر چه قسمت کردهای،به #دشمنان خود ده
و هرچه از #آخرت قسمت کردهای،
به #دوستان خود ده؛که ما را #تو بسی».
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_رابعه عدویه
گفتوگوی زیبای
شیخ ابوالحسن خرقانی و
شیخ بایزید بسطامی با خداوند:
🍃🍃🍃
نقلست که شبی نماز همیکرد،
آوازی شنود که هان بوالحسنو!
خواهی که آنچه از تو میدانم
با خلق بگویم تا سنگسارت کنند؟
شیخ گفت: ای بار خدایا!
خواهی تا آنچه از رحمت تو میدانم
و از کرم تو میبینم با خلق بگویم
تا دیگر هیچ کس سجودت نکند؟
آواز آمد: "نه از تو نه از من"
#تذکره_الاولیاء
در کنار دجله، سلطان بایزید
بود تنها فارغ از خِیل مُرید
ناگه آوازی ز عرش کبریا
خورد برگوشش که ای شیخِ ریا!
آنچه داری در میان کهنهدَلق
میل آن داری که بنمایم به خلق؟
تا خلایق قصد آزارت کنند
سنگباران بر سرِ دارت کنند؟
گفت: یارب! میل آن داری تو هم
شمّهای از رحمتت سازم رقم؟
تا خلایق از عبادت کم کنند
از نماز و روزه و حج رم کنند؟
پس ندا آمد که ای شیخِ فتن
"نی ز ما و نی زِ تو"
رُو دم مزن!
@TAMASHAGAH
و گفت: اگر شبی به صدق با خدای، کار کنم دوستتر دارم از آنکه در راه خدای شمشیر زنم.
#تذکرة_الأولیاء
#ذکر_یوسف_اسباط
@TAMASHAGAH