مجنون قصد دیار لیلی کرد، اشتر را آن طرف می راند تا هوش با او بود.... چون لحظه ای مستغرق لیلی می گشت و خود را و اشتر را فراموش می کرد،
اشتر را در ده بچه ای بود، فرصت می یافت باز می گشت و به ده می رسید.
چون مجنون به خود می آمد دو روزه راه بازگشته بود.
همچنین سه ماه در راه بماند. عاقبت افغان کرد که« این اشتر بلای من است.»
ازاشتر فروجست و روان شد.
#حضرت_مولانا
#فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🔸
⭕️ تو کجا و تَن کجا؟
آخِر ، تو به این تَن چه نظر میکنی؟
تو را به این تَن چه تعلّق است؟
تو قایمی بیاین ، و هَماره بیاینی.
اگر شب است پَروای تَن نداری و اگر روز است ، مَشغولی به کارها ، هرگز با تَن نیستی. اکنون چه میلرزی بر این تَن؟ چون یک ساعت با وی نیستی ، جایهای دیگری.
تو کجا و تن کجا؟
اَنْتَ فِی وَادٍ وَ اَنَا فِی وَادٍ.
(تو در یک سرزمین و من در سرزمینی دیگر)
این تن مَغلطهای عظیم است. پندارد که او مُرد ، او نیز مُرد.
هی! تو چه تعلّق داری به تن؟
📕 #فیه_ما_فیه
#مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
مثل کسی که معرفت حق را
طلب می کند بهر دلیل,
همچنان است که کسی آفتاب را به چراغ جوید.
#شهاب_الدین_سهروردی
چراغی آورده ای در پیشِ آفتاب که
آفتاب را با این چراغ می بینم.
حاشا!
اگر چراغ نیاوری،
آفتاب خود را بنماید.
چه حاجتِ چراغ است؟
#فیه_ما_فیه مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
چراغی افروخته
چراغی نا افروخته را
بوسه ای داد و
برفت.
آن در حقّ او بس است،
و او به مقصود رسید.
#فیه_ما_فیه #مولانا
⭐️
تنِ تو بر لب دریاست
و جان تو دریایی است:
نمی بینی در او چندین هزار
ماران و ماهیان و مرغان
و خلق گوناگون به در می آیند
و خود را می نمایند و باز به دریا می روند؟
صفاتِ تو،
مثل خشم و حسد و شهوت و غیره،
از این دریا سر بر می آرند.
پس گویی صفات تو عاشقان حق اند لطیف؛
ایشان را نتوان دیدن،
الّا به واسطه ی جامه ی زبان.
چون برهنه می شوند،
از لطیفی در نظر نمی آیند.
#حضرت_مولانا
#فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷
اگر کسی در حقِ کسی نیک گوید،
آن خیر و نیکی به وی عاید می شود
و در حقیقت، آن ثنا و حمد، به خود می گوید
نظیر آن، چنان باشد که:
کسی گِردِ خانه ی خود گلستان و ریحان کارَد،
هر باری که نظر کند، گُل و ریحان بیند
او دائماً در بهشت باشد
#فیه_ما_فیه
این نفس آدمی
محل شبهه و اشکال است.
هرگز به هیچ وجه نتوان
از او شبهه و اشکال را بردن
مگر که عاشق شود.
بعد از آن درو شبهه و اشکال نمانَد ...
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
"مهربانی مولانا با مردم"
مرا خویی است که نخواهم که هیچ دلی از من آزرده شود. این که جماعتی خود را در سَماع بر من میزنند و بعضی یاران، ایشان را منع میکنند، مرا آن خوش نمیآید و صد بار گفتهام برای من کسی را چیزی مگویید، من به آن راضیام.
#مولانای جان
📕 #فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
هر جا که باشی
و در هر حال که باشی،
جهد کن تا مُحب باشی و عاشق باشی؛
و چون محبت، مُلک تو شد،
همیشه محب باشی
#حضرت_مولانا
#فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌼🍃
🔅📻
در قیامت نمازها را بیاورند
در ترازو نهند
و روزه ها را و صدقه ها را هم چنین
اما چون محبت را بیاورند،
محبت در ترازو نگنجد
پس اصل، محبت است
اکنون چون در خود محبت می بینی
آن را بیاَفزای تا افزون شود.
