بدان که ایزد تعالی را سرّیست در دل آدمی، که آن در وی همچنان پوشیده است که آتش در آهن.
و چنانکه به زخمِ سنگ بر آهن ، آن سرِّ آتش آشکار گردد و به صحرا افتد،
همچنین سماعِ خوش و آواز موزون ، آن گوهرِ دل را بجنباند و در وی چیزی پیدا آوَرَد، بیآنکه آدمی را اندر آن اختیاری باشد.
و سببِ آن مناسبتیست که گوهرِ آدمی را با عالمِ عِلوی، که آن را عالمِ ارواح گویند، هست.
و عالمِ عِلوی عالم حُسن و جمال است، و اصل حُسن و جمال تناسب است، و هرچه متناسب است نمودگاریست از جمالِ آن عالَم.
چه هر جمال و حُسن و تناسب که در این عالَمِ محسوس است، همه ثمرهی حُسن و جمال و تناسبِ آن عالم است.
پس آوازِ خوشِ متناسب هم شبهتی دارد از عجایبِ آن عالَم، بدان سبب که آگاهی در دل پیدا آوَرَد، و حرکتی و شوقی پدید آوَرَد که باشد که آدمی خود نداند که آن چیست. و این در دلی بُوَد که آن ساده بُوَدو از عشقی و شوقی که راه بدان بَرَد خالی بُوَد.
اما چون خالی نبُوَد و به چیزی مشغول باشد، آنچه بدان مشغول بود در حرکت آید و چون آتشی که دم در وی دهند افروختهتر گردد.
و هرکه را بر دل غالب آتشِ دوستیِ حق تعالی بُوَد، سماع وی را مهم باشد، که آن آتش تیزتز بود. و هرکه را در دل دوستیِ باطل بُوَد، سماع زهرِ قاتلِ وی بُوَد و بر وی حرام بُوَد.
علما را خلاف است در سماع که حلال است یا حرام. و هرکه حرام بکرده است از اهلِ ظاهر بوده است، که وی را خود صورت نبسته است که دوستیِ حق تعالی بهحقیقت در دلِ آدمی فروآید.
کیمیای سعادت
امام #محمد_غزّالی توسی / به کوششِ حسین خدیوجم