eitaa logo
تماشاگه راز
291 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃به کجا چنین شتابان؟ ⚡️گون از نسیم پرسید 🍃 دل من گرفته زین جا 🍃هوس سفر نداری ⚡️ز غبار این بیابان؟ - 🍃همه آرزویم اما ⚡️چه کنم که بسته پایم. 🍃به کجا چنین شتابان؟ -⚡️ به هر آن کجا که باشد 🍃به جز این سرا، سرایم - ⚡️سفرت به خیر اما تو و دوستی، خدا را 🍃چو از این کویر وحشت به سلامتی گذشتی ⚡️به شکوفه‌ها، به باران 🍃برسان سلام ما را شفیعی کدکنی https://eitaa.com/TAMASHAGAH
1.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اگر ساحل خموش و صخره آرام وگر کار صدف چشم انتظاری‌ست من و دریا نیاساییم هرگز قرارِ کارِ ما بر بی‌قراری‌ست ! شفیعی‌ کدکنی
شفیعی‌ کدکنی: من با نهایتِ اِشراف به شعر عرفانی ایران می‌گویم: در سرتاسر شعر عرفانی ایران، معادلِ این غزل یافت نمی‌شود. این غزلِ "سایه" (هوشنگ ابتهاج) بهترین شعری است که در توحید سروده شده است: نامدگان و رفتگان، از دو کرانه‌ی زمان سوی تو می‌دَوَند هان! ای تو همیشه در میان در چمنِ تو می‌چرد، آهوی دشتِ آسمان گِردِ سرِ تو می‌پرد، بازِ سفیدِ کهکشان هر چه به گِردِ خویشتن، می‌نگرم در این چمن آینه‌ی ضمیرِ من، جز تو نمی‌دهد نشان ای گلِ بوستان‌سرا، از پسِ پرده‌ها درآ بوی تو می‌کِشد مرا، وقتِ سحر به بوستان ای که نهان نشسته‌ای، باغِ درونِ هسته‌ای هسته فروشکسته‌ای، کاین همه باغ شد روان مستِ نیازِ من شدی، پرد‌ه‌ی ناز پس زدی از دلِ خود برآمدی؛ آمدنِ تو شد جهان آه که می‌زند برون، از سر و سینه، موجِ خون من چه کنم که از درون، دستِ تو می‌کشد کمان پیشِ وجودت از عدم، زنده و مرده را چه غم کز نفسِ تو دم‌ به دم، می‌شنویم بوی جان پیشِ تو جامه در برم، نعره زند که بردَرَم آمدنت که بنگرم گریه نمی‌دهد امان
ـــــــــــــــــــــــ رهروِ عشق [در سوگ و ستایش امام حسین علیه‌السلام] ▪️باز در خاطره‌ها، ياد تو ای رهروِ عشق‌ شعلهٔ سركشِ آزادگی افروخته است يک جهان بر تو و بر همّت و مردانگی‌ات‌ از سرِ شوق و طلب، ديدهٔ جان دوخته است نقشِ پيكار تو در صفحهٔ تاريخ جهان ‌می‌درخشد، چو فروغ سَحَر از ساحل شب پرتوش بر همه كس تابد و می‌آموزد پايداری و وفاداری در راه طلب چهرِ رنگين شفق، می‌دهد از خون تو ياد كه ز جان بر سر پيمان ازل ريخته شد راست، چون منظرهٔ تابلوی آزادی‌ست که فروزنده به تالارِ شب آویخته شد رسمِ آزادی و پيكار و حقيقت‌جويی همه‌جا صفحهٔ تابندهٔ آیین تو بود آن‌چه بر ملّت اسلام، حياتی بخشيد جنبشِ عاطفه و نهضتِ خونين تو بود تا ز خون تو جهانی شود از بند آزاد بر سر ايدهٔ انسانی خود جان دادی در رهِ كعبهٔ حق‌جويی و مردی و شرف ‌آفرين بر تو كه هفتاد و دو قربان دادی آن‌كه از مكتب آزادگی‌ات درس آموخت ‌پيش آمالِ ستم‌گر ز چه تسليم شود؟ زور و سرمايهٔ دشمن نفريبد او را كه اسير ستمِ مردمِ دژخيم شود رهروِ كعبهٔ عشقی و در آفاق وجود با پرِ شوق، سوی دوست برآری پرواز يكه‌تازِ ملكوتی كه به صحرایِ ازل ‌روی از خواستهٔ عشق نتابيدی باز جان به قربانِ تو ای رهبرِ آزادی و عشق‌ كه روانت سرِ تسليم نياورد فرود ز آن فداكاریِ مردانه و جانبازیِ پاک جاودان بر تو و بر عشق و وفای تو درود شفیعی کدکنی @TAMASHAGAH