#فيه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
🔸
⭕️ تفاوت زاهد و عارف
زاهد آن است که آخِر بیند و اهل دنیا آخُر بینند.
امّا آنها که اخصَّاند و عارفاند نه آخِر بینند و نه آخُر، ایشان را نظر بر اوّل افتاده است و آغازِ هر کار را میدانند. همچنان که دانایی گندم بکارد، داند که گندم خواهد رُستن، آخِر، از اوّل آخِر را دید و همچنان جو و برنج و غیره. چون اوّل را دید، او را نظر بر آخِر نیست. آخِر در اوّل بر او معلوم شده است. ایشان نادرند و اینها که آخِر را میبینند متوسّط و اینها که در آخُرند، اینها اَنعاماند.
#مولانا
📕 #فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
خُنُک آن را که عالَم را ، برای نظامِ او آفریده باشند،
نه او را برای نظامِ عالَم!
#مولانای جان
📕 #فیه_ما_فیه
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
سخن چه حاجت بودی؟
چون قلب گواهی میدهد
اگر دل را استغراق باشد
همه محوِ او گردند، محتاجِ زبان نباشد
آخر لیلی را که رحمانی نبود
و جسمانی و نفس بود و از آب و گل بود،
عشقِ او را آن استغراق بود که
مجنون را چنان فرو گرفته بود
و غرق گردانیده که
محتاج دیدنِ لیلی به چشم نبود
و سخن او را به آواز شنیدن محتاج نبود
که لیلی را از خود او جدا نمیدید
عشق، او را بدان حال گرداند
که خود را از او جدا نبیند
و حسهای او جمله درو غرق شوند
از چشم و سمع و شم و غیره
اگر دل حظیّ تمام یابد
همه در ذوق آن غرق شوند...
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
چگونه معشوق است؟!
تا در تو مویی از مهر خودت باقی باشد
بخویشتن راهت ندهد.
بکلی از خود و عالم می باید بیزار شدن
و دشمن خود شدن تا #دوست روی نماید.
#فیه_ما_فیه
فرمود که هرکه محبوب است،
خوب است،نه برعکس.
لازم نیست که هرکه خوب باشد، محبوب باشد.
خوبی جزو محبوبی است و محبوبی اصل است. چون محبوبی باشد، البته خوبی باشد. جزو چیزی از کُلش جدا نباشد و ملازم کُل باشد.
در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتر، امّا محبوب مجنون نبودند.
مجنون را میگفتند که: از لیلی خوبترانند؛ برتو بیاریم؟
او میگفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم و لیلی صورت نیست.
لیلی به دست من همچون جامی است، من از آن شراب مینوشم.
من عاشق شرابم و شما را نظر بر قدح است از شراب آگاه نیستید.
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
صید عشق
صیّادان، ماهی را به یک بار نمیکَشَند. چَنگال در حُلقوم چون رفته باشد، پارهای میکَشَند تا خونش میرود و سُست و ضعیف میگردد، بازش رَها میکنند و همچنین بازش میکَشَند تا به کُلّی ضعیف میگردد.
چَنگالِ عشق نیز چون در کامِ آدمی میافتد، حق تعالی او را به تَدریج میکَشَد که آن قوّتها و خونهای باطل که در اوست، پارهپاره از او برود که: "اِنَّ اللهُ یَقْبِضُ وَ یَبْسُطُ"
#فیه_ما_فیه
#مولانای جان
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
آخر، تو نیز آدمی ای،دست و پا داری و گوش و هوش و چشم و دهان،و انبیا و اولیا نیز که دولت ها یافتند و به مقصود رسیدند،
ایشان نیز بشر بودند و چون من،
گوش و عقل و زبان و دست و پا داشتند.
چه معنی که ایشان را راه می دهند و در می گشایند و مرا نه؟
گوش خود را بمال و شب و روز با خویشتن جنگ کن،که تو چه کردی و از تو چه حرکت صادر شد که مقبول نمی شوی!
#فیه_ما_فیه🍃
https://eitaa.com/TAMASHAGAH
15.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
"اصل محبوبی است"
در زمان مجنون خوبان بودند از لیلی خوبتراما محبوبِ مجنون نبودند .
