eitaa logo
تماشاگه راز
290 دنبال‌کننده
4.1هزار عکس
1.5هزار ویدیو
20 فایل
اینجاپاتوق 👇🏻 شعر قطعات لطیف ادبی عکس نوشته ها طنز های اجتماعی و اندکی موسیقی فاخر است اگه دوست داشتید مطالب ما رو با لینک کانال منتقل کنید ! از همکاری شما صمیمانه ممنونم✍🏻🍒✍🏻
مشاهده در ایتا
دانلود
شـبـلـی گوید : درویشی دریای بلاست و بلاهای وی جمله عزّ است . 📘 / ما بلا بر کسی قضا نکنیم تا ورا نام ز اولیا نکنیم این بلا گوهر خزانه ماست ما به هر خس گوهر عطا نکنیم دریغا تو پنداری که بلا هر کس را دهند؟ تو از بلا چه خبر داری؟ باش تا جای رسی که بلای خدا را به جان بخری. مگر شـبـلـی از اینجا گفت: بار خدایا همه کس تو را از بهر لطف میجویند، و من تو را از بهر بلا می‌جویم! همچنانکه زر را آزمایش کنند به بوته آتش، مومن را همچنین آزمایش کنند به بلا! باید که مومن چندان بلا کشد که عین بلا شود، و بلا عین او شود؛ آنگاه از بلا بی خبر ماند. به جماعتی که عذاب را بلا دانند یا بلا خوانند، این می گویند که ای بیچاره بلا نشان ولا دارد و قربت با وی سرایت دارد. و عذاب بعد است، از قرب تا بعد بین که چند مسافت دارد... https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🌹🌹 و نیز گفت، پیغمبر، علیه السّلام: «شَیَّبَتْنی سورةُ هودٍ. شنیدن سورۀ هود مرا پیر گردانید.» و گویند این از آن بود که اندرآن سوره حاصل است : «فاسْتَقِم کما اُمِرْتَ (۱۱۲/هود).» و آدمی عاجز است از استقامت به امور حق؛ از آن‌چه بنده بی توفیق حق هیچ چیز نتواند کرد چون گفت: «فاسْتَقِمْ کما اُمِرْتَ» متحیر شد، که گفت: این چگونه خواهد بود که من به حکم این امر قیام توانم کرد؟ از رنج دل قوت از وی بشد رنج بر رنج زیادت شد روزی اندر خانۀ خود برخاست و دست‌ها بر زمین نهاد و قوت کرد؛ تا ابوبکر رضی اللّه عنه گفت: «این چه حالت است، یا رسول اللّه؛ و تو جوان و تندرست؟» گفت: «سورۀ هود مرا پیر کرد؛ یعنی سماع این امر بر دلم چندان قوت کرد که قوتم ساقط شد.» 🌹🌹 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
🦋✨🦋 آدمیان باید حفظ آداب اندر مشاهدت معبود خود، از زلیخا آموزند که چون با یوسف خلوت کرد و از یوسف حاجت خود خواست، نخست روی بت خود به چیزی بپوشاند. یوسف علیه السلام گفت: چرا چنین می کنی؟ گفت: روی معبود بپوشیدم تا وی مرا بر بی حرمتی نبیند؛ که آن شرط ادب نباشد. چون یوسف به یعقوب رسید و خداوند ـ تعالی ـ وی را وصال وی کرامت کرد، زلیخا را جوان گردانید و به اسلام راه نمود و به زنی یوسف داد. یوسف خواست از وی کام گیرد. زلیخا از وی بگریخت. گفت: ای زلیخا من آن دلربای توام، از من چرا همی گریزی؟ مگر دوستی من از دلت پاک شده است؟ گفت: لا والله، که دوستی زیادت است، اما من پیوسته آداب حضرت معبود خود نگاه داشته ام. آن روز که با تو خلوت کردم، معبود من بتی بود و وی هرگز نمی دید، امّا به حکم آن که او را دو چشم بی بینا بود، چیزی بر آن پوشیدم تا تهمت بی ادبی از من دور باشد. کنون من معبودی دارم که بیناست بی وسیلت، و به هر صفت که باشم مرا می بیند. من نخواهم که آداب فرو گذارم. هجویری 🦋✨🦋 https://eitaa.com/TAMASHAGAH
تو عید جان قربانی و پیشت عاشقان قربان بکش در مطبخ خویشم که قربانم به جان تو ⭐️ ذوالنون مصری گوید: جوانی به منا ساکن نشسته بود و همه خلق به قربانی مشغول بودند من اندر وی نگاه می کردم تا چه کند و کیست جوان گفت: بار خدایا... همه خلق به قربانها مشغولند و من می خواهم تا نفس خود را قربان کنم تو از من بپذیر.... https://eitaa.com/TAMASHAGAH