بيا که در غمِ عشقت مُشَوشم بیتو
بيا ببين که در اين غم چه ناخوشم بیتو
شب از فراقِ تو مینالم ای پریرخسار
چو روز گردد گويی در آتشم بیتو
دمی تو شربت وصلم ندادهای جانا
هميشه زهرِ فراقت همی چَشَم بیتو
اگر تو با منِ مسکين چنين کنی جانا
دو پایْ از دو جهان نیز درکشم بیتو
پيام دادم و گفتم بيا خوشم میدار
جواب دادی و گفتی که من خوشم بیتو
#سعدی
کلیات، به تصحیح محمدعلی فروغی، تهران: انتشارات هرمس، چاپ اول، ۱۳۸۵، ص۸۴۲.
@TAMASHAGAH
7.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
غزال اگر به کمند افتد؛عجب نبوَد...
#سعدی
@TAMASHAGAH
هرکه به جور رقیب یا به جفای حبیب
عهد فرامش کند مدعی بی وفاست
#سعدی
@TAMASHAGAH
✨✨
خرّم آن روز که بازآیی و سعدی گوید:
آمدی؟ وَه که چه مشتاق و پریشان بودم
#سعدی
@TAMASHAGAH
هر چه گفتیم جز حکایت دوست
در همه عمر از آن پشیمانیم
سعدیا بی وجود صحبت یار
همه عالم به هیچ نستانیم.....
#سعدی
🍁🍁
@TAMASHAGAH
هوالعزیز🍃
هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری
انصاف میدهم که لطیفان و دلبران
بسیار دیدهام نه بدین لطف و دلبری
زنار بود هر چه همه عمر داشتم
الا کمر که پیش تو بستم به چاکری
از شرم چون تو آدمیان در میان خلق
انصاف میدهد که نهان میشود پری
شمشیر اختیار تو را سر نهادهام
دانم که گر تنم بکشی جان بپروری
جز صورتت در آینه کس را نمیرسد
با صورت بدیع تو کردن برابری
ای مدعی گر آنچه مرا شد تو را شود
بر حال من ببخشی و حالت بیاوری
صید اوفتاد و پای مسافر به گل بماند
هیچ افتدت که بر سر افتاده بگذری
صبری که بود مایه #سعدی دگر نماند
سختی مکن که کیسه بپرداخت مشتری
@TAMASHAGAH
ای طفل که دفع مگس از خود نتوانی
هر چند که بالغ شدی آخر تو همانی
شکرانهی زورآوری روز جوانی
آن است که قدر پدر پیر بدانی
#سعدی
@TAMASHAGAH
نظر خدایبینان طلب هوا نباشد
سفر نیازمندان قدم خطا نباشد
همه وقت عارفان را نظرست و عامیان را
نظری معاف دارند و دوم روا نباشد
به نسیم صبح باید که نبات زنده باشی
نه جماد مرده کان را خبر از صبا نباشد
اگرت سعادتی هست که زندهدل بمیری
به حیاتی اوفتادی که دگر فنا نباشد
به کسی نگر که ظلمت بزداید از وجودت
نه کسی نعوذبالله که در او صفا نباشد
تو خود از کدام شهری که ز دوستان نپرسی
مگر اندر آن ولایت که تویی وفا نباشد؟
اگر اهل معرفت را چو نی استخوان بسنبی
چو دفش به هیچ سختی خبر از قفا نباشد
اگرم تو خون بریزی به قیامتت نگیرم
که میان دوستان این همه ماجرا نباشد
نه حریف مهربانست حریف سستپیمان
که به روز تیرباران سپر بلا نباشد
تو در آینه نگه کن که چه دلبری ولیکن
تو که خویشتن ببینی نظرت به ما نباشد
تو گمان مبر که #سعدی ز جفا ملول گردد
که گرش تو بیجنایت بکشی جفا نباشد
دگری همین حکایت بکند که من ولیکن
چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد
@TAMASHAGAH
دنیا نیرزد آنکه پریشان کُنی دلی
زِنهار، بد مَکُن که نکردست عاقلی
دنیا مثالِ بَحرِ عمیقست پُر نهنگ
آسوده عارفان که گرفتند ساحلی
جز نیکبخت، پندِ خردمند نشنود
اینست تربیت، که پریشان مَکُن دلی
#سعدی
@TAMASHAGAH
هوالعزیز🌱
سخن عشق تو بی آن که برآید به زبانم
رنگ رخساره خبر میدهد از حال نهانم
گاه گویم که بنالم ز پریشانی حالم
بازگویم که عیانست چه حاجت به بیانم
هیچم از دنیی و عقبی نبرد گوشه خاطر
که به دیدار تو شغلست و فراغ از دو جهانم
گر چنانست که روی من مسکین گدا را
به در غیر ببینی ز در خویش برانم
من در اندیشه آنم که روان بر تو فشانم
نه در اندیشه که خود را ز کمندت برهانم
گر تو شیرین زمانی نظری نیز به من کن
که به دیوانگی از عشق تو فرهاد زمانم
نه مرا طاقت غربت نه تو را خاطر قربت
دل نهادم به صبوری که جز این چاره ندانم
من همان روز بگفتم که طریق تو گرفتم
که به جانان نرسم تا نرسد کار به جانم
درم از دیده چکانست به یاد لب لعلت
نگهی باز به من کن که بسی در بچکانم
سخن از نیمه بریدم که نگه کردم و دیدم
که به پایان رسدم عمر و به پایان نرسانم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۷
@TAMASHAGAH