مجنون را میگفتند که از لیلی خوبترانند،
برتو بیاریم.
او می گفت که آخر من لیلی را به صورت دوست نمیدارم و
لیلی صورت نیست، لیلی به دست من همچون جامی است.
من از ازل جام شراب می نوشم پس من عاشق شرابم که
از او می نوشم و
شما را از نظر بر قدح است، از شراب آگاه نیستید .
اگر مرا قدح زرّین بود، مرصّع به جوهر*، درو سرکه باشد یا غیر شراب چیزی دیگر باشد، مرا آن به چه کار آید.
*جوهر: جواهر
#فیه_ما_فیه
#مولانای جان
🔅
اظهار حُسن بر غیر اهلش ظلم باشد
این عِلم نظرست علم مناظره نیست
گل و میوه نمیشکفد به پاییز
که این مناظره باشد
یعنی به پاییز مخالف مقابله
و مقاومت کردن باشد
و گل را آن طبع نیست
که مقابلگی کند با پاییز
اگر نظرِ آفتاب عمل یافت، بیرون آید
در هوای معتدلِ عادل و اگر نه
سر در کشید و به اصل خود رفت
پاییز با او میگوید
اگر تو شاخ خشک نیستی
پیش من برون آی اگر مردی
او میگوید:
پیش تو من شاخ خشکم!
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
⭕️ اهمیت شناخت حقیقی یکدیگر
دوستان را بیشتر که خاطرم میخواهد که ببینم و در ایشان سیرسیر نظر کنم و ایشان نیز در من، تا چون اینجا بسیار دوستان گوهرِ همدگر را نیکنیک دیده باشند، چون در آن عالَمِ حَشر شوند، آشنایای قوّت گرفته باشد، زود همدگر را بازشناسَند و بدانند که ما در دارِ دنیا به هم بودهایم.
و به هم خوش بپیوندند.
زیرا که آدمی یارِ خود را زود گُم میکند!
نمیبینی که در این عالَم که با شخصی دوست شدهای و جانانه و در نظرِ تو یُوسفی است، به یک فعلِ قبیح، از نظرِ تو پوشیده میشود و او را گُم میکنی و صورتِ یوسفی به گُرگی مُبدّل میشود؟! همان را که یوسف میدیدی اکنون به صورتِ گُرگَش میبینی!
هرچند که صورتِ او مبدّل نشده است و همان است که میدیدی
به این یک حرکتِ عارضی گُمَش کردی فردا که حَشرِ دیگر ظاهر شود و این ذات به ذاتِ دیگر مبدّل گردد، چون نیک او را نشناخته باشی و در ذاتِ وی نیکنیک فرو نرفته باشی، چُونش خواهی شناختن؟!
حاصل، همدیگر را نیکنیک میباید دیدن و از اوصافِ نیک و بَد که در هر آدمی مُستعار است از آن گذشتن و در عینِ ذاتِ او رفتن و نیکنیک دیدن، که این اوصاف که مردم همدگر را برمیدهند(نقل میکنند)، اوصافِ اصلی ایشان نیست.
حکایتی گفتهاند که شخصی گفت که: من فلان مرد را نیک میشناسم و نشانِ او بدهم.
گفتند: فرما!
گفت: مُکاریِ(کسی که اسب و شتر و غیره را کرایه دهد) من بود، دو گاوِ سیاه داشت!.
اکنون همچنین بر این مثال است!
خَلق گویند که فلان دوست را دیدیم و میشناسیم و هر نشانی که دهند در حقیقت همچنان باشد که حکایتِ دو گاوِ سیاه داده باشد!
آن نشانِ او نباشد، و آن نشان به هیچ کاری نیاید.
اکنون از نیک و بَدِ آدمی میباید گذشتن و فرو رفتن در ذاتِ او که چه ذات و چه گوهر دارد، که دیدن و دانستن، آن است.
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
🪞آینه آوردهام!
پیشِ حق تعالی
دلِ روشنی میباید بُردن
#فیه_ما_فیه
#حضرت_مولانا
"بلندمرتبگی اولیا معنویست، نه ظاهری"
این بُزرگیِ اولیا از روی صُورت نیست. ای وَالله، ایشان را بالایی و بزرگی هست، امّا بیچون و بیچگونه.
آخِر این دِرَم(دِرهَم) بالای پُول است[۱]؛ بالاییِ او از روی صُورت نیست. تَقدیراً(فرضاً) اگر دِرهَم را بر بام نهی و زَر را زیر، قَطعاً زَر بالا باشد، عَلی کُلِّ حالٍ(به هر حال).
و دُرّ و لعل بالای زَر است، خواه زیر، خواه بالا. و همچنین سَبُوس، بالای غَربیل است و آرد زیر مانده است، بالا که باشد؟
قطعاً آرد باشد، اگرچه زیر است.
پس بالایی از روی صُورت نیست. در عالَمِ مَعانی چون آن گُوهر در اوست، عَلی کُلِّ حالٍ او بالاست.
#مولانا
#فیه_ما_فیه
📕 شرح فیهمافیه، کریم زمانی، ص۲۹۴:
این بزرگی و بلند مرتبگیِ اولیای الهی وابسته به امور ظاهری همچون پول و مقام و مَسند نیست بلکه به بلندیِ روح و علوّ معنویِ ایشان است. و مولانا برای بیان این مطلب طبق شیوۀ سخنوری خود آن را با تمثیلهایی ساده همراه میکند.
[۱] این دِرَم بالای پول است یعنی ارزش دِرَم بیش از ارزش «پول» است.
توضیح آنکه «پول» در عصر مولانا به مسکوک مسی گفته میشد که خُُردترین ارز رایج بازار به شمار میآمده است و امّا دِرَم یا همان دِرْهَم، مسکوک نقرهای بود. و در زمان مولانا (به روایت افلاکی در مناقب العارفين، ج۲، ص۶۲۹) صد و بیست عدد پول (مسکوک رایج مسی) برابر با یک دِرْهَم (مسکوک نقرهای) بود. «چه آن زمان صد و بیست پول به دِرَمی بود».
@TAMASHAGAH
⭕️ درد است که راهنما و زایندۀ عیسای درون ماست
دَرد است که آدمی را رهبر است.
در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوسِ و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بیدرد او را میسَّر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نُجوم و غیره.
تا مریم را دردِ زِه (درد زایمان) پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که: فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ (بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ مریم
آنگاه درد زایمان او را به پناه تنه درخت خرمایی کشانید.).
او را آن درد به درخت آورد و درختِ خُشک، میوهدار شد.
تَن همچو مریم است و هر یکی عیسی داریم.
اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، اِلّا ما محروم میمانیم و از او بیبهره.
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به تخمه و جمشید ناشتا
اکنون بکن دوا که مسیح تو بر زمیست
چون شد مسیح سوی فلک، فوت شد دوا
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
⭕️ درد است که راهنما و زایندۀ عیسای درون ماست
دَرد است که آدمی را رهبر است.
در هر کاری که هست، تا او را دردِ آن کار و هوسِ و عشقِ آن کار در درون نخیزد، او قصدِ آن کار نکند و آن کار بیدرد او را میسَّر نشود، خواه دنیا، خواه آخرت، خواه بازرگانی، خواه پادشاهی، خواه علم، خواه نُجوم و غیره.
تا مریم را دردِ زِه (درد زایمان) پیدا نشد، قصد آن درختِ بخت نکرد که: فَاَجَاءَهَا الْمَخَاضُ اِلی جِذْعِ النَّخْلَةِ (بخشی از آیۀ ۲۳ سورۀ مریم
آنگاه درد زایمان او را به پناه تنه درخت خرمایی کشانید.).
او را آن درد به درخت آورد و درختِ خُشک، میوهدار شد.
تَن همچو مریم است و هر یکی عیسی داریم.
اگر ما را درد پیدا شود، عیسیِ ما بزاید و اگر درد نباشد، عیسی هم از آن راهِ نهانی که آمد، باز به اصل خود پیوندد، اِلّا ما محروم میمانیم و از او بیبهره.
جان از درون به فاقه و طبع از برون به برگ
دیو از خورش به تخمه و جمشید ناشتا
اکنون بکن دوا که مسیح تو بر زمیست
چون شد مسیح سوی فلک، فوت شد دوا
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
عالم آینه است:
نقش خود را در او میبینی.
همهٔ اخلاق بد
- از ظلم و کین و حسد و حرص و بیرحمی و کبر -
چون در توست نمیرنجی،
چون آن را در دیگری میبینی، میرمی و میرنجی. پس بدان که از خود میرنجی و میرمی.
مقالات مولانا [فیه مافیه]
#فیه_ما_فیه
#مولانا
@TAMASHAGAH
آدمی بیاید که او را دریاها بس نکند، و آدمی باشد که او را قطرهای چند بس باشد و زیاده از آن زیانش دارد!
و این تنها در عالَمِ معنی و علوم و حکمت نیست، در همه چیز چنین است: در مالها و زرها و کانها.
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
@TAMASHAGAH
هر چه تو در دل پنهان داری از #نیک و #بد ، حق تعالی آن را بر #ظاهر تو پیدا گرداند.
هر چه بیخ (ریشه) درخت پنهان می خورد ، اثر آن در شاخ و برگ ظاهر می شود سِيمَاهُمْ فِي وُجُوهِهِمْ و قوله تعالی: سَنَسِمُهُ عَلَى الْخُرْطُومِ
[ما بزودی بر بینی او علامت و داغ ننگ مینهیم. القلم/۱۶]
اگر کسی بر #ضمیر تو مطلع نشود ، رنگ روی خود را چه خواهی کردن؟!
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
@TAMASHAGAH
منصور را چون دوستی حق به نهایت رسید دشمن خود شد و خود را نیست گردانید ، گفت: "اَناالحَقّ".
یعنی من فنا گشتم ، حق ماند و بس.
و این بغایت تواضع است و نهایت بندگی است.
یعنی #اوست و بس!
دعوی و تکبر آن باشد که گویی: تو خدایی و من بنده!
پس هستی خود را نیز اثبات کرده باشی ، پس دوئی لازم آید.
و این نیز که می گویی: "هوَالحَقّ" ، هم دوئی است.
زیرا که تا "اَنا" نباشد ، "هوَ" ممکن نشود.
پس گفت: "اَناالحَقّ" چون غیر او موجودی نبود و منصور فنا شده بود. آن سخنِ حق بود.
#فیه_ما_فیه
#نقاشیخط_جعفری
@TAMASHAGAH
⭕️ مؤمنان زیرک، دانا و تمیز دهنده حق از باطلاند.
هر طایفهای، طایفهی دیگر را نفی میکند. اینها میگویند که: حق ماییم و وَحی ما راست و ایشان باطلاند. و ایشان نیز آنها را همچنین میگویند، همچنین هَفتاد دُو مِلَّت نفیِ یکدیگر میکنند. پس به اتّفاق میگویند که همه را وحی نیست. پس در نیستیِ وحی همه مُتّفِق باشند و از این جُمله، یکی را هست. بر این هم متّفِقاند. اکنون مُمَیِّزی(دانا) کَیِّسی(زیرک)، مؤمنی میباید که بداند که آن یک، کُدام است که:
اَلْمُؤْمِنُ کَیِّسٌ فَطِنٌ مُمَیِّز
(مؤمن، زیرک و باهوش و ممیز است)
و ایمان همان تمیز و ادراک است.
سؤال کرد که: اینها که نمیدانند بسیارند و آنها که میدانند اندکاند. اگر به این مشغول خواهیم شدن که تَمیز کنیم میان آنها که نمیدانند و گوهَری ندارند و میانِ آنها که دارند، درازنای کَشَد!
فرمود که: اینها که نمیدانند اگرچه بسیارند، امّا اندکی را چون بدانی، همه را دانسته باشی. همچون که مُشتی گندُم را چون دانستی (شناختی)، همه انبارهای عالَم را دانستی. و همچنین پارهای شِکَر را چون چشیدی، اگر صَد لَوْن حَلوا سازَند از شِکَر، دانی که در آنجا شِکَر است، چون شِکَر را دانستهای.
کسی که شاخی از شِکَر بخورد، چون شِکَر را نشناسد؟ مَگر او را دو شاخ باشد (یعنی گاو باشد که در نادانی مثل است).
#مولانای جان
#فیه_ما_فیه
@TAMASHAGAH